سه سال گذشت
منبع : طرفداریاختصاصی طرفداری | به پایان یورو ۲۴ رسیدیم. سه سال پیشازاین دقیقاً در همین دوران بود. دوران یورو، دوران مسابقات پیاپی بعد از کرونای لعنتی.
دوران تشنگی و ولع فوتبال با تماشاگران بود. و برای ما قصه فرق داشت. دوران انتظار، دوران جدایی، دوران درد.
دورانی که فوتبال را با عشق او و با چشمان او و برای او میدیدیم تا شاید معجزه ای که به آن باور نداشتیم روی دهد تا وقتی از تخت بیماری برخاست وقایع را موبهمو بدون هیچگونه درزی برایش تعریف کنیم. ولی او هیچگاه برنخاست…!
- همچنین بخوانید: بهار در خیابان محو شد؛ رفتی و آنسوی نیمکت نشستی!
و یوروی ۲۰۲۱ را تماموکمال از دست داد…بیآنکه قصههای ما را بشنود!
حمید جمله معروفی دارد که طی یکی از برنامههای خود بیان کرده است که در دوران پس از مرگش در رسانههای مختلف تکرار شد و تکرار. او گفته بود؛
بدترین زمان مرگ وسط تورنمنتهای فوتبال است. وقتی یه تورنمنت تموم میشه، آمادهای تا حتی مرگ هم در آغوش بگیری.
باتوجهبه تاریخ درگذشت او خیلی از دوستدارانش تصور کردند حمید به آرزویش رسیده است. دیدار فینال یورو ۲۰، بهخاطر اپیدمی کورونا در ۱۱ جولای ۲۰۲۱ انجام شد و تاریخ در گذشت حمید ۵ روز پس از آن بود.
اما متأسفانه، حمید فقط تا مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان میان چلسی و رئال مادرید در شرایطی سخت بازی را در بیمارستان میشنید بیآنکه بتواند به تماشا و تعقیب بازی بپردازد.
بعد از برد چلسی مردی که همیشه احساساتش را بروز میداد، بالا و پایین میپرید، و دستان و دهانش از حرکت باز نمیایستاد، فقط بهسختی موفق شد یکی از دستان خود را بهسوی بالا حرکت دهد. غمانگیز بود.
پس از آن فوتبالی در کار نبود و حمید قهرمانی تیم محبوب دوران جوانی خود، چلسی را در ۲۹ می ۲۰۲۱ از دست داد. در آن دوران در کمای عمیقی فرورفته بود، تا روز جدایی از عزیزان و دوستان و فوتبال و سینما فرارسید.
برادران صدر
آبشدن او در جلوی چشمان و دستان و دعاهای مفت و بیاثر ما، هرگز از روح و روان ما پاک نشد.
در سالهای غیبت جسمی او، هرازگاهی سَری به پیامها و نامهها و عکسها و فیلمهای گذشته میاندازم. حتی به سراغ اینستاگرام او میروم. تا زمانی که توان داشت کار میکرد و مینوشت، هنوز چند کتابی در حال کار داشت که هریک مانند سرنوشت خودش سرانجامی نداشت.
ولی هرگز فوتبال و سینما و ادبیات را تا آخرین لحظه ممکن رها نکرد. در یکی از آخرین پیامهای اینستاگرامش به همراه این عکس هنوز هم از فوتبال میگفت، با این عنوان (تاریخ انتشار آن ۲۴ آوریل ۲۰۲۱)؛
«بله فوتبال از آن ما است.
نمیدانیم کجا هستند؛ ولی نخستین نگاه میگوید این جا استادیوم فوتبال است و این رفقای خندان طرفدارانی هستند زندهدل.
طرفداران طی گذر زمان زنده ماندند و پرشورتر شدند. روح کودکانه این جوانان باقی ماند. کنار هم. دختران و پسرانی با خندههای ازتهدل که هنوز در هر یک از ما جاری است و ما را به هم پیوند میدهد. بسان آن چه در تصویر جاری است. همه با هم و فارغ از تیم محبوبمان…و چه معرکه.
زورآزمایی باشگاههای بزرگ اروپا و طرفداران در زمینه تغییر ترکیب برگزاری بازیهای لیگ قهرمانان نشان داد بزرگی و کوچکی باشگاه و رقابتها، برابر یگانگی طرفداران و عشق آنها کوچک است. این که ما روی سکوها و برابر مانیتورها همیشه قوی بودیم و قوی هم ماندهایم.
این بار آسان شکستشان دادیم. چند روز و تمام.
فوتبال به ما تعلق دارد. از آن ما است. خدا را شکر.»
طی جستجوهایم از میان صدها مصاحبه مختلف، خیلی اتفاقی به مطلبی کمتر خوانده شده در همین سایت طرفداری برخورد کردم؛ فکر کردم بهتر در حوزه فوتبال نگهش دارم. مصاحبهای است با حمید از سوی کانون طرفداران چلسی که در آن سؤالات بسیاری خوبی مطرح شده است. بخشهایی از گفتگو درحالیکه ۹ سالی ازآنگذشته خالی از جذابیت نیست، پر است از نوستالژی و آنچه که با آن بزرگ شدیم. آنچه در فوتبال دیروز و امروز روی داده و….
داستان پسری که در جوانی از تیم محبوب خود حمایت میکرده است و بهمرورزمان نگاه و احساس متفاوتی به تیم محبوب و شیفتگی به فوتبال پیدا کرده است. شاید تا حدی چشمان بسته ما طرفدارانی که دیوانهوار از تیم و بازیکنان محبوب خود حمایت میکنیم، باز کند.
- لینک اصلی مطلب این است: مصاحبه جالب با دکتر صدر درباره چلسی
در اینجا از خیر سؤالها گذاشتهام و صرفاً بخشهایی از جوابهای حمید در پی میآید؛
مثل همیشه شیرین. مثل همیشه هیجانآور. نکته شیفتگی به فوتبال همین است که در گذر ایام از شیفتگیتان کم نمیشود. خصوصاً حالا که میتوان همه بازیها را دید. دوباره تماشا کرد. دربارهشان خواند و حرف زد. مثل همین حالا که من و شما حرف میزنیم. بین من که روزی روزگاری طرفدار چلسی بودم و شما که حالا طرفدار آن هستید.
فکر میکنم همه چیز با تماشای یک بازی چلسی – آرسنال حوالی سالیهای ۱۹۶۸ یا ۱۹۶۹ در تلویزیون آن روزها شروع شد. یعنی حوالی سالهای ۱۳۴۷ خودمان. تصاویر تلویزیونی سیاهوسفید بودند و تصویربرداری هم بد. بازی هم صفر – صفر تمام شد؛ ولی نمایش پیتر بونتی دروازهبان چلسی فوقالعاده بود. شیفته بونتی شدم. به او لقب “گربه” را داده بودند. تصور میکنم او مرا طرفدار چلسی کرد. طرفدار شدن گاهی در روند بطنی شکل میگیرد؛ مثلاً این که طرفدار تیم شهرتان میشوید و گاهی مثل عاشق شدن در یک نگاه است.
بعدها، یعنی خیلی بعدها حوالی سالهای ۲۰۰۰ بونتی را در لندن از نزدیک دیدم و از او شیفتگانه امضا گرفتم. درحالیکه پا به سن گذاشته بود و کسی او را نمیشناخت. تعجب کرده بود این همه او را میشناسم. قهرمانی چلسی در جام حذفی ۱۹۷۰ برابر لیدز برایم شیرینترین قهرمانی بود. سپس در فینال جام در جام اروپا ۱۹۷۱ رئال مادرید را هم شکست دادیم که معرکه بود. آن زمان که پدرم از سفر لندن برگشت فیلمهای هشت میلیمتری آن دو بازی را برایم آورد. آنها را با آپارات خانگی تماشا میکردم و تماشا. میدانید که چلسی آن زمان به ایران هم آمد و در همین استادیوم صدهزارنفری برابر پرسپولیس بازی کرد که نتیجهاش شد ۱-۱.
هرکس نسل طلایی خودش را دارد که معمولاً به سالهای جوانیاش بر میگردد. برای من نسل طلایی چلسی همان نسل ۷۰ بود. زمانی که پیتر آزگود، یان هاچینسون، دیوید وب، ران هریس، چارلی کوک، کیث ولر و آلن هادسن را داشتیم. البته که چلسی کنونی قویتر از چلسی دوران ما است. چلسی دوران ما تیم آمده از خیابان کینگز کراس بود و محله استمفورد بریج و چلسی این دوران یک تیم بینالمللی بشمار میرود. یعنی با دو مفهوم بهکلی متفاوت روبرو هستیم. چلسی آن دوران قهرمان لیگ نمیشد؛ ولی حریف سرسختی بود که جانانه فوتبال تهاجمی تماشایی را ارائه میداد.
پیتر آزگود، مهاجم اسطورهای چلسی
شاید تیم کنونی قویتر از آن تیم باشد؛ ولی با شما موافقم. چرا که مورینیو وارد شد و در وهله اول چلسی را پس از نیمقرن قهرمان کرد که بهخودیخود یعنی ورقزدن تاریخ یک باشگاه. ولی درعینحال انحصار منچستریونایتد و آرسنال را شکست و مسابقه به قول انگلیسیها “دواسبه” بدل شد به “مثلث قهرمانی”. او آمد و انحصار الکس فرگوسن و آرسن ونگر را شکست؛ بنابراین سوای کسب دو جام در همان فصل اول ترکیب رقابت در لیگ را تغییر داد. ضمن آن که چلسی بلافاصله بدل به یکی از مدعیان کسب عنوان قهرمانی لیگ قهرمانان شد.
اعتراف میکنم در آن اوایل تصور نمیکردم «جان تری» تا این حد دوام آورد. ولی این که ده سال پیش جام قهرمانی لیگ را بالا برد و امسال (سال ۱۳۹۴) هم همان جام را کسب کرد نشان از حضوری دیرپا میدهد که تحسینبرانگیز است. ده سال آن بالا ماندن سخت است. خیلی سخت. باید ریاضت بکشید. باید جان بکنید. حالا تری نهتنها بیش از ۵۰۰ بار برای چلسی به میدان رفته؛ بلکه موفقترین کاپیتان تاریخ چلسی هم هست.
میدانید که “اسطوره” یعنی “چیزی خیالی که جنبه افسانهای دارد” مثل رستم یا هرکول. ولی در فوتبال معمولاً به آنهایی که حضوری بسیار دیرپا داشتهاند و جایگاه تاریخی را در تیمشان ایفا کردهاند و قلب تماشاگران و طرفداران را فتح کردهاند اطلاق میشود. البته تصور میکنم همه ما شیفتگان فوتبال، اسطورههای خودمان را داریم.
جایگاه تاریخی لمپارد در تاریخ چلسی همیشه محفوظ خواهد ماند. ۱۳ سال بازی و کسب عنوان بهترین گلزن درحالیکه مرد میانی بود و نه مهاجم، خارقالعاده است. یعنی او بالاتر از دروگبا که همدورهاش بود ایستاده. همینطور جلوتر از پیتر آزگود افسانهای دوران ما. خیلیها جابهجا میشوند و جایگاهشان حفظ میشود، مثل پیتر اشمایکل که در منچستریونایتد یک افسانه است؛ ولی پس از یونایتد پیراهن منچسترسیتی را هم بر تن کرد، یا پاتریک ویرا در آرسنال. زیدان هم بازیکن بزرگ تاریخ یوونتوس محسوب میشود و هم باشگاه رئال مادرید.
خیلی زود است هازارد را با مسی و رونالدو مقایسه کرد. هازارد مرا یاد جو کول میاندازد، بازیکنی در همین قواره با همین ویژگیهای فردی، ولی هرگز بالاتر از درخششی که در چلسی داشت نرفت. این که یک بازیکن تواناییهایی بالایی دارد یک چیز است و کسب توفیقی که آن بازیکن را جهانی کند چیز دیگر. باید صبر کرد و دید.
چلسی مورینیو ذهنیت برندهشدن دارد و از آن مهمتر میتواند آن را القا کند. ما حتی وقتی او در رئال برابر بارسا شکستخورده بود هم او را در صف بازندهها قرار ندادیم. پس از آن میتوان به جنبههای تاکتیکی او پرداخت؛ مثلاً ابا نداشتن از رویآوردن به دفاع برای کسب پیروزی که نیاز به بحث مفصلی دارد. بهعنوان یک هوادار توقع دارم بازیکنان ازتهدل بجنگند و مربیان برای کسب پیروزی تلاش کنند. پس از آن هیچ شکستی آزارم نخواهد داد.
تصور میکنم همه بیشوکم دریافتهاند نگاهم به فوتبال ورای طرفداری یک تیم جاری است. راستش در زندگیام طرفدار دو تیم بودم. باشگاه عقاب در ایران که پیش از انقلاب منحل شد و چلسی تا پیش از ورود آبراموویچ. ببینید برای من چیزهای دیگر سوای بازی خوب و بد در میدان و کسب جام یا نگرفتن آن هم اهمیت دارد. همه میدانیم آبراموویچ تا آستانه خرید تاتنهام هم پیش رفت و تصور کنید اگر چنین میشد همین حالا همه این جامها در وایت هارت لین بود تا استمفورد بریج و شاید کن بیتس مالک سابق چلسی باشگاه را به لیگ پایینتر هم برده بود. کاری از دستم برنمیآید و نمیتوانم ذهنم را از آن چه آبراموویچ در روسیه انجام داده پاک کنم، ولو آن که شیفته بسیاری از بازیکنان چلسی هستم و خود شما میدانید چگونه مجموعه بازیهای چلسی را جمع میکنم و بازیهایشان را میبینم. درعینحال من زمانی طرفدار چلسی بودم که چلسی بارها به لیگ دو سقوط کرد و بدل شده بود به یک تیم زیر متوسط.
من طرفدار دوران سقوط چلسی بودم؛ ولی شما هر سال یکی دو جام چلسی را میشمرید و اعتراف میکنم به شما حسادت میورزم. اساساً نگاهم به فوتبال بهعنوان طرفدار، یک تیم نیست و میتوان گفت تا حد بسیاری کلانتر شده. همه تیمها به من تعلق دارند بی آن که معبودم باشند. حالا از ذات مبارزه تیمها و بازیکنان و جزئیاتی که برای نبرد با هم رو میکنند لذت میبرم. راستش دیگر دردی را که آن سالها که طرفدار عقاب و چلسی بودم نمیکشم. آن دوران خیلی عذاب کشیدم. خیلی زیاد. حالا از نمایش همه تیمها لذت میبرم آن هم بدون رنج و عذاب.
هواداری دوآتشه آن هم کیلومترها فاصله از محل فیزیکی باشگاه را چطور تعریف میکنید؟
پرسش خوبی است. ببینید در عصر رسانههای زندگی میکنیم. مثل همین جمعشدن شما دور هم در ایران و پیوندتان با سایر طرفداران در سایر کشورها. این که همه همزمان بازیها را تماشا میکنیم. صحنه را دوباره و دوباره میبینیم و دیدگاههایمان را با هم تقسیم میکنیم. حالا باشگاهی مثل چلسی مثل دوران ما یک تیم محلی جنوب رودخانه تیمز در لندن نیست و یک باشگاه جهانی است. این امر بازتابنده جهانشمولی شدن فوتبال است.
بعد از گذشت از سه سال طولانی که مثل برق و باد گذشت حمید که معیار وقایع برایش با تواریخ فوتبالی تعریف میشد؛ تا اینجای کار دو تورنمنت یورو و یک جامجهانی را ازدستداده است.
مطمئنم اگر بود؛ طبق جمله معروف آغاز متن، تنها تأسفی که داشت ازدستدادن تمامی مسابقات این تورنمنتهای فوتبال بود.
حمیدرضا صدر و امیرحسین صدر
شخصیت او در خانه با آنچه که عموم مردم شاهد آن بودند دنیایی فاصله داشت. مانند کودکی چنان با شور و شوق و هیجان همه چیز را دنبال میکرد و از آن سخن میگفت گویی مرگ و زندگی ما به آن وابسته است.
بسیار نکتهبین و بانمک بود، با طنزی خاص خود که هر داستان معمولی با کلام او جلوه دیگری میگرفت و شنیدنی میشد. اراده میکرد؛ مانند معرکهگیرهای دورهگرد قدیم، جمع را در دست میگرفت.
لغات و جملات بیحاصل من، ذرهای از احساسات بیپایان او را بیان نمیکند!
در دلم جای دارد، جملات و احساسات پس از مرگ همیشه کلیشهای و تکراری به نظر میرسد، ولی باور کنید ذرهای از درد غیبت او کاسته نشده است، از مادر پیر و فرتوت و دلشکسته و حالا زمین گیرم سؤال کنید.
یاد و خاطرات و همه آنچه که او به ما ارزانی داشت، روزی نیست تا از ذهن و روح خسته ما عبور نکند…
حمید برای همیشه رفت…و با پرواز ابدی او، شوروشعف، جنجال و هیاهو، خنده و قهقهههای بیپایان، از خانه و خانواده ما نیز پر کشید.
حمیدرضا صدر
۳۰ فروردین ۱۳۳۵ – ۲۵ تیر ۱۴۰۰