بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

قهرمانی بیستم لیورپول از نگاه نویسنده هوادار منچستریونایتد: از موفقیت آن‌ها در ذهنم دیوار دفاعی ساختم

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 اردیبهشت 1404 | 21:26

روزهای رقت‌انگیز منچستریونایتد و لحظات رؤیایی هواداران لیورپول یک احساس آشنای فوتبالی را تداعی می‌کند؛ احساس تحقیر از خراب کردن‌های تیم خودی و خشم از موفقیت‌های دشمن خونی. اما با این شرایط، چگونه باید کنار آمد؟ اندی میتن از وب‌سایت اتلتیک به این سؤال‌ها، به زیبایی پاسخ داده است. 

روزهای رقت‌انگیز منچستریونایتد و لحظات رؤیایی هواداران لیورپول یک احساس آشنای فوتبالی را تداعی می‌کند؛ احساس تحقیر از خراب کردن‌های تیم خودی و خشم از موفقیت‌های دشمن خونی. اما با این شرایط، چگونه باید کنار آمد؟ اندی میتن از وب‌سایت اتلتیک به این سؤال‌ها، به زیبایی پاسخ داده است. 

طرفداری | همیشه مایلم پیام‌های هواداران را در مورد نتایج بد و خوب، شکست‌ها و پیروزی‌ها، کسب عنوان قهرمانی یا تصاحب جام توسط رقیب آن‌ها را بخوانم.

برای خیلی از هواداران فوتبال، بدترین لحظه‌ها آن‌هایی نیستند که تیم‌شان می‌بازد، بلکه زمانی‌ است که تیم رقیب می‌برد، و آن هم نه هر بردی، بلکه قهرمانی، جام یا رکوردی تاریخی.

لحظه‌ای که تلویزیون صحنه‌ی بالا رفتن جام توسط تیم رقیب را نشان می‌دهد، طعنه‌ها در شبکه‌های اجتماعی فوران می‌کند و رسانه‌ها از «بازگشت افتخار» می‌نویسند.

در چنین لحظاتی، هوادار فوتبال معمولاً سه مرحله‌ی احساسی را طی می‌کند:

  1. انکار و بی‌اعتنایی و جملاتی مانند: «من که بازی رو ندیدم اصلاً، برام مهم نیست!»
  2. خشم و طعنه که با گفتن «با پول و داور بود! یا شانس آوردن!» همراه می‌شود.
  3. و در پایان، پذیرش تلخ و مقایسه‌ی دردناک اجتناب‌ناپذیر می‌شود: «کاش ما هم یه مربی درست‌وحسابی داشتیم، یا یکی دو تا بازیکن درست‌حسابی خریده بودیم.»

اما در دل همین تلخی، نوعی همبستگی خاموش بین هواداران تیم‌های پیروز و مغلوب شکل می‌گیرد. آن‌ها می‌دانند چه احساسی دارید، چون خودشان هم آن را تجربه کرده‌اند.

در نهایت، فوتبال همین است؛ گاهی شیرین، گاهی تلخ، و گاهی آن‌قدر عذاب‌آور که ترجیح می‌دهی اخبار ورزشی را برای هفته‌ها نخوانی و دنبال نکنی. اما در دل همین رقابت‌هاست که شور و عشق واقعی به تیم شکل می‌گیرد، متبلور می‌شود و برای همیشه باقی می‌ماند.

قهرمانی تیم رقیب، مثل دیدن چراغ روشن خانه‌ای‌ است که زمانی خانه‌ی تو بوده، اگر اصلاً بوده. بماند که خیلی باید خوش‌شانس باشی اگر هوادار چنین تیمی باشی.

می‌دانی که دیگر سهمی از آن نداری، اما نمی‌توانی نگاه نکنی. صدای شادی‌شان به گوشت می‌رسد، اما در قلبت فقط یک چیز طنین دارد: «ما کجای این قصه‌ایم؟»

وقتی تیم رقیب جام را می‌برد، چیزی در درونت فرو می‌ریزد. نه فقط حسادت، نه فقط رقابت، بلکه نوعی دلتنگی برای روزهایی که تیم تو هم قهرمان بود، یا حداقل امیدی داشت. انگار آن‌ها دارند آنچه را تو از دست داده‌ای، با افتخار بلند می‌کنند.

در آن لحظه، به همه چیز فکر می‌کنی. به مدیریت تیم، به بازیکنانی که آمدند و رفتند، به فرصت‌هایی که از دست رفت. ولی هیچ‌کدام دردش به اندازه‌ی تماشای جشن رقیب، آن هم از پشت شیشه، و تماشای تصاویر و فیلم‌ها در همه جا نیست.

و شاید سخت‌ترین بخش ماجرا این باشد که بدانی حق‌شان بود. که قشنگ بازی کردند، خوب بودند، درست پیش رفتند. و تو باید فقط تماشا کنی. با لبخندی خشک و اجباری، یا سکوتی سنگین. سکوتی که فقط هواداران شکست‌خورده می‌فهمند!

اما حتی در این لحظات هم، امید نمرده. هر فصل جدید، شروع دوباره‌ای‌ است. قصه همیشه چنین بوده، شاید دفعه‌ی بعد، نوبت ما باشد.

در میان خواندن همه‌ی این مطالب، دلم نیامد مطلب «اندی میتن» در «اتلتیک»را نادیده بگیرم که الهام‌بخش پیشگفتار مطلب امروز بود.

«میتن» به‌عنوان طرفدار دوآتشه‌ی «منچستر یونایتد» به دستور سردبیر مجبور شده است مطلبی درباره‌ی قهرمانی «لیورپول» از چشمان طرفدار یونایتد بنویسد.

بسیار خواندنی است و حاوی نکات بسیار. احساس طرفداری که مجبور شده است از قهرمانی سرسخت‌ترین رقیب تیم محبوبش قلم بزند؛ سفری به جهنم…

امیرحسین صدر

۲۹ اپریل ۲۰۲۵

فصل منچستریونایتد در یک قاب

روزی همه چیز تغییر خواهد کرد؛ فقط نپرسید کی؟

راستش را بخواهید، از همان اوایل ماه اوت و پیش از آغاز فصل، دیگر حوصله‌ی دیدن لیورپول را نداشتم. توی یک بازی دوستانه در کارولینای جنوبی در آمریکا، آن‌ها حداقل یک کلاس بالاتر از منچستریونایتد بودند و از همان موقع، تصمیم گرفتم به‌جای تمرکز روی موفقیت‌های لیورپول، وقتم را صرف تحلیل بدبختی‌های تیم خودمان در انتهای شرقی جاده‌ی «ایست لنکشایر» کنم.

هرچقدر فصل یونایتد از بد هم بدتر می‌شد، کمتر دلم می‌خواست چیزی درباره‌ی بازی‌های خوب لیورپول بشنوم. واقعاً چه فایده‌ای داشت؟

گاه‌گاهی خبرهایی از عملکرد محمد صلاح از دیوار دفاعی ذهنم که برای جلوگیری از شنیدن اخبار لیورپول ساخته بودم، عبور می‌کرد. فرم خیره‌کننده‌ی او، تمدید قرارداد نجومی‌اش، یا حرف‌هایی درباره‌ی جدایی ترنت الکساندر-آرنولد. خب که چی؟ برایم خیلی بی‌اهمیت بود.

در ماه سپتامبر با دستانم روی صورتم، به تماشا نشسته بودم که چطور لیورپول باز هم در اولدترافورد ما را تحقیر کرد و وقتی در ژانویه در آنفیلد جلوی‌شان یک تساوی گرفتیم، از شدت غیرمنتظره بودن نتیجه، خنده‌ام گرفت.

بعضی‌ها با طعنه می‌گفتند: «اوه، ببین من‌یونایتد چطور سقوط کرده!»

خب بله، مگر جدول لیگ را ندیده‌اید؟ بدجوری سقوط کرده‌ایم و جز یکی دو لحظه‌ی خوب، فصل کابوس‌واری را گذراندیم. پس دیگر چه نیازی بود خودم را با دیدن پیشرفت‌های لیورپول زجر بدهم؟

کجای این کار لذت‌بخش است که بنشینی و بشنوی که چطور «کاپ» توپ‌ها را به درون دروازه مکیده!؟

راستش، اگر سردبیرم ازم نخواسته بود چنین مطلبی بنویسم، شاید هنوز هم بی‌خیال همه چیز می‌ماندم. ولی خب، حالا که خواسته، باید ادامه بدهم.

یکشنبه صبح چشمم به توییتی از شان، یکی از هواداران منچستریونایتد در منچستر افتاد.

«روز تاریک فرا رسید، لیورپول با بیستمین قهرمانی با منچستریونایتد برابری کرد و یکی از معدود چیزهای منحصر به فردی که برایمان باقی‌مانده بود را از ما گرفت. غم‌انگیز است.»

راست می‌گفت، اما چرا باید خودتان را به این وضعیت قرار دهید؟

در زندگی انتخاب‌هایی دارید. شما هیچ‌گاه قیر داغ را برنمی‌دارید و بخورید، نمی‌توانم تصور کنم طرفداران لیورپول در ۲۰ سال گذشته به خوبی‌های یونایتد فکر کرده باشند، اما بعضی وقت‌ها زندگی به شما ضربه‌ای می‌زند که نمی‌توانید از آن فرار کنید.

مثل عبور از استنلی پارک، بعد از دیدن باخت یونایتد در لیگ ۱۹۹۲ در حالی که اسکورسرها سرود «هیچ‌وقت دیدی یونایتد لیگ رو ببره؟» آواز می‌خواندند.

آن روز رویای دیدن قهرمانی لیگ از تیمم را داشتم. دیدم یونایتد ۱۳ بار قهرمان شد، از ۷ قهرمانی به ۲۰ رسید و در این مسیر از ۱۸ قهرمانی لیورپول گذر کرد. فوق‌العاده بود، سر الکس فرگوسن به هدفش رسید تا آن‌ها را از تخت سلطنتشان پایین بکشد.

عاقبت اندازه و نفوذ و سلطه و بزرگی منچستریونایتد کوسه‌هایی را در مه ۲۰۰۵ به خود جذب کرد که آن‌قدر باشگاه را زیر بار بدهی بردند که تار و پودش شروع به از هم‌پاشیدن کرد.

آه، مه ۲۰۰۵، ماه شگفت‌انگیزی برای یونایتد به دلایل زیادی بود. در ساعات اولیه ۲۶ می همان سال، پیامکی از یک طرفدار لیورپول در استانبول دریافت کردم که احترام زیادی برای او قائلم.

«می‌دانم که تو در نیوکمپ چه احساسی داشتی.»

پیامی بود که با احترام نوشته شده بود.

چند ساعت قبل، زمانی که هنوز می‌توانستم بیشتر لیورپول را تحمل کنم، از تماشای برتری میلان در فینال لیگ قهرمانان که با نتیجه ۳-۰ پیش بود لذت می‌بردم و هیچ طرفدار یونایتدی را نمی‌شناسم که احساس متفاوتی داشته باشد؛ آدم می‌تواند از بدبختی بزرگ‌ترین رقیبش لذت ببرد.

یادم می‌آید نویسنده لیورپولی، کوین سامپسون گفته بود؛ از ۲۶ می ۱۹۹۹ خیلی لذت برده بود:

تصاویر عاجز یونایتدی‌ها در فینال لیگ قهرمانان برابر مونیخ دیدنی بود و سه‌گانه از دست رفته به نظر می‌رسید، تا اینکه یک نروژی‌ای با نوک انگشت دراز خود، همه رؤیاها را به هم ریخت!

من دوست دارم لیورپول در هر بازی‌ای که انجام می‌دهد ببازد و مطمئنم این احساس متقابل است. هیچ‌کدام از این مزخرفات «حمایت از تیم‌های کشور خود در اروپا» برای من قابل قبول نیست!

هواداران سن‌اتین هفته گذشته کاملاً بجا رفتار کردند، وقتی پرچم‌های «مرسی مگوایر» را وقتی در برابر همسایه‌شان، لیون، بازی می‌کردند، به اهتزاز درآوردند، دقیقاً چند روز پس از اینکه هری مگوایر با گل دقیقه ۱۲۰ خود، فصل وحشتناک یونایتد را نجات داد و لیون را حذف کرد.

هری مگوایر
مرسی مگوایر؛ هواداران فوتبال از هر فرصتی برای آزار رقیب استفاده می‌کنند

در سال ۲۰۰۵، رفیق اسکاز من در استانبول، مانند یونایتد در نیوکمپ، تیمش را دیده بود که از ۳-۰ در فینال لیگ قهرمانان به تساوی ۳-۳ رسیده بود و سپس در ضربات پنالتی ۳-۲ به پیروزی چنگ زده بود. او نیازی به این نداشت که من برای او خوشحال باشم، او برای تیمش، برای تماشاگران و حامیان تیمش، جامعه‌اش و قبیله‌اش خوشحال بود.

یونایتد و لیورپول بزرگ‌ترین و موفق‌ترین باشگاه‌های انگلستان هستند و بیشتر از آنچه که فکر کنید با هم مشابهت دارند، اما یک حس پشیمانی وجود دارد که هیچ‌وقت واقعاً شاهد آن نبودم که این دو تیم در یک رقابت نزدیک و پایدار برای قهرمانی روبه‌روی هم قرار گیرند و شانه به شانه حرکت کنند. در این فصل هم اتفاق نمی‌افتاد و از ابتدا مشخص بود. منچستر یونایتد، در رده چهاردهم، ۴۳ امتیاز با لیورپول صدرنشین فاصله دارد. به سختی می‌توانم باور کنم، جمله آخر را نوشته‌ام. لیورپول در طول فصل، به ازای هر گل یونایتد، بیش از دو گل زده. و این داستان ادامه دارد.

فصل اسف‌بار دیگری برای منچستریونایتد بود

آن‌ها بیستمین عنوان لیگ را به دست آورده‌اند و در حقیقت به نظر می‌رسد در موقعیت خیلی بهتری از یونایتد برای به دست آوردن بیست و یکمین قهرمانی قرار دارند. نمی‌توانم دروغ بگویم یا حتی بخندم، همان‌طور که پنج سال پیش به شعار خودستایانه لیورپول «این معنای بیشتری دارد» می‌خندیدم، «یعنی برای ما بیشتره» انگار احساسات بقیه کمتر اهمیت داره. ولی نه، این حرف بی‌اساس است و اصلاً اینطور نیست.

گاهی اوقات از رقابت لذت می‌بری و از این کری‌خونی‌ها یه دل سیر می‌خندی! مثل زمانی‌که در سال ۲۰۱۶ زمانی از یک هوادار لیورپول می‌پرسی؛ آیا می‌خواهی در برابر استادیوم آنفیلد با یک پادکست یونایتد صحبت کنی؟

و او پاسخ داد؛ «ترجیح می‌دهم کبدم را بردارند»، پس یعنی نه، درست گفت، منصفانه بود، حق داشت، بازیکلا بهش.

یا مثل زمانی که در ژوئن ۲۰۱۹، یک اسکازر را به اولدترافورد دعوت می‌کنی تا با برخی از بازیکنان یونایتد ملاقات کند.

او به‌ تازگی پنج هزار پوند خرج کرده بود تا پیراهن مسابقه اندی رابرتسون از فینال لیگ قهرمانان ماه پیش از آن را خریداری کند، پیراهنی که با مهربانی توسط لیورپول به ما هدیه داده شده بود، چون می‌دانستند ما در تلاش بودیم یک آمبولانس برای یک مرکز مراقبت تسکینی در سالفورد بخریم.

من به کاری که شما بچه‌ها دارید انجام می‌دهید احترام می‌گذارم، اما چرا به جهنم شما فکر می‌کنید من مایلم با بازیکنان منچستریونایتد ملاقات کنم؟

اسکازر اینگونه جواب داد (اصطلاحی عامیانه و محلی است که به اهالی لیورپول، چه زن، چه مرد، اطلاق می‌شود، مخصوصاً آن‌هایی که لهجه‌ی خاص لیورپولی Scouse دارند). ایول، همین‌طوری باید باشه! این یعنی روحیه جنگنده! او پول را پرداخت کرد، آمبولانس خریداری شد، و من از او عمیقاً سپاسگزار بودم. و وقتی هم که به منچستر آمد، برای حضور در بخش مهمانان در یک استادیوم فوتبال بود.

اما بعضی چیزها غیرقابل اجتناب است و زندگی گاهی اوقات به صورتت می‌زند. مثل سال ۲۰۱۹، زمانی که من را به مادرید فرستادند تا ببینم لیورپول قهرمان اروپا می‌شود. آدم ترجیح می‌داد با لباس لیورپول و یه مشت آجر آویزون، وسط رودخانه مرسی شنا کنه تا قهرمانی‌شون رو ببینه، ولی حتی اونجا هم رگه‌هایی از خنده پیدا می‌شد! یک فروشنده عینک آفتابی پیراهن یونایتد پوشیده بود و در خیابان‌ها راه می‌رفت.

تماشای بیستمین قهرمانی لیورپول، تصویری دردناک برای هواداران منچستریونایتد

یا پاریس در ۲۰۲۲، زمانی که برای فینال دیگری از لیگ قهرمانان مأمور شدم. لیورپول برنده نشد، اما هوادارانشان توسط پلیس‌های سنگدل فرانسوی که همیشه با هواداران فوتبال انگلیس برخورد بدی دارند، به شدت اذیت شدند. همدردی من با هواداران بی‌گناه فوتبال بود، نه با نیروهای متعرض و بی‌رحم.

در راه آخرین سفر به گودیسون پارک اورتون، از کنار آنفیلد رد شدم، از مسیر پشتی بازسازی‌شده آنفیلد رفتم و پیام‌هایی را که در یادبود هیلزبرو روی گل‌های تازه‌گذاشته‌شده نوشته شده بود را خواندم، پیام‌هایی که فراتر از هر دشمنی قبیله‌ای هستند.

من خیلی نمی‌دانم، اما به اندازه کافی می‌دانم که لیورپول خیلی کارهای درستی انجام داده است. آن‌ها هیچ سرمایه‌گذار خاص یا پشتوانه مالی خاصی نداشتند، مرتکب تقلبی نشدند و بازیکنانی به‌مراتب باکیفیت‌تر از رقبای سنتی‌شان، منچستریونایتد و اورتون، جذب کرده‌اند.

مانند یونایتد در دهه ۱۹۹۰، لیورپول یک چرخه مثبت ایجاد کرده است، از پاداش‌های مالی و فوتبالی بهره برده، رو به جلو حرکت کرده و سودها را روی بازیکنان و استادیوم و سکوها سرمایه‌گذاری کرده است. در مقابل، یونایتد در گرداب فرو رفته، استعدادها را می‌مکد، آن‌ها را خراب می‌کند و با هزینه زیاد بیرون می‌ریزد.

این فاجعه‌آمیز است، ولی مثل بیشتر هواداران، ما طرفداران یونایتد، آن را تحمل خواهیم کرد تا زمانی که همه چیز تغییر کند. و این تغییر خواهد کرد، فقط از من نپرسید که کی؟

یادم می‌آید ۱۰ سالی پیش از این، یک نویسنده لیورپولی صحبت می‌کرد و می‌گفت؛ چقدر از مقاله‌هایی که می‌گفتند «جو کول امروز خوب بازی کرد» خسته شده بود. او می‌دانست که لیورپول در حدود سال ۲۰۱۰ ضعیف بود و خیلی‌ها سعی می‌کردند یکی از معدود نکات مثبت تیم را پیدا کنند.

الان وضعیت یونایتد، بزرگ‌ترین باشگاه انگلیس، همین‌طور است. فاجعه. شاید اگر چنین ثروتی ندیده بودیم، می‌توانستیم با فقیر بودن کنار بیاییم. پس چه کار می‌کنید؟

فوتبال بخش مهمی از زندگی است، اما تنها بخش آن نیست. بخش‌های دیگر زندگی شما حتی اگر تیم فوتبال شما خوب نباشد، زندگی شما می‌تواند به خوبی پیش برود…

بیشتر هواداران دنیا رنگ برد را نمی‌بینند؛ مگر نه اینکه، برای بیشتر طرفداران فوتبال، شکست واقعیتی همیشگی است؟

عشق به فوتبال، آخرش یک افتخارِ امانتی است که فقط از دور می‌درخشد. طرفداری فقط بازتاب شکوه است،

این حداقل چیزی است که می‌توانید در مواقعی مثل این به خودتان بگویید.

در هر صورت در این هفته طرفداران یونایتد یک سفر به بیلبائو در پیش دارند و لیورپول…؟ از اروپا توسط پاری سن ژرمن حذف شده است. ای بابا چه می‌شود کرد! بدشانسی!

من واقعاً منتظر آن سفر هستم و اصلاً برایم مهم نیست دیگران چه فکر می‌کنند. Glory Glory United! (اشاره به سرود معروف طرفداران یونایتد)

هری مگوایر
شاید بازی با لیون و آن کامبک حماسی، تنها شبی در فصل جاری بود که هواداران منچستریونایتد احساس لذت و غرور کردند

 

دسته بندی ها : طرفداری
برچسب ها : , ,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *