بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

کتاب رود گولیت (۴۰)؛ فوتبال ملی، جایی که هدف، وسیله را توجیه می‌کند

منبع : طرفداری
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : دوشنبه 27 مرداد 1404 | 20:41

به قول گولیت، شاید سوارز و آنری چند روزی بد و بیراه شنیده باشند، ولی با گذشت زمان خیلی چیزها از خاطر حافظهٔ جمعی محو می‌شود.

به قول گولیت، شاید سوارز و آنری چند روزی بد و بیراه شنیده باشند، ولی با گذشت زمان خیلی چیزها از خاطر حافظهٔ جمعی محو می‌شود.

طرفداری | در سی‌ و نهمین قسمت از کتاب رود گولیت، مطالب بیشتری دربارهٔ روانشناسیِ فوتبال خواندیم. او برای ما از باورهای خرافی، ارعاب حریف و لزوم احترام گذاشتن به تیم مقابل گفت. این‌بار، وارد مبحث جدیدی می‌شویم: مسابقات ملی.

فصل سیزدهم: تیم‌های ملی

لوییس سوارز در لحظات پایانی بازی مرحلهٔ یک‌ چهارم نهایی جام جهانی ۲۰۱۰ مقابل غنا، توپ را روی خط دروازه با دست مهار کرد و اخراج شد. با این وجود، اروگوئه به نیمه‌ نهایی صعود کرد تا در کیپ‌تاون به مصاف هلند برود. این حرکت منصفانه نبود، اما سوارز را در اروگوئه تبدیل به یک قهرمان کرد. در غنا احتمالاً او را نفرین کردند، اما در اروگوئه هیچ‌کس به او نگفت: «لوییس، نباید این کار را می‌کردی».

 

خطای هند عجیب لوییس سوارز مقابل غنا (۲۰۱۰)

بازی کردن برای کشورت

همین اتفاق در سال ۲۰۰۹ برای تیری آنری افتاد؛ زمانی که او پس از کنترل توپ با دست مقابل ایرلند گل زد و باعث شد فرانسه به جام جهانی آفریقای جنوبی صعود کند. شاید این اتفاق ناعادلانه بود، اما فرانسوی‌ها می‌گفتند آنری در خدمت منافع کشورش عمل کرده است. پذیرفتن آن برای یک فوتبال‌دوست آرمان‌گرا دشوار است، اما ما حتی در عالم ورزش، در دنیایی آرمانی زندگی نمی‌کنیم. احتمالاً یک بازیکن غنایی یا ایرلندی نیز در موقعیتی مشابه همین کار را می‌کرد. اگر از سوارز یا آنری بپرسی، احتمالاً خواهند گفت که اگر دوباره انتخابی داشتند، آن کار را نمی‌کردند؛ اما وقتی پای تیم ملی وسط است، شرایط از تئوری تا عمل متفاوت می‌شود.

آنری اخراج نشد و حتی محروم هم نشد. حالا که به عقب نگاه می‌کنیم، این فقط لکه‌ای کوچک در کارنامه اوست. چند روزی تیتر اول بود و بعد به دست فراموشی سپرده شد.

 

واکنش جالب تیری هانری هنگامی که در مورد گل هند او مقابل ایرلند صحبت شد

وقتی برای کشورت بازی می‌کنی، بیشتر تلاش می‌کنی و فشار بسیار بیشتری هم احساس می‌کنی. در انگلیس هم همین‌طور است. مثلاً اشلی یانگ، بازیکن منچستریونایتد، بارها به خاطر تمارض کردن هو شده، اما اگر همین کار را برای انگلیس می‌کرد و باعث صعود تیم ملی می‌شد، همه او را تشویق می‌کردند. در تیم ملی خیلی بیشتر از باشگاه مجاز به عبور از مرزها هستی و به یکباره استاندارد قضاوت‌ها تغییر می‌کند.

معروف است که در فوتبال ملی، داوران ناخودآگاه خود را با رفتار بازیکنان وفق می‌دهند. مثلاً بازیکنان انگلیسی نمی‌توانند با همان شدت همیشگی در لیگ برتر تکل بزنند، اما داور می‌داند که سبک بازی انگلیسی‌ها چگونه است و کمی بیشتر تحمل می‌کند.

البته این ظرافت در جام جهانی یا یورو جایی ندارد. قبل از شروع این تورنمنت‌ها، داوران کاملاً تحت آموزش و انبوهی از دستورالعمل‌ها قرار می‌گیرند. آنها این دستورات را مو‌ به‌ مو اجرا می‌کنند، چون در غیر این‌ صورت شانس قضاوت بازی‌های بزرگ‌تر و پیشرفت در جریان تورنمنت را از دست می‌دهند. داوری که بخواهد تا پایان تورنمنت بماند، نباید حتی به فکر سرپیچی از خط‌ مشی تعیین‌ شده باشد.

وقتی برای تیم‌های پایهٔ هلند بازی می‌کردیم، همیشه فوتبالی مثبت و صادقانه، بدون کلک و شیطنت ارائه می‌دادیم. ما برای لذت بازی می‌کردیم و تمام تلاش‌مان را برای بردن به کار می‌بستیم، اما هرگز از مرزها عبور نمی‌کردیم. تازه در سطح جوانان بود که برای نخستین بار با فرهنگ فوتبال لاتین مواجه شدم؛ بازیکنان آن تیم‌ها برای بردن از هر ترفندی استفاده می‌کردند؛ می‌نشستند روی بازیکن، لگد می‌زدند، پیراهن می‌کشیدند، ناله می‌کردند، روی زمین می‌افتادند و بی‌وقفه غر می‌زدند. چون ما نمی‌دانستیم این چیزها یعنی چه، همیشه بازنده می‌شدیم. این برای ما یک تجربهٔ فوتبالی کاملاً جدید بود.

البته، پس از سال‌ها بازی در خارج، یاد گرفتیم که در لباس تیم ملی، وقتی آن پیراهن نارنجی را به تن داری، مجاز هستی که مقابله‌ به‌ مثل کنی. مثلاً در یک بازی انگلیس – هلند در ومبلی، یان ووترس با آرنجش به صورت پل گاسکوئین زد. دماغش شکست، تعویض شد و بعد مشخص شد گونه‌اش هم شکسته است. چیز خوشایندی نبود، اما این شیوهٔ بازی ما در آن زمان بود.

گاسکوئین در ومبلی نمایشی زیبا ارائه می‌داد و تماشاگران را سرگرم می‌کرد، اما با یان ووترس طرف بود، نه بازیکنی مثل روی کین. بعد از چند تکل خشن از سوی گاسکوئین، ناگهان یک ضربهٔ آرنج خورد. هیچ‌کس هم ندید. آن روزها این‌گونه بود.

روزی در یک بازی مقدماتی خارج از خانه مقابل قبرس، برابر یک مهاجم خیلی خوب و مزاحم قرار گرفتیم. رونالد اسپلبوس، مدافع آلکمار و آژاکس، یک ضربه محکم نثار او کرد. بعد از آن دیگر از آن مهاجم خبری نشد.

سرود ملی

هر بازیکنی سرود ملی را در بازی‌های بین‌المللی به شیوه‌ٔ خود تجربه می‌کند. گاهی این تجربه به آهنگ سرود هم بستگی دارد. وقتی متن سرود ملی‌مان را برای خارجی‌ها توضیح می‌دهم، دهان‌شان از تعجب باز می‌ماند؛ خون آلمانی؟ پادشاه اسپانیا؟ و بعد حتی بیشتر تعجب می‌کنند.

ما هلندی‌ها سرودی داریم که در آن اشغالگران سابق‌مان، اسپانیا، را تکریم می‌کنیم. می‌پرسند: «به این می‌نازی؟!» و آن‌وقت من هستم که جوابی ندارم. خودم هنگام پخش سرود ملی فقط لب می‌زدم؛ با این حال، به نمایندگی کردن کشورم خیلی افتخار می‌کردم.

انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها، ایتالیایی‌ها و فرانسوی‌ها این قسمت را بسیار جدی می‌گیرند و از سرودشان الهام می‌گیرند. سرود ملی باعث برد نمی‌شود، اما روحیه‌ٔ همبستگی را تقویت می‌کند. ومبلیِ مملو از تماشاگری که «خداوندا، ملکه را نگه‌دار» را یکصدا می‌خواند، تأثیری فراموش‌ نشدنی بر بازیکنان انگلیسی و حتی تیم مهمان می‌گذارد. چه کسی دلش نمی‌خواهد در چنین فضایی بازی کند؟ این فضا شاید جوانی تازه‌کار را برای لحظه‌ای سر جایش خشک کند، اما اگر بازیکنی در ومبلی بازی می‌کند، احتمالاً تجربه‌اش را پیش‌تر اندوخته است.

جنگ داخلی هلندی‌ها

ما هلندی‌ها بیش از هر چیز به جنگ‌های داخلی‌مان در طی تورنمنت‌های مهم معروف هستیم. هر وقت به‌ عنوان کارشناس برای جام جهانی یا یورو دعوت می‌شوم، از من می‌پرسند: «هلندی‌ها چه زمانی دوباره با درگیری، خودشان را نابود می‌کنند؟»

این همان وجهه‌ای است که در خارج از کشور داریم. من خودم این را در جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا تجربه کردم. هلند قهرمان اروپا بود و یکی از مدعیان اصلی فتح جام جهانی؛ مارکو فان‌ باستن، فرانک رایکارد، رونالد کومان و من، همگی دو سال تجربه‌ٔ بیشتر داشتیم. سن ۲۵ تا ۳۰ سالگی اوج دوران فوتبالی‌مان بود، اما همه‌چیز خراب شد.

همه‌ چیز از تصمیم رینوس میشل ــ مدیر فنی وقت ــ شروع شد که به‌ جای یوهان کرایوف، لئو بینه‌ هاکر را به‌ عنوان سرمربی منصوب کرد؛ تصمیمی کاملاً برخلاف خواست بازیکنان که مشخصاً کرایوف را می‌خواستند. بدتر این‌که میشل هر روز بین بازیکنان حضور داشت و این خشم جمعی را شعله‌ورتر می‌ساخت. بین بازیکنانی مثل فان‌ باستن، کومان و من ــ که کاپیتان بودم ــ با برخی دیگر هم اصطکاک وجود داشت.

تصوری که بسیاری از بازیکنان از خود داشتند، اشتباه بود: پس از قهرمانی اروپا، خود را بهتر از آنچه بودند تصور می‌کردند. افزون بر آن، ما هلندی‌ها در تحمل کردن همدیگر به‌ مدت یک ماه در فضایی محدود مشکل داریم و حتماً صدای‌مان درمی‌آید!
در حالی که در بیشتر تیم‌های ملی، نتایج مثبت باعث اتحاد می‌شود، تنها فرانسوی‌ها هستند که به این «سندروم هلندی» دچارند. در اصل بازیکنان باید اختلافات درونی را بپوشانند تا خبری به بیرون درز نکند. البته چنین ماجرایی روی عملکرد تیم اثر می‌گذارد، هرچند نه همیشه.

در سال ۲۰۱۴ هلند به مقام سوم جام جهانی رسید، اما رابین فن‌ پرسی نتوانست پنهان کند که از رفتار آرین روبن خسته شده است. پیش از بازی نیمه‌ نهایی مقابل آرژانتین، فن‌ پرسی برای گرم‌ کردن زودتر از بقیه وارد زمین شد، چون نمی‌خواست بیش از این منتظر روبن بماند. این شاید اتفاقی کوچک به نظر برسد، اما در آن سطح و با آن همه توجهٔ رسانه‌ای، انفجاری بزرگ در پیش بود.

رابین فن پرسی و آرین روبن در تیم ملی هلند
رابین فن پرسی و آرین روبن در تیم ملی هلند

هلند شکست خورد و روزها بحث کشور پیرامون درگیری فن‌ پرسی ـ روبن بود، نه فرصت غیرمنتظره‌مان برای کسب مدال برنز. خوشبختانه تیمی متحد، چهار روز بعد برزیل را شکست داد و سوم شد.

ما هلندی‌ها عادت داریم حقیقت‌ها را بی‌پرده به هم بگوییم و این فقط در فوتبال نیست. بارها به ما گفته‌اند که خودمان را استادان فوتبال می‌دانیم. ایتالیایی‌ها علاقه‌ٔ خاصی دارند این را به رخ بکشند ــ در حالی که خودشان هم از چیزی جز فوتبال حرف نمی‌زنند! اما ما خودمان را زیاد تحلیل می‌کنیم؛ در مصاحبه با مطبوعات طوری دربارهٔ تاکتیک‌ها حرف می‌زنیم، که انگار در حال گفتگو با یک مربی هستیم نه یک خبرنگار.

ما هلندی‌ها دوست داریم همه‌ چیز را با تاکتیک حل کنیم.

مکتب هلند

تاکتیک‌های هلندی اصولاً بر پایه‌ی سیستم ۳-۳-۴ بنا شده‌اند؛ جایی که هافبک مرکزی یا به سمت مهاجم نوک نزدیک می‌شود (مثلث رو به جلو) یا به‌ سمت دو مدافع میانی عقب می‌کشد (نوک مثلث رو به عقب). دو هافبک دیگر نیز برعکس او حرکت می‌کنند. چون این سیستمی است که اکثر تیم‌های هلندی از آن استفاده می‌کنند، حریفان به‌ خوبی یاد گرفته‌اند چگونه با آن مقابله کنند.

اگر بخواهم خلاصه بگویم: بازیسازیِ دو مدافع مرکزی را مختل کن و وسط زمین را قفل کن، آنوقت هلندی‌ها را در جایی قرار می‌دهی که می‌خواهی. معمولاً پاسخی واقعی در کار نیست؛ هرچند در این سال‌ها تیم‌هایی که مقابل حریفان قدرتمند قرار می‌گیرند، بیشتر به سیستم ۲-۳-۵ روی می‌آورند. تیم ملی هلند با همین سیستم در جام جهانی ۲۰۱۴ راه زیادی را طی کرد. این سبک، فوتبالی «واکنشی» تلقی می‌شود و در هلند این اصطلاح بار منفی دارد؛ اما این تاکتیک به‌ تدریج جای خود را باز کرده است؛ مانند زمانی که نزدیک بود آیندهوون بتواند اتلتیکومادرید را از لیگ قهرمانان حذف کند.

سیستم ۲-۳-۵ فرض را بر این قرار می‌دهد که توپ در اختیار حریف است، در حالی که فرهنگ فوتبال هلند همواره مبتنی بر مالکیت توپ است. به‌طور کلی، ما فوتبال بازی می‌کنیم چون دوست داریم با توپ بازی کنیم، نه اینکه دنبال حریف بدویم. می‌خواهیم خلاقیت با توپ را ببینیم، نه مشغول فکر کردن به آرایش تیم در زمانی که توپ نداریم باشیم؛ البته تقریباً نصف زمان بازی همین‌طور است.

با این‌حال، ۲-۳-۵ ذاتاً دفاعی نیست، چون وقتی در هنگام مالکیت به ۲-۵-۳ تبدیل می‌شود، به یک تاکتیک بسیار تهاجمی بدل می‌گردد؛ مانند روشی که یوونتوس برابر بایرن مونیخ در لیگ قهرمانان به کار گرفت.

تیم‌های هلندی زمانی دچار دردسر می‌شوند که مقابل دو مهاجم بازی می‌کنند. در چنین مواقعی اغلب مدافعان مجبور به یارگیری نفر به نفر می‌شوند. هر توپ بلند پشت خط دفاع می‌تواند بسیار خطرناک باشد. اتلتیکومادرید در مرحلهٔ یک‌ هشتم نهایی لیگ قهرمانان دقیقاً از همین طریق برای آیندهوون خطرساز شد. در آن بازی، یرون زوت، دروازه‌بان آیندهوون، سه بار در موقعیت تک‌ به‌ تک تیمش را نجات داد. بازیکنان هلندی به چنین صحنه‌هایی عادت ندارند.

راه‌ حل چیست؟ استفاده از سیستم ۲-۳-۵، اما در اصل دو مدافع مرکزی باید آموخته باشند که چگونه مقابل دو مهاجم بازی کنند. مربیان هلندی باید زمان بسیار بیشتری را صرف سیستم‌هایی به‌ جز ۳-۳-۴ کنند؛ هم برای اینکه بدانند چگونه این سیستم‌ها را بازی کنند و هم چگونه با آنها مقابله کنند، تا تیم‌های هلندی مدام غافلگیر نشوند و بتوانند حرکات حریف را پیش‌بینی کنند.

خود من در تمام رده‌های پایه‌ٔ تیم ملی هلند و همچنین در هارلم و فاینورد فقط ۳-۳-۴ بازی کردم. در آیندهوون ۲-۴-۴ بازی می‌کردیم، اما آن‌قدر تهاجمی که عملاً شبیه ۴-۳-۳ می‌شد. در ایتالیا فوتبال ناب با سیستم ۲-۴-۴ را آموختم و در چلسی ۲-۳-۵. در عمل، من یاد گرفتم که با تمام این آرایش‌ها بازی کنم. بازیکنان جوان نیز باید با همه‌ٔ این‌ها آشنا شوند.

فصل گذشته من آریگو ساکی، سرمربی سابقم در میلان، را دعوت کردم تا در فدراسیون فوتبال هلند یک سخنرانی داشته باشد. این صرفاً یک ایده‌ تفننی نبود؛ می‌خواستم آینه‌ای جلوی چشم مربیان هلندی بگذارم. او بی‌رحمانه سخن گفت و شروع کرد به اینکه چقدر بازی مقابل تیم‌های هلندی را دوست داشت! همیشه ۳-۳-۴، همیشه با بازی‌سازی از عقب و جا‌ به‌ جایی کُند، بدون هیچ تغییر ریتم سریع و دائماً بازی به کناره‌ها برای ارسال سانتر. به‌ بیان دیگر: فوق‌العاده قابل‌ پیش‌بینی. همیشه یکسان و هیچ‌وقت غافلگیرکننده.

این سخنان برایم چون موسیقی گوش‌نواز بود، چون سال‌هاست همین را می‌گویم: همیشه ۳-۳-۴، فوتبالی مالکانه و شُل، با بازی‌سازی کُند از عقب، بدون پاس‌های عمقی. منطقی است که فوتبال هلند بعد از چهل سال حرف جدیدی نداشته باشد؛مخصوصاً چون دیگر ستاره‌هایی نداریم که به‌ تنهایی تفاوت را رقم بزنند. ما دوست داریم دائم از تاکتیک حرف بزنیم، اما فراموش می‌کنیم دنبال راه‌حل و نوآوری باشیم.

هلندی‌ها خود را پیشرو می‌دانند، اما در واقع درجا زده‌اند. فدراسیون فوتبال که نگران وضعیت موجود بود، کنگره‌ای برای بیرون‌ کشیدن فوتبال هلند از این رکود برگزار کرد. در همین حال، طرح جامع جدیدی برای بهبود آموزش بازیکنان جوان در دست تدوین است. ما باید درک کنیم که ۳-۳-۴ سیستم فوق‌العاده‌ای است، اما تنها سیستم موجود نیست.

نوآوری بین‌المللی

برخی تیم‌ها نقشی تعیین‌کننده در تکامل فوتبال جهان داشته‌اند؛ در بازنگری امروز، می‌بینیم آن‌ها بیست سال جلوتر از زمان خود بودند. برای مثال، مفهوم «تو‌تال فوتبال » که اوایل دههٔ ۱۹۷۰ توسط آژاکس و تیم ملی هلند همان دوره ارائه شد و لقب «نارنجی مکانیکی» گرفت. یا لیورپول در اواخر دههٔ ۷۰ و اوایل دههٔ ۸۰، میلان اواخر دههٔ ۸۰ و اوایل دههٔ ۹۰، آژاکسِ لوئی فن خال در میانهٔ دهه ۹۰ و بارسلونای امروزی. همهٔ این تیم‌ها نوآور بودند و سبک متفاوتی از بازی ارائه کردند، که در سطح بین‌المللی تبدیل به الگو شد.

پیش از ورود فرانک رایکارد به‌ عنوان سرمربی، بارسلونا در سطح بین‌المللی عناوین زیادی به دست نیاورده بود. از آن زمان این تیم سبک بازی آژاکس و یوهان کرایوف را که نزدیک به پنجاه سال پیش بنا شده بود، با جمعی از بازیکنان مدرن ـ کوتاه‌ قامت، چابک، باهوش، قوی و سریع ـ پیاده‌سازی کرد. شکل فعلی با نسخه‌ٔ سنتی تفاوت دارد، چون فوتبال تکامل یافته است؛ مدافع دیروز با مدافع امروز فرق می‌کند. در گذشته، یک فریب ساده کافی بود تا از کناره‌ها عبور کنید و برای ارسال سانتر آماده شوید. اما امروزه مدافعان کناری، همه مهاجمانی هستند که در مسیر صعودشان متوقف شده‌اند؛ آنان شکل دیگری دفاع می‌کنند و با اشتیاق تمام به حملات اضافه می‌شوند.

دو تیم ملی اما از این روند پیشرفت در فوتبال اروپایی بی‌نصیب مانده‌اند؛ شاید آگاهانه، شاید هم نه: آرژانتین و برزیل. آن‌ها هنوز همان‌طور بازی می‌کنند که چهل سال پیش بازی می‌کردند. اینکه همچنان با بهترین‌های دنیا رقابت می‌کنند، نشان‌ دهنده‌ تداوم و قدرت سبک خاص فوتبال‌شان است. در واقع، موفقیت‌شان بیش از هر چیزی به استعدادهای فردی متکی است.

آرژانتینی‌ها فوتبالی به‌ شدت فیزیکی و مبتنی بر ذهنیت و روحیهٔ جنگندگی بازی می‌کنند و همواره از ستاره‌های قدرتمندی چون ماریو کمپس، دیگو مارادونا و لیونل مسی بهره برده‌اند. برزیلی‌ها عاشق تکنیک‌اند و هرگاه مهاجم بزرگی مانند پله، روماریو، ببتو یا رونالدو در اختیار داشته‌اند، توانسته‌اند در بالاترین سطح تفاوت ایجاد کنند. حضور همین ستاره‌ها باعث شده است برزیل بارها قهرمان جهان شود.

با این حال در جام‌ جهانی ۲۰۱۴، تیم ملی برزیل یک مهاجم درجه‌ یک در اختیار نداشت و نتیجهٔ آن همه را شوکه کرد؛ دیدن اینکه آلمانی‌ها چگونه با روحیهٔ تیمی و کیفیت فنی‌شان برزیل را در هم کوبیدند، زخمی عمیق برجای گذاشت. اکنون جهان فوتبال در برزیل به بازنگری عمیقی روی آورده است؛ چون آن‌ها هرگز یک «ماشین» منسجم نبوده‌اند. اگرچه نیمار عملکردی فوق‌العاده داشت، اما سایرین خیلی عقب‌تر بودند. او در آینده نیاز به تیمی قوی‌تر و سازمان‌یافته‌تر پشت سر خود دارد تا بتواند توانایی‌هایش را در سطح جهانی به ثمر برساند.

پایان فصل سیزدهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *