بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

دیوگو ژوتا و اندوه بازماندگان؛ فوتبال چگونه از تراژدی عبور می‌کند؟

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : دوشنبه 16 تیر 1404 | 23:51

ونسان ون گوگ پیش از مرگش گفته بود که غم برای همیشه باقی خواهد ماند. خانواده ژوتا این زخم را تا ابد با خود به همراه خواهند داشت و بازیکنانِ قهرمان لیگ برتر نیز برای رهایی از این بحران چالش‌ بزرگی مقابل خود دارند. 

ونسان ون گوگ پیش از مرگش گفته بود که غم برای همیشه باقی خواهد ماند. خانواده ژوتا این زخم را تا ابد با خود به همراه خواهند داشت و بازیکنانِ قهرمان لیگ برتر نیز برای رهایی از این بحران چالش‌ بزرگی مقابل خود دارند. 

طرفداری | کمتر از یک هفته از درگذشت تلخ دیوگو ژوتا و برادرش در سانحه رانندگی می‌گذرد، بنابراین صحبت از «عبور کردن» و «کنار آمدن» آسان نخواهد بود. موج اولیه فقدان ژوتا و برادرش متوجه خانواده آن‌هاست و بعید به نظر می‌رسد کسی به این زودی با جای خالی چنین شخصیتی کنار بیاید. رختکن آنفیلد هم در معرض آسیب‌های روانی قرار گرفته و ممکن است حتی قوی‌ترین پیوندها هم در روزها و هفته‌های آینده سست شوند. تایمز به سراغ راهی برای التیام زخم هم‌تیمی‌های ژوتا رفته است. 

لیورپول روز سه‌شنبه تمرینات پیش‌فصل خود را آغاز می‌کند و در رختکن مرکز تمرینی آکسا (AXA)، بین کوستاس سیمیکاس و هاروی الیوت، یک صندلی خالی به چشم خواهد خورد. غایبِ آن‌جا نه فقط دوستِ چند نفر، بلکه رفیقی برای همه است. نامش دیوگو است. کانر بردلی دیگر برادر بزرگ‌تری نخواهد داشت؛ همان که روزهای نخست حضورش از آکادمی را برایش آسان کرد، با او بازی فیفا می‌کرد و با هم به مسابقات اسب‌سواری چلتنهام می‌رفتند. الکسیس مک‌آلیستر لبخندی را از دست می‌دهد که دوستش داشت و داروین نونیز کسی را که همراه همیشگی‌اش بود. و لوئیس دیاز با فقدان مردی مواجه می‌شود که در تاریک‌ترین ساعات زندگی‌اش، زمانی که پدرش در خطر بود، پس از گلزنی پیراهنی با نام «دیاز» را بالا برد. برای سیمیکاس دوستی که در تابستان ۲۰۲۰ همراه با او به لیورپول پیوسته بود، دیگر آن‌جا نخواهد بود. آن‌ها شوخی‌های مخصوص به خودشان را داشتند. دیوگو با خنده می‌گفت: تو سانتر کن، من گل می‌زنم و در همکاری ۲۵ ثانیه‌ای برابر ناتینگهام فارست، دقیقاً همین اتفاق پس از ورود همزمان آن‌ها به زمین رقم خورد. 

دیوگو ژوتا
گرامی‌داشت نام و یاد دیوگو ژوتا در فوتبال‌های تابستانی

و برای اندی رابرتسون، کسی که شاید ژوتا نزدیک‌ترین دوستش در لیورپول بود، جای خالی او از همه عمیق‌تر است. رابو همراه ژوتا بود؛ در چلنتهام و در بازی دارت، و همین دو هفته پیش در مراسم عروسی‌اش. همانطور که رابو نوشته بود، ژوتا از آن‌دست دوستانی بود که حضورش زندگی‌ات را بهتر می‌کرد و رفتنشان، همیشه زود است و عمیقاً دردناک.

یکی از افرادی که سابقه کار با دیوگو ژوتا را دارد، او را «یکی از آخرین بازیکنان فداکار» معرفی می‌کند. مایکل کالفیلد، روان‌شناس باشگاه برنتفورد، معتقد است باید همیشه به یاد داشت که «حتی بازیکنان باتجربه فوتبال هم همچنان جوان هستند». و همین‌طور هم هست. بازیکنان لیورپول، از کانر بردلی با چهره‌ای نوجوان گرفته تا محمد صلاحِ باتجربه، همگی مردان جوانی هستند که با نوعی فقدان روبه‌رو شده‌اند که هیچ‌کس نباید در این مرحله از زندگی با آن مواجه شود. کالفیلد می‌گوید: «آن‌ها یکدیگر را خواهند خواست؛ آن‌ها پناه رختکن را خواهند خواست.» در عین حال، آن‌ها نمی‌خواهند در مرکز توجه قرار بگیرند. همه‌شان، با پیام‌هایی صمیمی و پر از احساس یادآور شده‌اند که در این لحظه، مهم‌ترین افراد خانواده ژوتا هستند. اما این بازیکنان نیز به مراقبت نیاز دارند؛ و خوشبختانه هم روان‌شناس و روحانی باشگاه، هر دو فوتبالیست‌های بازنشسته‌ای هستند که این شرایط را درک می‌کنند.

لی ریچاردسون، روان‌شناس ۵۶ ساله لیورپول، هر ۲-۳ هفته یک‌بار از بازیکنان می‌خواهد پرسش‌نامه‌ای درباره سلامت روان‌شان پر کنند. روشی بی‌سروصدا برای ترغیب آن‌ها به تأمل و نوعی «معاینه و به‌آزمایی» درونی. او باور دارد روان‌شناسان نباید «روی افراد کار کنند بلکه باید با آن‌ها کار کنند» و تلاشش این است که برای بازیکنان حریم امنی ایجاد کند، چیزی که در دوران حرفه‌ای خودش وجود نداشت. در ماه اکتبر، باشگاه لیورپول به مناسبت روز جهانی سلامت روان، فیلمی ۲۵ دقیقه‌ای تهیه کرد که در آن ریچاردسون و یکی از بازیکنان درباره اهمیت صحبت کردن در مورد احساسات گفت‌وگو می‌کردند. بازیکنی که داوطلب شرکت در آن شد، ژوتا بود و حالا تماشای آن، به‌شدت تأثربرانگیز است.

مصاحبه دیوگو ژوتا
ژوتا چند ماه پیش معتقد بود صحبت کردن و گفتن مشکلات، کمک‌کننده خواهد بود. 

ژوتا درباره اهمیت صحبت کردن و تمایلش به این‌که برای فرزندانش تکیه‌گاه باشد، حرف زد اما بیشتر، شنونده حرف‌های ریچاردسون بود. در این گفت‌وگو، بیش از یک نگاه گذرا می‌توان به شخصیت باهوش، صمیمی و متمرکز بر دیگران او دست یافت. در صحبت‌هایشان، به این موضوع هم اشاره شد که فوتبال می‌تواند نوعی رهایی و تخلیه روانی ایجاد کند. ژوتا گفت: «طبیعتاً همه در زندگی‌شان درگیر چیزهایی هستند؛ چه مسائل کاری، چه خانوادگی یا هر چیز دیگر. اما هنوز هم وقتی وارد زمین می‌شوم، احساس می‌کنم همه‌چیز از ذهنم پاک می‌شود.»

اولین بازی دوستانه پیش‌فصل لیورپول قرار است روز یکشنبه برابر پرستون برگزار شود. تصمیم نهایی پس از ارزیابی وضعیت بازیکنان گرفته خواهد شد، اما در حال حاضر انتظار می‌رود این دیدار طبق برنامه پیگیری شود. هفته‌های پیش رو، مسیری است که تنها می‌توان قدم‌به‌قدم در آن پیش رفت و هر فقدانی، دردی منحصر به خود دارد. با این حال، نمونه‌هایی از باشگاه‌های فوتبالی که با غم و اندوه کنار آمده‌اند، شاید بتواند باعث شود افراد در لیورپول کمتر احساس تنهایی کنند.

وقتی روز پنج‌شنبه خبر درگذشت تلخ و شوکه‌کننده دیوگو ژوتا و برادرش آندره سیلوا در اسپانیا مخابره شد، بسیاری احتمالاً به یاد جیمی دیویس افتادند؛ مهاجم سابق منچستریونایتد و واتفورد که در سال ۲۰۰۳، در ۲۱ سالگی، بر اثر تصادف جان خود را از دست داد. بر اساس تمام روایت‌ها، جیمی دیویس شخصیتی شبیه به ژوتا داشت: فردی متواضع، صمیمی، خانواده‌محور که حضور مثبتش لبخند بر لب دیگران می‌نشاند. کسی که کاملاً با توصیف آرنه اشلوت از ژوتا هم‌خوان بود؛ «نه دوستی برای چند نفر، بلکه دوستی برای همه». دنی وبر که در آکادمی منچستریونایتد با دیویس رشد کرده بود و پیش از انتقال او به واتفورد هم در آن تیم حضور داشت، اعتقاد دارد بدون همدلی مدیران وقت باشگاه و همچنین حمایت بازیکنان نمی‌توانست از پسِ آن سوگ بر بیاید. وبر می‌گوید:

برای همه یک دغدغه بزرگ، حفظ آرامش خانواده جیمی و یادآوری این بود که پیش از هر چیز، این خانواده است که بزرگ‌ترین فقدان را متحمل شده. اما برجسته‌ترین نکته برای من این بود که وقتی جیم از دنیا رفت، حتی کسانی که مدت زیادی او را نمی‌شناختند هم تحت‌تأثیر قرار گرفتند، چون او با دیگران پیوندی واقعی برقرار می‌کرد.

دیویس شبِ پیش از بازی مقابل کاونتری سیتی از دنیا رفت و وبر در مورد آن شب ادامه می‌دهد:

 یادم هست وارد رختکن شدم؛ خبر هنوز همه‌جا وجود داشت و بازی لغو شده بود. داشتم آدم‌ها را نگاه می‌کردم؛ عینکم را برنداشتم چون اشک می‌ریختم و با خودم فکر می‌کردم: «وای، این موضوع همه را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده.» حتی بازیکنان باتجربه‌ای که فقط چند هفته‌ای بود او را می‌شناختند، اشک می‌ریختند. اما بعضی آدم‌ها تأثیرگذارند. ژوتا به نظرم دقیقاً از همان جنس شخصیت‌هاست. 

وبر که حالا ۴۳ ساله است، به گذشته نگاه می‌کند و می‌گوید:

من واقعاً فرد جوانی بودم. نمی‌دانستم در کدام مرحله از این فقدان قرار دارم. تلاش کردم با اقداماتی مانند پوشیدن پیراهنی که نام جیمی روی آن بود، دِینی را ادا کنم، اما همه این امور با بار سنگینی همراه بود، چرا که احساسات عمیقاً به آن فرد وابسته است. برای همین فکر می‌کنم یکی از بزرگ‌ترین تکیه‌گاه‌ها، جامعه فوتبال است. از واکنش آدم‌ها می‌فهمی آن فرد چقدر بزرگ بوده. در مراسم خاک‌سپاری ژوتا در روز شنبه، همین حس بود. طیف گسترده‌ای از مردم آمده بودند. مراسم جیمی هم همین‌طور بود: دیوید بکام از مادرید برگشت، کل تیم منچستریونایتد آمدند، بازیکنان سوئیندون (تیمی که دیویس مدتی به‌صورت قرضی در آن بازی می‌کرد) هم بودند.

جیمی دیویس، بازیکن سابق منچستریونایتد
دیویس هم در یک تصادف جانش را از دست داد

وبر که خانواده‌اش در منچستر بودند، رختکن را به عنوان مکانی امن و ضروری برای خود توصیف می‌کند:

در خانه‌ام تنها بودم. زمانی که به خانه بازمی‌گشتم، تنها با افکار خودم مواجه بودم. گاهی اوقات چندین ساعت می‌گذشت و متوجه نمی‌شدم که چگونه این زمان سپری شده است. فقط با مرور گذشته بود که متوجه اهمیت رختکن شدم. همه کنار هم جمع می‌شدند. همه با هم گریه می‌کردند، می‌خندیدند، لبخند می‌زدند و حرف می‌زدند. درباره همه چیز صحبت می‌کردند. گاهی فقط کافی بود بگوییم، «حالت خوب است؟» بعضی روزها دوست داشتی حرف بزنی، بعضی روزها نه. و در رختکن فوتبال این امکان هم هست که خودت را کنار بکشی، وارد شوی و جسمت را خسته کنی تا بخشی از اضطرابی را که داری از خودت دور کنی.

قلب وبِر برای همسر ژوتا، روتِه کاردوسو، سه فرزندشان و والدینش به شدت می‌تپد و می‌گوید یکی از مهم‌ترین کارها این است که دنیای فوتبال همچنان به خانواده‌شان سر بزند و در حمایت‌شان بماند. این کمک می‌تواند با ادامه گرامی‌داشت دیوگو و آندره باشد:

چند کار خاص در واتفورد انجام دادیم. مثلاً برای ورودش به باشگاه، جیمی ترانه‌ی Gangsta’s Paradise را خواند. آن ترانه مورد علاقه‌اش بود و همه اجرای او را دوست داشتند. سال‌ها واتفورد با آهنگ Z-Cars وارد زمین می‌شد، اما ما تغییر دادیم و به جای آن با Gangsta’s Paradise وارد شدیم. وقتی آن آهنگ پخش می‌شد، مو بر تن آدم سیخ می‌شد چون می‌دانستی این یعنی چه؛ هم دعا بود و هم عذاب. قبل از هر بازی افکار سنگینی وجود اشت. با این حال، پیش خودمان می‌گفتیم «آره، جیمی اینجاست، کنار ماست و همین بهترین کار است». به نظرم به عنوان یک تیم، آن فصل برایمان خیلی سنگین بود. تقریباً سقوط کردیم اما آنچه می‌دانم این است که خانواده‌ی جیمی برایشان خیلی ارزشمند است که هنوز به مراسم‌ها و برنامه‌ها دعوت می‌شوند. 

موضوعی که بیشتر از همه مرا تحت تأثیر قرار داد، حمایت جامعه فوتبال از خانواده جیمی بود؛ اینکه همگی مراقبشان بودند و از آن‌ها حمایت می‌کردند. تا امروز منچستریونایتد همچنان با آن‌ها در تماس است و من هنوز با مادر، خواهر، برادر و بهترین دوست جیمی در ارتباطم. آنقدر نسبت به خانواده‌اش احساس تعلق دارم که نمی‌توانم حتی وصف کنم. چیزی است که هیچ‌وقت از یاد نمی‌رود.

پانزده سال پیش، باشگاه سوانزی سیتی با غم از دست‌دادن بسیان ادریزای مواجه شد؛ بازیکن سابق لیورپول که در خواب و در خانه‌اش در اتریش، در ۲۲ سالگی بر اثر حمله قلبی مشکوک جان باخت. فصل ۱۰-۲۰۰۹ تازه به پایان رسیده بود. در آن زمان، گری مانک کاپیتان تیم بود و همچون همیشه تکیه‌گاهی محکم، درست مانند شفکی کوکی، مهاجم باتجربه‌ای که به‌واسطه‌ی ریشه‌ی مشترک کوزوویی، پیوند نزدیکی با ادریزای داشت. کوکی برای همراهی خانواده‌ی ادریزای و کمک به پدر او در مواجهه با رسانه‌های کوزوو، فوراً به آنجا پرواز کرد و مانک نیز با بازیکنان تماس می‌گرفت و در هماهنگی با باشگاه بود. مانک می‌گوید:

خوب یادم هست که باید زیاد با شفکی صحبت می‌کردم، چون واقعاً دل‌شکسته بود. در چنین شرایطی آدم وارد حالت مدیریت بحران می‌شود؛ با بازیکنان صحبت می‌کنی و با کشیش باشگاه تماس می‌گیری. کوین هم نقش مهمی ایفا کرد. او به صورت خصوصی در کنار بازیکنان برای بسیان دعا خواند و همراه با هواداران نیز یک مراسم تدارک دید. مهم‌ترین نکته این بود که حرمت خانواده بسیان حفظ شود. 

بسیان ادریزای
سوانزی هنوز هم تلاش می‌کند با خانواده ادریزای در تماس باشد

ادریزای در طول آن فصل همیشه در ذهن بازیکنان بود و انگیزه‌ای همیشگی محسوب می‌شد. گری مانک در صحبت‌های پیش از بازی بارها از او یاد می‌کرد و به بازیکنان یادآوری می‌کرد که چقدر خوش‌شانس هستند و باید قدر لحظاتی را که در زمین دارند، بدانند. باشگاه سوانزی پیراهن شماره‌ی ۴۰ او را برای همیشه بازنشسته کرد و نخستین بازی بدون او را با نتیجه ۴–۰ برد؛ گلی هم در دقیقه ۴۰ به ثمر رسید، همان لحظه‌ای که هواداران موزاییکی از عدد «۴۰» را در دست داشتند. نه ماه بعد، وقتی سوانزی در فینال پلی‌آف چمپیونشیپ در ومبلی پیروز شد، بازیکنان در حالی جام را بالای سر بردند که تی‌شرت‌هایی با تصویر و نام ادریزای به تن داشتند. مانک می‌گوید:

 با همکاری مسئول لباس تیم این کار را انجام دادیم چون می‌دانستیم خانواده‌اش بازی را می‌بینند و می‌خواستیم در آن لحظه‌ی باشکوه پیروزی، به آن‌ها نشان بدهیم که ما به چیز مهم‌تری فکر می‌کردیم، به بسیان. 

 

پاسداشت یک انسان، حمایت از خانواده‌اش و حتی صرفاً گفت‌وگو، مسیری بود که لیتون اورینت برای کنار آمدن با مرگ ناگهانی سرمربی‌اش، جاستین ادینبرو، در پیش گرفت؛ اتفاقی که درست پس از صعود دوباره‌ی این تیم به EFL در سال ۲۰۱۹ رخ داد. در آن زمان، مارتین لینگ، درست مانند الان، مدیر فنی باشگاه بود. از آن‌جا که تیم در تعطیلات تابستانی به‌سر می‌برد، او مجبور شد در یک تماس ویدیویی گروهی و بسیار احساسی، خبر را به بازیکنان بدهد. لینگ می‌گوید:

به آن‌ها گفتیم اگر نیاز دارند با کسی صحبت کنند، جاهایی هست که می‌توانند برای مشاوره سوگواری بروند. یکی از چیزهایی که خیلی خوب یادم مانده این است که معمولاً هر روز سر تمرین نمی‌روم، اما آن روز حس عجیبی بود، انگار سکوت سنگینی همه‌جا را گرفته بود. رفتم داخل زمین و گفتم: «جاستین رفته، اما اگر امروز اینجا بود، از شما چه انتظاری داشت؟» و بعد کم‌کم صدای حرف زدن‌ها دوباره بلند شد. باید کمک کنی مردم حرف دل‌شان را بزنند. نمی‌شود یک‌شبه همه چیز را به حالت عادی برگرداند؛ فقط باید کمک کنی تا هر چه می‌شود، به حالت عادی نزدیک‌تر شود. 

جاستین ادینبرو، یک سرمربی و مدیر که در ۴۹ سالگی درگذشت

لینگ با نگاهی تأمل‌برانگیز می‌گوید: هیچ راهنمایی برای سوگواری وجود ندارد؛ هر کسی باید مسیر خودش را پیدا کند. خودش کمک زیادی از اتحادیه مربیان لیگ دریافت و تلاش کرد از تجربه‌های شخصی‌اش در مقابله با مشکلات روانی، برای حمایت از بازیکنان استفاده کند. به این که دفترش در نزدیکی جایگاه «جاستین ادینبرو» واقع شده، افتخار می‌کند. در حالی‌که لیتون اورینت مسیر موفقیت را ادامه می‌دهد، لینگ همواره به همه یادآوری می‌کند: همه‌ی این‌ها از جاستین آغاز شد. او در مورد احساسات فعلی بازیکنان لیورپول گفت:

فکر می‌کنم چیزی که بیش از همه نیاز دارند، حمایت است. باید کسی باشد که به آن‌ها اجازه‌ی سوگواری بدهد، باید زمان داشته باشند تا بفهمند چه گذشته. نمی‌توانم با حرف‌های قشنگ بپوشانمش یا جور دیگری بگویم، فقط زمان است که درمان می‌کند. زمان به آدم اجازه می‌دهد بفهمد، کنار بیاید. همان‌طور که جاستین شش سال است همچنان با ماست، فکر می‌کنم آن‌ها هم ژوتا را در کنار خود خواهند داشت. لیورپول همیشه ژوتا را در کنارش خواهد داشت.

یکی از خبرنگاران (خارج از دنیای ورزش) با حالتی متکبرانه این اعتقاد را دارد که اهالی فوتبال احتمالاً بلد نیستند چطور با تراژدی‌ای مثل آنچه برای دیوگو ژوتا رخ داد، روبه‌رو شوند. اما دقیقاً برعکس است. فوتبال دنیایی‌ست که در آن گریختن از احساس، مواجه نشدن با عاطفه و به اشتراک نگذاشتن درد، ممکن نیست. در رختکن‌ها، بازیکنان، همان‌طور که در پست‌هایشان درباره یوتا بارها تکرار کردند «هم‌تیمی» و «برادر» هستند. هیچ جایی چنین احساسی ندارد و کالفیلد در این مورد ادامه می‌دهد:

فوتبال بی‌رحم‌ترین محیط زندگی‌ست. اما هم‌زمان مهربان‌ترین مکان برای بودن است. در چنین لحظاتی است که فوتبال را در بخشنده‌ترین حالتش می‌بینی. در عمق وجودشان، بازیکنان پیوندی عمیق دارند. همه‌شان از پیشینه‌هایی خارق‌العاده می‌آیند، از چالش‌هایی عبور کرده‌اند که باورنکردنی‌ست، و قدر لحظه‌ای را که به آن رسیده‌اند، خوب می‌دانند. و حالا پای لیورپول در میان است. ببینید سر کنی دالگلیش چطور فاجعه هیلزبورو را مدیریت کرد. هیچ آموزش رسمی ندیده بود، اما آنچه انجام داد، یکی از بزرگ‌ترین جلوه‌های همدلی و شفقتی بود که در عمرم دیده‌ام. 

دیوگو ژوتا

نه در میان مدیران کسب‌وکار و نه در شرکت‌های بزرگ، بعید است کسی را پیدا کنید که توان بیان پیامی مانند آنچه آرنه اشلوت درباره دیوگو ژوتا منتشر کرد داشته باشد. یا صداقت و نیروی عاطفی‌ای که کریس وایلدر، سرمربی وقت شفیلد یونایتد پیرامون درگذشت جرج بالداک، مدافع سابق تیمش، به کار گرفت. 

بازیکنان در طول هفته بیشتر از خانواده‌هایشان با یکدیگر وقت می‌گذرانند. از ساعت هشت صبح تا چهار بعدازظهر کنار هم‌اند، پنج روز در هفته، در سفرهای تیمی و روزهای مسابقه. اینجا فقط یک شغل نیست، یک زندگیِ مشترک است. جرج نماد چیزی بود که می‌خواستم باشگاهمان به آن تبدیل شود. او نماینده‌ی ارزش‌هایی بود که برای ما مهم‌اند: تعهد، فروتنی و اهمیت دادن به جمع. جرج فقط بازیکن ما نبود؛ او حامل فرهنگ باشگاه بود. روحش در میان ماست، در رختکن، در زمین، در ذهن و دل هم‌تیمی‌هایش. و در هر قدمی که رو به جلو برمی‌داریم، او را با خود حمل می‌کنیم. (بخشی از متن وایلدر برای بالداک)

و به‌نظر می‌رسد دیوگو ژوتا نیز چنین شخصیتی داشته است. در مراسم خاکسپاری‌اش در گوندومار، نزدیک‌ترین دوستش، روبن نوس، در حمل تابوت کمک کرد. بازیکنانی از ولوورهمپتون، منچسترسیتی و منچستریونایتد در مراسم حضور داشتند. ویرجیل فن‌دایک تاج‌گلی به شکل پیراهن قرمز با شماره ۲۰ در دست داشت، اندی رابرتسون تاج‌گلی با شماره ۳۰، متعلق به آندره سیلوا، پشت سرشان، کارکنان باشگاه لیورپول و بازیکنان کنونی و سابق، در صف قدم برمی‌داشتند.

قدم بردار… همین تنها کاری‌ست که بازماندگان می‌توانند انجام دهند.


به قلم جاناتان نورثکرفت برای تایمز 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *