بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

مرگ نابه‌هنگام دیوگو ژوتا؛ عشقی نیمه‌تمام و دردی جانکاه

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : شنبه 14 تیر 1404 | 0:44

مهم نیست فوتبالیست معروفی باشی، از دست دادن هر انسانی در چنین شرایطی همیشه ضربه‌ی سخت و بی‌رحمانه است؛ ناگهان با واقعیت کوتاه شدن یک زندگی روبه‌رو می‌شوی، با حجم بزرگی از کارهای ناتمام و حرف‌هایی که برای همیشه ناگفته می‌ماند.

مهم نیست فوتبالیست معروفی باشی، از دست دادن هر انسانی در چنین شرایطی همیشه ضربه‌ی سخت و بی‌رحمانه است؛ ناگهان با واقعیت کوتاه شدن یک زندگی روبه‌رو می‌شوی، با حجم بزرگی از کارهای ناتمام و حرف‌هایی که برای همیشه ناگفته می‌ماند.

اختصاصی طرفداری | در این تابستان داغ و تب‌دار، شنیدن خبر درگذشت دیوگو ژوتا هم ویرانگر است و هم باورنکردنی؛ غمی عمیق و تلخ که نه‌تنها لیورپول، بلکه سراسر دنیای فوتبال و فراتر از آن را فراگرفت. مرگ او و برادرش با ترکیدن لاستیک خودرو، سرنگونگی و سپس سوختن در میان شعله‌های آتش، دلخراش بود.

سفری که قرار بود برای بازگشت آغاز تمرینات پیش‌فصل قهرمان انگلستان و دفاع از عنوان قهرمانی باشد. سفری که به جای هواپیما، به توصیه پزشکی که ریه او را عمل کرده بود، قرار بود با اتومبیل و کشتی، به همراه برادری که او هم فوتبالیست بود، انجام شود. هرچه بود، سفر شوم و مرگ‌باری بود که دل خیلی‌ها را شکست و سرنوشت تعدادی از آدم‌ها را تغییر داد.

اولین خاطره‌م از او به دوران بازی‌اش در وولوز بازمی‌گردد؛ همان زمان که کنار رائول خیمنز هر هفته با شور و هیجان بازی می‌کرد و تماشاگران را به وجد می‌آورد. این‌دو زیر نظر نونو اسپیریتو سانتو بازی می‌کردند، زوج معرکه‌ای بودند و بخش زیادی از آن مدیون نبوغ ژوتا بود. تیم‌های نونو همیشه به خط حمله تکیه دارند و این‌دو با یکدیگر هماهنگ بودند. ژوتا اغلب به‌عنوان مهاجم مرکزی بازی می‌کرد اما هرگز یک شماره ۹ معمولی نبود؛ همیشه آماده بود عقب‌تر بیاید، بازی را به هم پیوند بدهد و چشم‌تیزی برای گل‌زدن داشت.

ژوتا زمانی به انگلستان آمد که نه تیتر اول رسانه‌ها بود، نه شهرت ستارگان هم‌وطنش را داشت؛ اما در دنیای فوتبال همیشه جایگاه ویژه‌ای داشت، در لیورپول همیشه ذخیره تعیین‌کننده و مهمی به حساب می‌آمد و همه برایش ارزش و احترام زیادی قائل بودند. نه فقط به‌خاطر هنرِ گل‌زنی، به‌خاطر اینکه بازیکنی بود همه‌فن‌حریف و انعطاف‌پذیر.

می‌توانست شماره ۹ بازی کند، عقب بیاید، از کناره‌ها نفوذ کند و همیشه ثبات چشم‌گیری در عملکردش نشان می‌داد.

امروز هواداران سراسر جهان برای او سوگواری می‌کنند.

از دست دادن او در اوج جوانی و شکوفایی‌ واقعاً تراژدی و اندوهی بزرگ است. عجیب نیست که این حجم از سوگواری و احساسات، سراسر جهان فوتبال را فرا گرفته است. پیوند عاطفی هواداران با بعضی فوتبالیست‌ها عجیب نیست، جایی‌که بار دیگر هواداران لیورپول با دل‌شکستگی آوای «تو تنها قدم نخواهی زد» را برای قهرمان جوان‌مرگ خود با احساس هرچه تمام‌تر در مقابل آنفیلد سر دادند؛ اما چگونگی مرگ دلخراش ژوتا در حادثه‌ی رانندگی خیلی‌ها را نشانه گرفت که اصلاً و ابداً ربطی به فوتبال ندارد.

این داستان عشقی نیمه‌تمام، فرزندان بی‌پدر، زن و مادری مغموم و اندوهگین با غمی جانکاه است. داستان مادری است که دو‌ پسر گل خود را از دست داده و همسری که با ۳ فرزند کوچک، فقط دو هفته پیش با عزیز و عشق زندگی خود رسماً عقد پیوند امضا کرده بود! آدم‌های غیرفوتبالی با این هم‌ذات‌پنداری و هم‌دلی زیادی می‌کنند. عمق فاجعه عمیق‌تر از فوتبال و بازیگر جوان و خوبی است که متأسفانه دیگر شانسی نخواهد داشت تا تورها را به لرزه درآورد. همه‌چیز مانند آن خودرو متلاشی شده است!

امیرحسین صدر

۴ جولای ۲۰۲۵

در دنیایی که باران طوفانی فیلم‌ها و عکس‌ها و نامه‌ها و پیام‌ها، حتی آن‌هایی که با دنیای فوتبال میانه‌ای ندارند را هم درگیر کرد، گویی عضو خانواده‌ای از میان ما رفته است. خانواده‌ای جوان با سه کودک که همین دو هفته پیش، بعد از سال‌ها عاشقی، مراسم عروسی خود را برگزار کرده بود!

تصاویر و فیلم‌ها قلب همه را نشانه گرفت.

جایی که پدر به شکل دردناکی از دنیا رفته است و مادر جوان دل‌شکسته باید همه‌چیز را به‌تنهایی به دوش بکشد.

داستان شیفتگی ژوتا و همسرش بی‌سر و صدا و برخلاف بسیاری از سلبریتی‌های پرهیاهو، بی‌سروصدا و به‌سادگی جریان گرفته بود. همه‌چیز با چرخش کوتاهی در اینترنت و صفحات آن قابل رؤیت است. آن‌چه مرا بیش از هر چیزی به خود مشغول داشت، عشق نیمه‌کاره و نیمه‌تمام دو آدم بی‌شیله‌پیله و ساده بود!

این زوج اولین بار در کتابخانه دبیرستان همدیگر را ملاقات کردند و در طول ۱۳ سالی که کنار هم بودند، همیشه سادگی و تواضع، ریشه‌های‌شان را حفظ کردند.با آن‌چه در صفحات اینستاگرام شاهد آن بودیم، دیوگو ژوتا هیچ علاقه‌ای به زرق‌وبرق نداشت و روت، همسر او، هم امیدوار بود روزی بتواند مدرک بازاریابی‌ای که زمانی برایش ثبت‌نام کرده بود را بگیرد.

با این حال، علی‌رغم تمام این فروتنی، زندگی دیوگو ژوتا و روت کاردوسو، که با ریتمی امروزی و در قاب اینستاگرام روایت می‌شد، بی‌نقص و بی‌همتا به نظر می‌رسید؛ گویی هیچ ابری هرگز آسمان زندگی را تیره نکرده بود.

تضاد میان دنیای بی‌نقص و زیبایی که از آن‌ها در قاب تصاویر می‌بینیم، که در مراسم ازدواج کاتولیک‌شان کنار ساحل رودخانه دورو در پورتو، در بعدازظهر بی‌نظیر و درخشانی تنها ده روز پیش به اوج رسید، و لاشه‌ی درهم‌پیچیده‌ی لامبورگینی که دیوگو ژوتا و برادر ۲۶ ساله‌اش در آن جان دادند، از تلخ‌ترین و ویرانگرترین بخش‌های آن‌چه در سحرگاه پنج‌شنبه رخ داده است.

یادآوری بی‌رحمانه‌ای است از این‌که زندگی تا چه اندازه شکننده، گذرا و ناپایدار است؛ پژواکی غمگین از فروریختن رؤیاهایی که گاهی حتی فرصت زنده‌ ماندن پیدا نمی‌کنند.

وقتی خانم کاردوسو شروع به انتشار عکس‌هایی از خودش و ژوتا، عشق زندگی‌اش کرد، هیچ نقشه و برنامه‌ای در کار نبود. خبری از شهرت نبود. آن‌ها نوجوانانی بودند که هنوز چیزی بیش‌تر از کودکی نداشتند؛ عکس‌ها کمی تار و بی‌کیفیت بودند، ژوتا گاهی حتی یادش می‌رفت به دوربین نگاه کند؛ همین سادگیِ روزمره، بدون هیچ دست‌کاری و تلاش برای ایجاد درخشش و نور، همه‌چیز را دوست‌داشتنی‌تر و دل‌نشین‌تر می‌کرد.

در روزهای اولیه، تصویری که روزنامه‌ای محلی از بازی ژوتا منتشر کرده بود، باعث شادی روت شد. او نوشته بود: «Que lindinho، چه دوست‌داشتنی!»

فیلم‌برداران نامدار، فلیپه و کاتیا گونسالوس، روز عروسی‌شان را در یک‌شنبه‌ی پیش از این واقعه‌ی تلخ، که حالا پس از این حادثه، به ویدیویی کوتاه و دل‌شکن تبدیل شده، ثبت کردند.

صداگذاری روی ویدیو می‌گوید:

امروز، روزی است که برای همه‌ی عمر در خاطر شما می‌ماند؛ زمانی که همه‌ی عزیزان‌تان، هم‌زمان و در یک‌جا، کنار هم حضور دارند.

اکنون این جمله، معنایی تلخ‌تر و عمیق‌تر گرفته است؛ چراکه آن جمع، دیگر هرگز گرد هم نخواهند آمد.

در فیلم عروسی، داماد با کت‌وشلوارهای آبی فیروزه‌ای به چشم می‌خورد، دامادی که در آن ویدیو کمی معذب و بی‌دست‌وپاست، به‌نظر می‌رسد. ورای ظاهر درخشان، انگار همیشه چیزی عمیق‌تر و واقعی‌تر در وجود ژوتا و زن جوانی که بهترین لحظاتش را با او شریک شده دیده می‌شود.

وقتی او و همسر آینده‌اش در سال ۲۰۱۲ در دبیرستانی در گوندومار، شهری آرام در شرق پورتو که به صنعت زرگری‌اش معروف است، با هم آشنا شدند، دیوگو پسر بااعتمادبه‌نفس و شناخته‌شده‌ی مدرسه بود؛ درحالی‌که روت تازه از یوویم، چند کیلومتر آن‌طرف‌تر، نزدیک دورو آمده بود و هنوز غریبه به‌شمار می‌رفت.

سرانجام هم‌کلاسی شدند؛ و سال‌ها بعد، روت به یاد می‌آورد که دیوگو در درس چطور بود: «از یک طرف سخت‌کوش و از طرف دیگر بی‌علاقه.»

آن روزها، او آرام‌آرام در فوتبال پیشرفت می‌کرد.

«نمرات خوبی می‌گرفت، ولی زیاد برای درس خواندن وقت نمی‌گذاشت.»

با این حال، همیشه این حس وجود داشت که اعتمادبه‌نفس اصلی میان آن دو از آنِ روت است؛ او نیروی محرکه‌ی پشت دیوگو بود. به‌اتفاق، در ۱۹ سالگی در خانه‌ی جدیدی، زندگی را با یکدیگر شروع کردند. کسی که وقتی قرار شد دیوگو از تیم محلی پاکوش د فریرا به اتلتیکو مادرید برود، پشتیبان و قوت قلبش شد:

این رؤیای دیوگو است، اما باید قدم‌به‌قدم پیش برویم. هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها مغرورش نکرده. او همان آدم همیشگی مانده.

او به‌خوبی می‌دانست که دیوگو چگونه در آغاز راهش، توسط بنفیکا و پورتو رد شده بود و این رد شدن، اعتمادبه‌نفسی را که سال‌ها در گوندومار اسپورت کلوب با زدن ۳۸ گل در یک فصل و ساعت‌ها بازی در تراس خانه‌ی پدری، با شکستن گلدان‌ها و امتحان کردن حرکات جدید، الهام‌گرفته از پدر و پدربزرگش که هر دو فوتبالیست آماتور بودند، کسب کرده بود، در هم شکست.

روت برای دریافت مدرک بازاریابی در دانشگاه میراندیلا در شمال‌شرقی پرتغال ثبت‌نام کرده بود و آرزو داشت بتواند این فرصت تحصیلی را به دانشگاهی نزدیک‌تر به محل زندگی‌شان منتقل کند، اما این آرزو باید معلق می‌ماند:

فعلاً متوقف شده؛ همه‌چیز بستگی دارد به مسیر دیوگو تا ببینیم به کجا می‌رسد.

آن‌ها هرگز تصور نمی‌کردند زندگی‌شان این‌گونه بال‌وپر بگیرد. امیدهای انتقال قرضی ژوتا به وولورهمپتون واندررز در ۲۰۱۷، بعد از بازگشتی که به پورتو داشت، چندان برآورده نشده بود.

اما کمی بعد، در سال ۲۰۲۰، با پیوستن به لیورپول، رؤیاها ناگهان اوج گرفت. آن‌ها با شور و دل‌گرمی، دنیای جدیدشان در انگلستان را در آغوش گرفتند.

در دوران بازی در وولورهمپتون، روت عکس‌هایی از خودش منتشر می‌کرد که لباس‌هایی به رنگ سبز و نارنجی طلایی، رنگ‌های باشگاه وولوز را به تن داشت و عاشق سفرهای کوتاه به قلعه‌ی وُرویک شده بود.

همه‌ی این لحظه‌های کوچکِ ساده و زیبا، حالا تنها در خاطرها باقی مانده‌اند؛ حسرتی با سکوتی مرگبار همراه شده است از آن‌چه هرگز تکرار نخواهد شد.

روت با تمام وجود، تجربه‌ی زندگی در لیورپول را دو دستی و با لبخند و عشق پذیرفت؛ بارها عکس‌هایی منتشر کرد که با آهنگ معروف «You’ll Never Walk Alone» جری اند د پیس میکرز همراه شد. هیچ‌کس جرأت نداشت به دیوگو کوچک‌ترین بی‌عدالتی‌ای روا دارد؛ بعد از بازی بحث‌برانگیز مقابل تاتنهام، که داوری باعث باخت لیورپول و اخراج همسرش شد، روت نوشت: «بازی ناعادلانه.»

سال‌های لیورپول، با آمدن بچه‌ها هم‌زمان شد؛ اول دنیس، بعد دوآرته و آبان گذشته، دخترشان که هنوز نامش علنی نشده است.

ژوتا ماه پیش به رسانه‌ی باشگاه گفته بود: «می‌خواهی بهترین پدری باشی که می‌توانی؛ سعی می‌کنی الگو باشی، برخورد خوب داشته باشی، حتی اگر بعضی روزها آرزو می‌کنی ای‌کاش بیشتر استراحت کنی.»

در همه‌ی این سال‌ها، به‌وضوح می‌شد حس کرد که روت ستون محکم این خانواده‌ی جوان است؛ خانواده‌ای کوچک و گرم و عاشق، در سفری مشترک و پرماجرا که همه‌ی زندگی را در پیش رو داشت. سفری که دردناک و ناگهانی به پایان رسید.

دیوگو ژوتا
آخرین پست ژوتا در اینستاگرام، فیلمی از مراسم عروسی او بود!

مهم نیست فوتبالیست معروفی باشی، از دست دادن هر انسانی در چنین شرایطی همیشه ضربه‌ی سخت و بی‌رحمانه است؛ ناگهان با واقعیت کوتاه شدن یک زندگی روبه‌رو می‌شوی، با حجم بزرگی از کارهای ناتمام و حرف‌هایی که برای همیشه ناگفته می‌ماند.

آرزوهای «لری کانینگام» نیز بسیار شبیه آرزوهای ژوتا بود ـ او هم در اوایل دهه‌ی بیست زندگی‌اش پا به دنیای فوتبال خارج از کشور گذاشت و وست‌برومویچ آلبیون را به مقصد رئال مادرید ترک کرد. چه تلخ و ناباورانه، سرنوشتی که ناگفته‌ها و حسرتِ فرصت‌های از دست‌رفته و افسوس زیادی را تا همیشه با خود دارد.

کانینگام با برخورد با ماشینی که به خاطر پنچری کنار جاده در نزدیکی مادرید توقف کرده بود، در سال ۱۹۸۹ درگذشت. باورش سخت است که او ماه آینده ۶۹ ساله می‌شد، چرا که برای کسانی که بازی‌هایش را دیده‌اند، همیشه به چشم یک چهره‌ی جوان باقی مانده است. همین را نیز می‌توان درباره‌ی آنتونیو ریس گفت؛ کسی که شش سال پیش در سن ۳۵ سالگی، در یک تصادف رانندگی در سویا جان باخت.

با این حال، مرگ ژوتا در ۲۸ سالگی با جزئیات‌اش در دنیای رسانه‌های امروز که کوچک‌ترین جزئیات با عکس و تصویر و فیلم همراه می‌شود و همه به آن دسترسی دارند، حس فقدان عمیق‌تر و عمومی‌تری را فراتر از دنیای فوتبال رقم زد. همدردی مادران تنهایی که بدون مردان خود کودکان را بزرگ خواهند کرد اجتناب‌ناپذیر است.

اگر ویدیویی که برای تولد چهار سالگی پسر بزرگ ژوتا، دنیس، در سال گذشته دیده باشید؛ هر دو پسر او را نشان می‌دهد و ترانه‌ی «همیشه از آن تو Ever Yours» از هنرمند پرتغالی Beo بر آن پخش می‌شود، بیانگر عشق، وفاداری و تعلق عمیق است.

بخشی از شعر این ترانه چنین است:

قلبم درد می‌کند، اما انگار همه چیز درست سر جایش است؛ تو باعث می‌شوی احساس کامل بودن کنم.

شاید این دو برادر نتوانند پدر خود را به یاد بیاورند و خواهرشان هم هنوز شش ماه بیشتر ندارد، او نیز چیزی را به‌خاطر نخواهد داشت.

اکنون مادرشان تنها کسی است که باید با این غم بی‌اندازه و بی‌حد و حصر، با قلبی شکسته راه زندگی را برای فرزندانش هموار کند و تا پایان عمر، غم و درد بی‌پایانش را به دوش بکشد. دیوگوی عزیز او برای همیشه رفته است.

دسته بندی ها : طرفداری
برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *