بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

اتهام سنگین به منتقد توخل؛ استفاده از متن کتاب «نبرد من» برای انتقاد از سرمربی آلمانی انگلیس؟

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : یکشنبه 29 مهر 1403 | 11:31

طرفداری | انتصاب توماس توخل به عنوان سرمربی تیم ملی انگلیس، موجی از واکنش‌ها را در پی داشته است.

این تصمیم جنجالی، خصوصاً با انتقادات تند برخی از روزنامه‌نگاران انگلیسی روبرو شده است. در این میان نوشته‌ی انتقادی جف پاول منتشر شده در دیلی‌میل از همه بحث‌برانگیزتر بوده است.

پس از انتشار این مطلب برخی از خوانندگان ادعا کرده‌اند که برخی از عبارات استفاده شده توسط پاول، شباهت‌هایی به متن کتاب نبرد من هیتلر دارد!

برنی رونای از گاردین در یک مطلب کامل و مفصل به همین موضوع پرداخته و ابعاد مختلف این اتفاق را بررسی کرده است که در پایین می‌توانید مطلب او را بخوانید.

آیا استخدام یک مربی آلمانی برای تیم ملی انگلیس، به راستی به اندازه‌ای اهمیت دارد که این همه سروصدا به پا کند؟ خشم شدید روزنامه‌نگاران و واکنش‌های تند و تیز افراد رسانه‌ای، نشان می‌دهد که ما با چیزی فراتر از یک انتخاب ورزشی روبرو هستیم.

توماس توخل آلمانی سرمربی جدید تیم ملی انگلیس

در پس این جنجال، می‌توانیم رد پای ترس از “دیگری”، پیش‌داوری‌های تاریخی و شاید هم کمی ملی‌گرایی افراطی را ببینیم. انگار که استخدام یک مربی خارجی، به ویژه یک آلمانی، نوعی تهدید برای هویت ملی تلقی می‌شود.

اما آیا این واکنش‌ها واقعاً منطقی هستند؟ آیا می‌توانیم صرفاً به دلیل ملیت یک فرد، صلاحیت او را برای هدایت یک تیم ورزشی زیر سوال ببریم؟ یا اینکه آیا این واکنش‌ها ریشه در رویدادهای تاریخی‌ای دارند که شاید بسیاری از ما حتی درک کاملی از آن‌ها نداریم؟

در این میان، نباید از نظر دور داشت که فوتبال تنها یک بازی نیست. این ورزش، آینه‌ای است که بازتابی از جامعه ما را نشان می‌دهد. واکنش‌های ما به اتفاقات درون زمین، اغلب ریشه در باورها، ارزش‌ها و نگرش‌های ما در زندگی روزمره دارد.

در این نقطه، باید یک نکته را روشن کنیم. متهم کردن جف پاول از دیلی میل به اینکه عمداً یا سهواً از ادبیات و عبارات آدولف هیتلر در یک مقاله ورزشی استفاده کرده است، کاملاً نادرست است.

یا اینکه بگوییم او برای اینکه در مقاله خود که در مورد مسائل مربوط به استخدام مربیان خارجی استدلال‌های منطقی و موجهی ارائه کرده است، به نوعی دیدگاه‌های نازی را ترویج می‌کند، نیز ادعایی بی‌اساس است.

به وضوح، مقاله گسترده پاول که انتصاب توماس توخل را محکوم می‌کند، هیچ شباهتی به نوشته‌های هیتلر ندارد. ادعای چنین چیزی کاملا مضحک است.

پاول، که یکی از چهره‌های شناخته شده و محترم دنیای روزنامه‌نگاری ورزشی است، سابقه طولانی در پوشش دادن اخبار حساس فوتبال دارد.

او حتی یکی از بزرگ‌ترین داستان‌های حاشیه‌ای فوتبال انگلیس را فاش کرد؛ جایی که دان ریوی با دریافت دستمزدی از روزنامه دیلی میل، از تیم ملی انگلیس کناره گیری کرد. پس او به خوبی می‌داند که درباره مزدوری و خیانت در فوتبال چه می‌گوید.

اولین کنفرانس خبری توماس توخل به عنوان سرمربی انگلیس

با این حال، نکته مهمی که از این ماجرا می‌توان آموخت این است که باید بسیار مراقب کلماتمان باشیم، مخصوصاً در موضوعاتی که احساسات را برمی‌انگیزد و احتمال سوء تفاهم در آن‌ها بسیار زیاد است.

اگر با دقت به مقاله پاول نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که برخی از جملات او، اگر از متن اصلی جدا شوند، ممکن است به اشتباه به نوشته‌های هیتلر ربط داده شوند.

به عنوان مثال، می‌توان چند جمله از مقاله پاول را جدا کرد و به گونه‌ای ارائه داد که شبیه جملاتی از کتاب «نبرد من» اثر هیتلر به نظر برسد.

پاول: «میراثی که این کشور به عنوان خاستگاه فوتبال به جهان هدیه کرده بود، در حال فروخته شدن است».

هیتلر: «این یک خیانت بزرگ به مردم و خنجری در پشت ملت است».

پاول: «چگونه یک خارجی می‌تواند از انگلیسی‌ها بخواهد که در میدان فوتبال بجنگند و حتی جانشان را فدا کنند؟»

هیتلر: «من فقط برای چیزی که دوستش دارم می‌جنگم و به چیزی که می‌شناسم احترام می‌گذارم».

پاول: «به طرز نگران‌کننده‌ای، انگلیسی‌اش خیلی خوب نیست».

هیتلر: «زبان آلمانی آنها به همان بدی است که انگلیسی صحبت می‌کنند».

خب، این مطمئناً فقط یک تصادف است. اما نکته مهم‌تری در اینجا وجود دارد، نکته‌ای که به همه ما مربوط می‌شود؛ اینکه چقدر آسان است که در مورد موضوعات بسیار احساسی، لفاظی‌ها زندگی گمراه‌کننده‌ای به خود بگیرند.

همه ما گاهی این کار را انجام می‌دهیم. اگر کمی دقیق‌تر نگاه کنیم، کل ادبیات مربوط به مربیان تیم ملی انگلیس، روایت شکست، خیانت و حق‌طلبی است که کمی شبیه کتاب «نبرد من» هیتلر به نظر می‌رسد.

البته نه به این دلیل که خواستن پیروزی انگلیس فاشیستی است، بلکه به این دلیل که این داستان یک الگوی کلی است و زبان پایه ورزش و ملی‌گرایی همیشه تا حدودی با هم همپوشانی دارند.

بسیار شبیه به آلمان وایمار، سرخوردگی‌های فوتبال انگلیس بر مبنای مفهوم اساسی خیانت استوار است؛ خیانتی که مردم توسط یک گروه از نخبگان بی‌خاصیت و کت و شلواری فروخته شده‌اند. نیروهای خارجی پول‌پرست نیز در این میان دخیل هستند، مانند سِوِن، کاپلو و لیگ برتر.

اولین حضور توماس توخل در ورزشگاه ومبلی به عنوان سرمربی انگلیس

آنچه مورد نیاز است، وحدت و روشنی هدف است. ناخالص‌ها، آنهایی که در سرودخوانی دچار تردید می‌شوند، به حق شکست خواهند خورد و البته بهتر است به عنوان یک موجودیت واحد رنج ببریم تا اینکه با توخل به دنبال موفقیت فاسد باشیم.

بله، می‌توانید به برخی اشتباهات جزئی در مقاله پاول ایراد بگیرید. پاول در پیش‌بینی خود مبنی بر اینکه سوون گوران اریکسون یک فاجعه خواهد بود، اشتباه کرد.

او همچنین اصرار دارد که هر کشوری در جهان باید یک مدیر تجهیزات انگلیسی داشته باشد. به نظر می‌رسد او ادعا می‌کند که زبان انگلیسی توخل خوب نیست، که هم عجیب و هم نادرست است.

اما ناامیدکننده‌ترین بخش، جایی که کلمات گاهی ما را گمراه می‌کنند، این است که پاول در نکته اصلی خود حق دارد. تیم‌های ملی فوتبال باید توسط مربیان داخلی خودشان هدایت شوند؛ این روش جالب‌تر است.

این قرار است یک آزمون برای سیستم‌ها باشد، یک رقابت بین فرهنگ‌های ورزشی مختلف، راهی برای یادگیری و بهبود. در غیر این صورت، چه فایده‌ای دارد؟

مشکل زمانی شروع می‌شود که این ایده بیش از حد هیجان‌انگیز می‌شود، زمانی که فراموش می‌کنیم توخل برای انگلیس فقط یک فرد است که یک شغل دارد.

یا اینکه فراموش می‌کنیم چرا انگلیس یک مربی خارجی دارد و آن این است که فوتبال انگلیس مدتی است تصمیم گرفته که تولید مربیان داخلی از نظر تجاری ضروری نیست.

با این اوصاف، چرا تمام آن خشم و نارضایتی را به سمت ساختارهای فوتبال انگلیس هدایت نکنیم، نه نتایج آن؟ این وضعیت دهه‌ها است که ادامه دارد.

فوتبال انگلیس هیچ مدرسه، هیچ سبک مشخصی و هیچ فرهنگ مربیگری بومی شناخته‌شده‌ای ندارد. معمولاً ما این موارد را نادیده می‌گیریم و در مورد سیستم کمک داور ویدیویی یا رنگ یک پاس صحبت می‌کنیم. حالا که یک مربی آلمانی داریم، این موضوع به یک مشکل تبدیل شده است.

طنز ماجرا اینجاست که توخل در واقع نماینده فوتبال انگلیس است، یا حداقل چیزی که این فوتبال انتخاب کرده است: یک صحنه برای استعدادهای استخدام‌شده و هوش خارجی. باید بلندمدت‌تر فکر کنیم.

باید این چرخه را بشکنیم، به جای خریدن، مربیان را پرورش دهیم و شاید، فقط شاید، به نتیجه مطلوب برسیم، چیزی که نخبگان فاسد مدت‌هاست از ما دریغ کرده‌اند: یک ملت، یک تیم، یک رهبر. 

دسته بندی ها : طرفداری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *