بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

یرزی دودک به‌مناسبت بیستمین سالگرد فینال استانبول: تمام عمرم منتظر این لحظه بودم!

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : جمعه 9 خرداد 1404 | 14:21

سیو دودک، نماد امید و مقاومت بود، و قهرمانی لیورپول، جشنی بزرگ؛ آن شب، لیورپول از دل تاریکی، به نور چنگ زد؛ و ما، میخکوب به پرده سبز رؤیاها، فهمیدیم هنوز چیزهایی هست که ندیده‌ایم.

سیو دودک، نماد امید و مقاومت بود، و قهرمانی لیورپول، جشنی بزرگ؛ آن شب، لیورپول از دل تاریکی، به نور چنگ زد؛ و ما، میخکوب به پرده سبز رؤیاها، فهمیدیم هنوز چیزهایی هست که ندیده‌ایم.

طرفداری «فینال لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۰۵ را «معجزه استانبول» نامیدند. خب، این معجزه من بود. نجات عمر فوتبالی‌ام. نجات زندگی‌ام.»

-دودک در کتاب زندگی‌نامه خود درباره مهار دوم خود از شوچنکو در دقیقه ۱۱۷ در فینال لیگ قهرمانان در سال ۲۰۰۵

دودک کشورش، لهستان را در سال ۱۹۹۶ و در سن ۲۳ سالگی ترک کرد و به فاینورد هلند پیوست، اما یک سال برای اولین بازی خود منتظر ماند؛ پس از آن، در چهار فصل بعدی در تمامی دیدارهای لیگ هلند (اردیویسه) حضور پیدا کرد.

در سال ۲۰۰۰ جایزه کفش طلایی هلند را دریافت کرد و اولین بازیکن خارجی شد که به این افتخار دست یافت. در حالی‌که در همان سال، به‌عنوان فوتبالیست سال لهستان انتخاب شد.

پاپ ژان پل دوم، اهل لهستان، در جوانی دروازه‌بان بود. او در سال ۲۰۰۴ به‌طور شخصی با دودک دیدار کرد و به او گفت: هوادار اوست، لیورپول را دنبال می‌کند و به تماشای بازی‌های این تیم می‌نشیند؛ دودک یک پیراهن یادگاری دروازه‌بانی به پاپ تقدیم کرد و پس از قهرمانی لیورپول در لیگ قهرمانان اروپا، این موفقیت را به پاپ فقید تقدیم کرد.

دودک برخلاف جرارد که تمامی بارها بر دوشش گذاشته شده بود، قهرمان غیرمنتظره و از عوامل اصلی قهرمانی لیورپول در لیگ قهرمانان ۲۰۰۵ بود. او مهاری دوگانه مقابل آندری شوچنکو، مهاجم میلان، در پایان وقت‌های اضافه و پس از بازگشت معجزه‌آسای تیم از شکست ۳–۰ به تساوی ۳–۳ انجام داد.

پنالتی‌های آندره‌آ پیرلو و شوچنکو را در ضربات پنالتی مهار کرد؛ ضرباتی که با طنز و مسخره‌بازی و تاکتیک «پاهای اسپاگتی»، مانند لرزش رشته‌های اسپاگتی که پیش‌تر توسط بروس گروبلار، دروازه‌بان سابق لیورپول، در فینال جام باشگاه‌های اروپا ۱۹۸۴ در برابر رم استفاده شده بود، سعی کرد تمرکز بازیکنان حریف را بر هم بزند.

به اعتراف خودش الهامی از گروبلار بود ولی با تغییراتی در حرکاتش و روی خط دروازه، آهنگی هم ساخته شد و “رقص دودک Dudek dance” تا سال‌ها مرسوم شد.

در پایان، لیورپول با تیمی بسیار متوسط‌الحال با نتیجه ۳–۲، در میان حیرت همگان در برابر میلان قدرتمند که هنوز خواندن اسامی ترکیب آن‌ها، بهت آدمی را بیشتر می‌کند، به پنجمین قهرمانی اروپایی خود دست یافت.

یرزی دودک در رأی‌گیری هواداران، در جایگاه ۳۶ در فهرست «۱۰۰ بازیکنی که آنفیلد را لرزاندند» قرار گرفت.

و در یک نظرسنجی که توسط یوفا UEFA.com انجام شد، دبل سیو دودک مقابل شوچنکو به‌عنوان بهترین لحظه تاریخ لیگ قهرمانان اروپا انتخاب شد؛ بالاتر از ضربه والی زین‌الدین زیدان به بایرلورکوزن در فینال ۲۰۰۲ و گل لحظات پایانی اوله گونار سولسشر مقابل بایرن مونیخ در فینال ۱۹۹۹. شاید تعجب‌آور نبود.

بعدها به رئال مادرید رفت. با انتصاب ژوزه مورینیو در سال ۲۰۱۰، او زیر نظر چهارمین سرمربی خود در چهار فصل کار کرد؛ در ۳۰ نوامبر، به علت نقشی که در اخراج ساختگی و جنجالی ژابی آلونسو و سرخیو راموس در دیدار مرحله گروهی لیگ قهرمانان مقابل آژاکس داشت، ۵۰۰۰ یورو جریمه شد.

آخرین بازی دودک برای رئال مادرید در ۲۱ مه ۲۰۱۱ در پیروزی ۸-۱ خانگی برابر آلمریا بود؛ او در دقیقه ۷۷ تعویض شد و هم‌تیمی‌هایش در رئال مادرید برای او گارد افتخار گرفتند.

دروازه‌بان لهستانی، برای سال‌ها از چهره‌های شناخته‌شده فوتبال اروپا بود. سرعت عمل، انعطاف‌پذیری و آرامش خاص او در لحظات حساس، همواره مورد توجه قرار داشت.

اما آن‌چه از او برای همیشه در اذهان عموم و دوستداران فوتبال باقی ماند، نمایش او برای لیورپول در مهار دوگانه شوچنکو و سیو ضربات پنالتی در لحظات نفس‌گیر فینال ۲۰۰۵ بود که او را به قهرمانی غیرمنتظره و فراموش‌نشدنی بدل کرد. قهرمانی که هیچ‌کس انتظارش را نداشت؛ با قلب و دستانش رؤیا را به واقعیت پیوند زد!

«هر جا که می‌روم، همه این مسابقه را به یاد دارند.»

در این مصاحبه رو‌در‌رو که به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی فراموش‌نشدنی لیورپول برابر میلان در لیگ قهرمانان اروپا در استانبول ۲۰۲۵ در مجله وورلد ساکر چاپ شده است، دروازه‌بان قرمزها به یکی از مشهورترین مسابقات تاریخ فوتبال نگاهی می‌اندازد.

  • همچنین بخوانید: معجزه استانبول؛ قصه‌ای بی‌همتا و فراموش‌نشدنی از دل تاریخ

امیرحسین صدر

مه ۲۰۲۵

  • بعد از گذشت ۲۰ سال، واقعاً متوجه هستی در سال ۲۰۰۵ چه کار بزرگی کردی؟

راستش فقط چند سال بعد از اون بود که فهمیدم، مردم هنوز با خاطره اون فینال زندگی می‌کنن. هیچ راه فراری ازش نیست! هر جا برم، چه آفریقا، چه آسیا، همه اون بازی رو یادشونه و هر کسی، هوادار یا غیرهوادار، یه داستان از اون بازی دارن. مثلاً همسرم یه هفته بعد بازی رفته بود دکتر. وقتی اسمش رو صدا زدن، یکی از بیمارا پرسید: «شما با اون دروازه‌بان فینال نسبت دارین؟» وقتی گفت: «بله، همسرمه» اون طرف گفت: «سلام منو بهشون برسونید. من به‌خاطر همون بازی الان اینجام، قلبم ناراحتی پیدا کرده!» واقعاً احساسات اون فینال بی‌نظیر بود.

  • بین دو نیمه سه-هیچ عقب بودید. چی شد که نیمه دوم اون‌قدر عوض شدین؟

تنها کسی که بین دو نیمه دستپاچه نشد، مربی‌مون بود، رافا بنیتز. خیلی خونسرد یه نقشه تاکتیکی برای نیمه دوم کشید. دیدی هامان رو آورد تو که وسط زمین رو جمع کنه و توپ رو نگه داره. استیوی هم همین‌طور، وقتی هم داشتیم از رختکن بیرون می‌اومدیم، یکی از دستیاران بنیتز به نام الکس میلر یه سخنرانی روحیه‌بخش کرد:

«نیمه اول رو فراموش کنید. باید هرچی زودتر یه گل بزنید. اگه بزنید، اونا چون هنوز جلو هستن دستپاچه نمی‌شن، اما بهشون فشار میاد. اون‌وقت می‌تونید دومی رو بزنید و اگه اونم بزنین، تازه اونا شروع می‌کنن به استرس گرفتن. از اون‌جا به بعد، شما ممکنه گل سوم رو هم بزنین.»

  • واقعاً بهتون انگیزه داد؟

نکته مهم این بود که وقتی داشتیم برمی‌گشتیم توی زمین، همه طرفدارای لیورپول شروع کردن «یول نِوِر واک اِلون» رو با هم می‌خوندن. همین بهمون کلی دل و جرأت داد. استیون جرارد پسرها رو جمع کرد و گفت: «شنیدین؟ هنوز به ما ایمان دارن. باید یه کاری براشون بکنیم.» وقتی گل اول رو زدیم، هنوز ده دقیقه نشده بود، ولی هوادارا بیشتر روحیه گرفتن و صداشون رفت بالا. همین باعث شد تا آخر بجنگیم و توی شش دقیقه، سه‌تا گل زدیم. به نظر من، بزرگ‌ترین انرژی رو توی اون شب، هوادارهامون بهمون دادن.

  • همه پنالتی‌ها و مخصوصاً ضربات آخر بازی رو یادشونه، اما اگه اون سیو دوگانه شما در برابر شوچنکو نبود، اصلاً کار به پنالتی نمی‌کشید…؟

نیمه اول بازی، زمین خیلی خشک بود و این باعث می‌شد بازی خیلی خشک و بی‌روح و کسل‌کننده به‌نظر برسه. نیمه دوم که شد، هوا سردتر شد و احتمالاً به‌خاطر رطوبت بیشتر، زمین لیز شد و توپ تندتر حرکت می‌کرد. همین باعث شد نتونم دقیقاً پیش‌بینی کنم توپ چطور روی زمین می‌چرخه. این اتفاق درست توی آخرین سیوم افتاد. سرجینیو سانتر خوبی داخل هجده کرد، دیدم یه بازیکن میلان پشت سر سامی هیپیا، دفاع ما ایستاده. داد زدم: «حواست به پشت سرت باشه!»

 

فکر کردم ممکنه به توپ نرسه، که نرسید. توپ داخل هجده با ضربه سر محکمی به‌طرف اومد، طوری جاگیری کردم که بتونم مهارش کنم. ضربه پشت شش‌قدم به زمین خورد، جلوِ توپ رو گرفتم ولی توپ یه سُرِ عجیبی خورد و افتاد جلوی دروازه. همون لحظه حس کردم توپ درست رد نشده و دوباره شوت می‌زنن، همین‌طور هم شد. تنها کاری که تونستم در حال نشسته انجام بدم، این بود که دست‌هامو دراز کنم. این‌بار ناخودآگاه با دست توپ رو دفع کردم. توپ به‌سرعت رفت بالای تیرک دروازه، این نشون می‌داد چه ضربه قدرتمندی زده، شوتی جانانه، مخصوصاً که هم هد و هم شوت رو آندری شوچنکو زده بود!

 

می‌دونستم وقت اضافه داره تموم می‌شه و با خودم گفتم:«تموم عمرمو منتظر همچین لحظه‌ای بودم.» یادم اومد چقدر انتقاد شدم، چقدر حرف دراومده بود که بنیتز داره دنبال یه دروازه‌بان جدید می‌گرده. فکر کردم همه این سال‌ها زحمت کشیدم که به اینجا برسم. همین این افکار باعث شد قبل از پنالتی‌ها خیلی اعتمادبه‌نفس پیدا کنم.

  • ایده «رقص دودک»، اون حرکت معروفت توی پنالتی‌ها از کجا اومد؟

قبل بازی، صدتا پنالتی که میلان تو مسابقات مختلف زده بود رو روی دی‌وی‌دی برام آوردن تا ببینم، حتی پنالتی‌های فینال لیگ قهرمانان ۲۰۰۳ مقابل یوونتوس که بعد پنالتی جام را بردن. با مربی دروازه‌بانان، خوزه اوچوتورنا یه تاکتیک ریختیم که وقتی بازیکن میلان اومد پنالتی بزنه، من دست راست یا چپم رو بالا ببرم و ترغیبش کنم توپ رو همون سمت بزنه. همین موقع جیمی کرگر اومد پیشم و با هیجان داد زد: «گوش کن، باید اعصابشون رو به‌هم بریزی، بیشتر بهشون فشار بیار! یادته گروبلار چی کار کرد؟ همیشه باید فشار بیاری!»

 

آره، دقیقاً یادم بود. حتی یه بار با خودش هم راجع به اون شب در رم حرف زدم. این قضیه برمی‌گرده به سال ۱۹۸۴، فینال مقابل رم، همون موقعی که گروبلار حرکت معروف «پای اسپاگتی» رو انجام داد. اون‌قدر تمرکز فرانچسکو گراتسیانی رو به‌هم ریخت که توپ رو بدجوری به سوی سکوهای ردیف Z زد بالا و لیورپول قهرمان شد. وقتی داشتم می‌رفتم سمت دروازه، حرف‌های جیمی (کرگر) تو ذهنم بود که باید بازیکنای میلان رو تحت فشار بیشتری بذارم.

تازه بعد از اون دو تا سیوِ شوچنکو، اعتمادبه‌نفسم خیلی زیاد شده بود. اولین پنالتی رو پریدم سمت راست و سرجینیو توپ رو از بالای دروازه زد بیرون. تقریباً همون صحنه‌ای که تو سال ۸۴ گروبلار باهاش قهرمان شد!با خودم گفتم: «خب، دارم حسابی بهشون فشار میارم.» واسه همین بود که کم‌کم پرروتر شدم، همون چیزی که بعداً بهش گفتن «رقص دودک». ولی راستش این اسم رو دوست نداشتم.

بروس گروبلار مانند دودک، قهرمان فینال ۸۴ بود که با لرزش اسپاگتی‌طور خود، بازیکنان رم را دیوانه کرد
  •  چرا دوست نداشتی؟

چون اصلاً بحث رقص نبود، قضیه این بود که می‌خواستم بازیکن پنالتی‌زن رو بیشتر تحت فشار بذارم. مهم‌تر از همه اینکه این کار جواب داد. چون تونستم پنالتی آندره‌آ پیرلو و در آخر کار هم، پنالتی شوچنکو رو سیو کنم. توی پنج پنالتی، کاری کردم که سه نفرشون تمرکز نداشته باشن و گل نزنن. و ما شدیم قهرمان یکی از تاریخی‌ترین فینال‌ها. هیچ‌وقت قبلاً همچین چیزی نبود و واقعاً نمی‌دونم اصلاً قراره تکرار بشه یا نه.

  • شوچنکو بعداً دوستت شد، نه؟

آره، شوِوا واقعاً برای همه در اروپای شرقی یه الگو بود؛ «می‌شه بهترین شد و توپ طلا رو برد.» تقدیر باعث شد بعداً با هم دوست بشیم. هنوز هم خودش تو حال و هوای اون مسابقه‌ست. هی می‌گه: «چطور نتونستم گل بزنم؟ چطور تو سیوش کردی؟» همیشه بهش می‌گم: «تو پنج دقیقه طلاییت رو دو سال پیش از این در فینال میلان–یوونتوس در منچستر داشتی و پنالتی آخر رو در مقابل بوفون گل زدی، من هم پنج دقیقه طلایی خودم رو تو فینال استانبول داشتم.»

بعد اون مهم‌ترین بازی زندگیت، بنیتز نشوندت روی نیمکت…

خب هر موقع که مربی جدیدی میاد، سعی می‌کنه تیم رو بر اساس بازیکنایی بچینه که با تاکتیک‌هاش جور باشن. رافا واقعاً مربی خیلی خوبی بود، روش تمریناتش و ایده‌هاش، همین‌که جزو تیمش بودم یه‌جورایی ثابت نبودن در تیم را جبران می‌کرد. قبلش چند بار با خودش حرف زده بودم و همیشه می‌گفت به حرف مطبوعات اعتماد نکن که من دنبال دروازه‌بان جدید می‌گردم، ولی آخرش، پپه رینا رو آورد. البته بعد از دو هفته تمرین واسه فصل جدید، آرنجم در رفت و سه ماه از میادین دور بودم، واسه همین اون بازی کرد و انصافاً هم عالی بود. منم هیچ‌وقت آدم منفی نبودم، همیشه سعی کردم تا جایی که می‌تونم به پپه کمک کنم که آماده‌تر باشه.

  • رفتنت به رئال مادرید و واکنش بنیتس چطور بود؟

راستش بهش چیزی نگفتم، بی‌سر و صدا رفتم. ما تو لیورپول کلی بازیکن اسپانیایی داشتیم، و به لطف اون‌ها رئال دقیقاً می‌دونست من چه‌جور دروازه‌بان و آدمی‌ام. می‌تونستم برم یه تیم متوسط، اما خب برای چی؟ ترجیح دادم برم رئال و از نزدیک ببینم یه تیم بزرگ چطور کار می‌کنه، چطور سازماندهی داره، و با بازیکن‌ها چطور برخورد می‌کنه. این شد که تصمیم گرفتم برم اون‌جا. اول فکر می‌کردم فقط یک سال بمونم، ولی چهار سال موندگار شدم. زیاد بازی نکردم چون ایکر کاسیاس اون‌جا بود، ولی تو این مدت پیشرفتم رو دیدم. و دورانی رو تجربه کردم که تیم ملی اسپانیا بهترین روزهاشو داشت، هم قهرمان جهان شدن، هم دو تا قهرمانی اروپا آوردن.

 

  • هنوز هم برای لیورپول با تیم اسطوره‌ها بازی می‌کنی، درسته؟

آره، ما سالی یه‌بار با بچه‌های قدیمی تو آنفیلد بازی دوستانه می‌ذاریم، سال پیش جلوی شصت‌هزار نفر! فوق‌العاده‌ست که بعد از این همه سال، هنوز هوادارا اون روزها رو به یاد دارن و میان تا تشویقمون کنن. ما برای جامعه محلی و بنیاد باشگاه لیورپول بازی می‌کنیم که کار خیلی خوبیه. ولی عملاً تو همه جهان هم بازی نمایشی داریم. بازیامون هم بیشتر برای سرگرمی و فان و خنده‌ست، استرس و فشار بزرگ رو نداره دیگه.

  • درسته که می‌خوای واسه ریاست فدراسیون فوتبال لهستان کاندیدا شی؟

اول می‌خوام توی انجمن محلی، تو منطقه سیلِزیا کارم رو شروع کنم. فکر می‌کنم الان بهترین زمان واسه اقدام کردنه، چون فدراسیون فوتبال لهستان واقعاً به حمایت نیاز داره. البته قصدم الزاماً رئیس شدن نیست. می‌تونم نقش نایب‌رییس رو داشته باشم تا تجربه لازم رو پیدا کنم و ببینم اوضاع چطوریه. شاید بعداً، کی می‌دونه؟

بله، کسی چه می‌دونه، همون‌طور که کسی نمی‌دانست، سیو دوگانه دودک، با اون دروازه‌بانی معرکه‌اش در برابر شوچنکو، به یکی از نقاط عطف تاریخ فوتبال تبدیل شود؛ همان مهار دوگانه و پنج دقیقه جاودانه‌ای که استانبول را برای همیشه در خاطره‌ها ثبت کرد. هیچ‌کدام از ما، بازیکنان و تماشاگران، تصور نمی‌کردیم هنوز چیزی مانده باشد تا ما را غافلگیر کند، اما خوب فهمیدیم فوتبال همیشه حرف تازه‌ای برای گفتن دارد. آن لحظه‌ها نه فقط یک باشگاه، که باور میلیون‌ها هوادار به جادو و شور این ورزش را بارور کرد.

سیو دودک، نماد امید و مقاومت بود، و قهرمانی لیورپول، جشن بزرگ همه ما؛ آن شب، لیورپول از دل تاریکی، به نور چنگ زد؛ و ما، میخکوب به پرده سبز رؤیاها، فهمیدیم هنوز چیزهایی هست که ندیده‌ایم؛ ساده‌دلانی که فهمیدند پایانِ بازی را فقط فوتبال می‌نویسد، خدای فوتبال، نه هیچ‌کس دیگری!

یرزی دودک؛ دوران لیورپول و مسابقه فینال ۲۰۰۵ در حافظه فوتبال ماند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *