بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

قلم احساسی یورگن کلوپ برای ژوتا: دیوگوی من، با شنیدن نامت لبخند می‌زنم

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : شنبه 6 دی 1404 | 17:44

یورگن کلوپ می‌گوید هر عشق بزرگ، تاوانی بزرگ هم دارد. آن‌هایی که دیوگو ژوتا را دوست داشتند، ناخواسته همیشه به یاد او خواهند بود، زیرا آن‌هایی که «انسان هستند»، هرگز نمی‌میرند. 

یورگن کلوپ می‌گوید هر عشق بزرگ، تاوانی بزرگ هم دارد. آن‌هایی که دیوگو ژوتا را دوست داشتند، ناخواسته همیشه به یاد او خواهند بود، زیرا آن‌هایی که «انسان هستند»، هرگز نمی‌میرند. 

طرفداری | ژوئیه گذشته، تلخ دیوگو ژوتا و برادرش، جامعه فوتبال را در شوک فرو برد. یورگن کلوپ، سرمربی‌ای که ژوتا را از وولورهمپتون به لیورپول آورد، در یادداشتی از یکی از غم‌انگیزترین رخدادهای فوتبال در سال ۲۰۲۵ نوشته است. متنی که در ادامه می‌خوانید، به قلم کلوپ و منتشرشده در Observer است.

دیوگو ژوتا. هنوز هم هر بار نامش را می‌شنوم یا به زبان می‌آوردم، لبخند روی لبم می‌نشیند. صادقانه بگویم، شنیدن اسمش یک لبخند بزرگ و از ته دل روی صورتم می‌آورد؛ احساس مهر، قدردانی و عشق. می‌دانم تناقض عجیبی است. اینکه فکر کردن به دیگو حالم را خوب می‌کند، در حالی که از دست دادنش، آن‌ هم به شکلی که ما از دستش دادیم، اصلاً قابل فهم نیست. چیزی که آن لحظه حس شد و هنوز هم حس می‌شود، بی‌رحمیِ محض بود. از آن اتفاق‌هایی که حتی آدم‌هایی که به معنایی والاتر باور دارند، مثل من و مثل خودِ دیوگو، به این پرسش می‌رسند: چرا دیوگو؟ چرا حالا؟ چرا به این شکل؟

من هنوز هم ایمان دارم، اما چنین لحظاتی هر ایمانی را به چالش می‌کشند. تنها راهی که می‌توانم حتی اندکی با آن کنار بیایم، چنگ زدن به این حقیقت است که اندوه عظیم، بهایی است که برای عشق عظیم می‌پردازیم. و این عشق، از نزدیک‌ترین افراد به دیوگو گرفته تا طرفدارانش در سراسر جهان، کاملاً قابل مشاهده بود. عشقی که برای او و برادرش، آندره سیلوا، وجود داشت. وسعت این دل‌شکستگی، همه‌چیز را توضیح می‌دهد. در زندگی، او باعث می‌شد بهترین جنبه‌های انسان‌ها آشکار شود و حتی در مرگ نیز این ویژگی در او باقی ماند. آرنه اسلوت، کادر فنی و بازیکنان لیورپول. روبرتو مارتینز، اعضا و بازیکنان تیم ملی پرتغال. طرفداران، رقبا، حریفان، هم‌تیمی‌ها، سیاست‌مداران، رهبران اجتماعی و کودکان. همه بهترین روی خود را نشان دادند، به‌عنوان بازتابی از دیوگو و هرآنچه نماینده‌اش بود. آیا می‌توان ادای احترامی شایسته‌تر از این تصور کرد؟

دیوگو ژوتا
لبخند، لبخند و لبخند

چرا او تا این حد دوست‌داشتنی بود؟ برای من پاسخ ساده است. چون مردم در دیوگو، بهترینِ خودشان را می‌دیدند. یا شاید بهترین چیزی را که می‌خواستند باشند. او فروتن و اصیل بود. تظاهر نمی‌کرد و چیزی جز آنچه واقعاً بود، نشان نمی‌داد. و در پیام‌های تسلیتی که در آن ساعات و روزهای وحشتناک پس از حادثه منتشر شد، کلمات تقریباً همیشه یکی بودند: شاد بود، معمولی بود، واقعی بود. دیوگو، فقط دیوگو بود. بی‌پرده و بی‌تعارف.

اگرچه با افتخار از فوتبالیست بودن او یاد می‌کنم، اما بیش از هر چیز، انسان بودنش در خاطرم مانده است. زیبایی ماجرا اینجاست که هر دو نسخه از او، ویژگی‌های یکسانی داشتند. اولین باری که واقعاً با او آشنا شدم، آن جرقه بلافاصله آشکار بود. البته که او یک فوتبالیست طراز اول بود، همه این را در وولورهمپتون دیده بودند. تحرکش، تمام‌کنندگی‌اش، هوش بازی‌اش و میزان تلاشش در بالاترین سطح قرار داشت. اما چیزی که بیش از همه توجهم را جلب کرد، عطش پیشرفت و فروتنی‌اش بود. نیازی نداشت خودش را مطرح کند. فقط کار می‌کرد. گوش می‌داد. تلاش می‌کرد تیم را بهتر کند.

وقتی در سال ۲۰۲۰ به لیورپول نگاه می‌کردم، با خودم گفتم: ما به این بازیکن نیاز داریم. نه فقط برای فوتبالش، بلکه برای شخصیتش. کسی که بتواند گل‌های مهم بزند، اما هم‌زمان فضای رختکن را ارتقا دهد، استانداردها را بالا ببرد و تیم را به هم نزدیک‌تر کند. و دقیقاً همین اتفاق افتاد. با چه حس خوبی تاثیری را که او از همان ابتدا بر تیم گذاشت به یاد می‌آورم. حتی بهتر از آن چیزی بود که امیدش را داشتیم. گلش مقابل آرسنال در اولین بازی‌اش در لیگ برتر؛ هت‌تریک برابر آتالانتا و گل انفرادی مقابل برایتون. همه با خودمان گفتیم: چه بازیکنی داریم و چه شخصیتی.

دیوگو ژوتا
پسر محبوب یورگن کلوپ

این روند طی مدتی که در لیورپول بودم و حتی پس از آن ادامه یافت. در بزرگ‌ترین لحظات، زمانی که بیش از هر زمان دیگری به او نیاز داشتیم، بارها و بارها پاسخ داد. گل پیروزی‌بخش ژوتا مقابل اورتون در آوریل امسال را از اتاق نشیمن خانه‌ام جشن گرفتم، اما احساسم درست مثل هواداری بود که روی جایگاه کوپ ایستاده است. لحظه‌ای تعیین‌کننده در مسیر قهرمان بود و اکنون لحظه‌ای جاودانه، در کنار برجسته‌ترین صحنه‌های تاریخ پرافتخار باشگاه. همیشه می‌گفتم یک بازیکن هجومی باید در کار دفاعی هم متعهد باشد. دیوگو این را به شکلی باورنکردنی انجام می‌داد. به دنبال هر توپ می‌دوید، برای هر توپ می‌جنگید، با شدتی دیوانه‌وار پرس می‌کرد. و درست در لحظه بعد، با یک لبخند، یک دست دادن یا شوخی کوتاهی در راهرو، فضا را عوض می‌کرد.

یاد می‌آید در سفرهای خارج از خانه، هنگام عبور از راهروی هواپیما یا اتوبوس، دیوگو را می‌دیدم که هم‌زمان با چند دستگاه سرگرم بود: یکی Championship Manager، یکی Candy Crush، سومی در حال تماشای بازی کردن شخصی دیگر، و چهارمی دنبال کردن و حمایت از آندره که به‌صورت حرفه‌ای در پرتغال بازی می‌کرد. این ترکیب پیچیده از روحیه رقابتی، غرق‌شدن کامل در فوتبال و مهربانی مطلق، همان دیوگو بود.

بیرون از زمین، بودن با او لذت‌بخش بود. عاشق زندگی بود. خانواده‌اش را بی‌نهایت دوست داشت. عاشق سگ‌های بیگلش بود؛ آن‌ها بخش مهمی از زندگی خانگی‌اش بودند. پسرِ گوندومار هرگز فراموش نکرد از کجا آمده است. خنده‌ای داشت که می‌توانست یک اتاق را پر کند و برق خاصی در چشمانش وقتی با بچه‌ها شوخی می‌کرد. هرگز مانند یک ستاره رفتار نمی‌کرد. همیشه در دسترس بود، همیشه محترمانه، همیشه گرم. همیشه به طرف مقابل و آنچه در زندگی‌اش می‌گذشت علاقه نشان می‌داد. این ویژگی را عمیقاً دوست داشتم.

از دست دادن دیوگو و آندره، یکی از سخت‌ترین تجربه‌هایی است که تا به حال سعی کرده‌ام با آن کنار بیایم. حقیقت این است که هنوز پاسخی پیدا نکرده‌ام. شاید برخی پرسش‌ها پاسخی نداشته باشند. اما با وجود تمام این درد، احساس دیگری هم وجود داشت: قدردانی. قدردانی از اینکه مربی‌اش بودم. قدردانی از اینکه او را می‌شناختم. قدردانی از اینکه او را به لیورپول آوردم، به‌ویژه برای هوادارانی که این فرصت را داشتند درخشش و انسانیت او را از نزدیک لمس کنند.

دیوگو ژوتا
نامش دیوگو است 

دیوگو در نخستین مصاحبه‌اش به‌عنوان بازیکن لیورپول گفت: «من یک بازیکن در خدمت تیم هستم. تا جایی که بتوانم به تیم کمک خواهم کرد.» او هر روز به این کلمات وفادار ماند. توانایی در کنار نگرش درست. به همین دلیل تاثیری چنین عمیق در لیورپول گذاشت. او نماینده هواداران در زمین بود. نمونه‌اش واکنشش پس از زدن پنالتی پیروزی‌بخش مقابل لسترسیتی در لیگ کاپ، رقابتی که در نهایت آن را فتح کردیم. رو به جایگاه هواداران میهمان آنفیلد فریاد می‌کشید و من از این کار متعجب بودم. بعدها به من گفتند به شعارهای برخی از هواداران لستر درباره فقر در لیورپول معترض بوده است. این هم دیوگو.

همانطور که من دیگر نیستم، لازم نیست شما هم آنجا باشید تا بفهمید رختکن‌ لیورپول و پرتغال بدون او هرگز حس گذشته را نخواهد داشت. برای بازیکنان و اعضای کادر فنی، با شناختی که از آن گروه دارم، می‌دانم تیمی که وارد زمین آنفیلد می‌شود، دیگر بدون آن لبخند همیشگی، همان تیم سابق نخواهد بود. گفتم: «نمی‌توان کسی مثل او را جایگزین کرد» و می‌خواهم روشن باشد که این حرف درباره فوتبال نبود، درباره زندگی بود. فقط یک دیوگو وجود داشت.

با این حال، حتی در دل اندوه، ترجیح می‌دهم شادی را به یاد بیاورم چون او سرشار از شادی بود. با شادی زندگی کرد. با شادی بازی کرد. صادقانه باور دارم به‌یاد آوردنش با لبخند، دقیقاً همان چیزی است که خودش می‌خواست. برای روته (همسر ژوتا)، برای فرزندان و برای تمام خانواده؛ امیدوارم بدانید که او تا چه اندازه مورد تحسین بود و چه جایگاه بزرگی در دل انسان‌های بی‌شمار داشت. افکارم، قلبم و نیروی من با شماست.

در آرامش بخواب و راهت را ادامه بده، دوست من.

شماره ۲۰ من. شماره ۲۰ فوتبال.

دیوگوی من.

برای همیشه در قلب‌ ما هستی و هرگز تنها قدم نخواهد زد.

دسته بندی ها : طرفداری
برچسب ها : ,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *