بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

پشت پرده درگیری افشین قطبی با استیلی و مرزبان در سال قهرمانی پرسپولیس از زبان کاپیتان تیم ملی!

احسان خرسندی: پس از شکسته شدن لپ تاپ قطبی، مرزبان از پرسپولیس اخراج شد

نویسنده : پارس فوتبال دات کام
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : دوشنبه 5 خرداد 1399 | 11:00
احسان خرسندی

احسان خرسندی، کاپیتان تیم ملی امید ایران گفت: در آن فصل اتفاقات عجیب و غریبی در پرسپولیس افتاد. آقایان استیلی، مرزبان و کاشانی قهر کردند و رفتند ولی افشین قطبی همچنان به کارش ادامه می داد.

خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام :

احسان خرسندی در پاسخ به سئوال بعد از قهرمانی تنها بازیکنی که از پرسپولیس کنار گذاشته شد شما بودید. چه شد که آن اتفاق افتاد. گفت:

من ۱۰ سال عضو پرسپولیس بودم. یعنی نونهالان، نوجوانان، امید، بزرگسالان. همه این رده ها را به ترتیب طی کرده بودم. معمولا در دنیا چنین کاری نمی کنند. بازیکنی که ۱۱ سال عضو تیم بوده است و ۲ تیم قهرمانی دارد با اینکه تنها ۲۲ ساله است و کاپیتان تیم ملی امید است و خود را دارد برای مقدماتی المپیک آماده می کند را اینقدر راحت کنار نمی گذارند. در صورتی که من فصل قبل ۱۹ بازی برای پرسپولیس انجام داده بودم. رقیب های سرسختی نیز در آن پست داشتم. حسین کعبی، حسین بادامکی، عباس آقایی و حتی علیرضا نیکبخت رقیب های من بودند. با این حال من ۱۹ بازی در آن فصل برای پرسپولیس انجام داده بودم. اینکه مرا اینقدر راحت در لیست فروش گذاشتند بخاطر خصومت شخصی بود. به هیچ عنوان نمی توانست فنی باشد.

چه کسی با شما خصومت شخصی داشت؟

شخص آقای افشین پیروانی. ایشان کمک آقای قطبی شدند و در اولین تصمیم خود من را فروختند.

چه خصومت شخصی؟

نمی توانم بگویم خصومت شخصی، مشکل غیرفنی بوده است. حدس می زنم یکی از دلایل این بود که بازیکنی را جای من از لیگ دسته اول به پرسپولیس آورد که این بازیکن در تیم برادرش بازی می کرد و به این خاطر من که ۱۱ سال در پرسپولیس بودم کنار گذاشته شدم. روزی که رفتم تا رضایت نامه بگیرم آقای مصطفوی گفت که من خیلی تلاش کردم تو را به زور در مغز افشین کنم اما نشد. این جمله آخر آقای مصطفوی بود. ظاهرا خیلی با آقای مصطفوی تماس گرفته بودند که این بازیکن، بچه پرسپولیس است. بازیکن تیم المپیک است. سنش هم که بالا نیست. رسم نیست در هیچ جای دنیا چنین بازیکنی را کنار بگذارند.

و پس از پرسپولیس به ابومسلم رفتید.

پرسپولیس مثلا ساعت ۱ بعد از ظهر رضایت نامه مرا داد و فردای آن روز ساعت ۷ شب نقل و انتقالات به پایان می رسید. من هر وقت قراردادم با پرسپولیس تمام می شد، آقای پازوکی، مدیر تیم های پایه پرسپولیس به من زنگ می زد و می گفت که برو هیئت فوتبال قراردادت را یک ساله، دو ساله، سه ساله تمدید کن. من می رفتم و قراردادم را تمدید می کردم. چون همیشه در پرسپولیس بودم هیچ وقت مدیر برنامه نداشتم و مشاوران خوبی هم نداشتم. پرسپولیس تمرین می کرد اما به من نگفته بودند که به تمرین بروم. در تعطیلات با دوستانم یک جایی رفتم و تفریحی بازی کردم، آقای فیروز کریمی مرا دید و گفت اگر که توانستی رضایتنامه خود را بگیری، من تو را برای صباباتری می خواهم. من رضایت نامه خود را گرفتم و شماره ای هم از ایشان نداشتم و داشتم به سمت باشگاه صبا می رفتم. یک شماره به من زنگ زد و یک آقایی بود که خود را سردار بنی اسد، مدیرعامل باشگاه ابومسلم معرفی کرد. گفت که ما خوشحالیم که تو برای بازی، مشهد را انتخاب کردی. در حالی که چنین اتفاقی رخ نداده بود. گفتم چطور؟ گفتم ما الان خواندیم که پرسپولیس رضایت نامه تو را صادر کرده است و با آقای مجید نامجومطلق برای هدایت ابومسلم به توافق رسیده ایم و ایشان برای پست دفاع راست شما را می خواهند. به من گفت که به فرودگاه برو و بلیت خود را بگیر و به مشهد بیا. من هم به سمت فرودگاه رفتم و راهی مشهد شدم و قراردادم را بستم. برگشتم تهران که وسایل خود را جمع کنم که گفتند مادر آقای نامجومطلق استخاره کرده اند و گفته اند که مشهد خوب نیست و ایشان نیز قرارداد نمی بندند در صورتی که من قرارداد بسته بودم و او مرا خواسته بود.

حضور در ابومسلم و قضیه جادوگری در فوتبال

کلا آن فصل برای ابومسلم عجیب و غریب بود. ابتدا گفتند ژان تیگانا را می خواهند بیاورند و بعد از آن با نامجومطلق توافق کردند و در نهایت علی حنطه سرمربی شد. بعد

می گفتند که در آن تیم مربی جایی ندارد و جادوگر همه کاره است.

من زمانی که در ابومسلم بودم خیلی مربی داشتیم. آقای غیاثی بود، آقای حنطه بود، آقای برگی زر بودند، یک مدت یکی از کمک ها سرمربی شد، آقای میثاقیان آمدند و … خیلی مربی داشتیم. این اتفاقاتی که می گویید در ابومسلم رخ می داد. یک روز تدارکات تیم می آمد و با قیچی یک تیکه از موهای ما را می زد، خیلی جالب بود برای من. یا مثلا یک آقایی می آمد روبروی ما می نشست با یک تسبیح بزرگ و چشمانش را می بست و مثلا می گفت شماره ۱۱ بازی کند شما نتیجه نمی گیرید و من هم شماره ۱۱ بودم و می رفتم روی سکو می نشستم. برای vip ورزشگاه ثامن باید ۳۰۰-۴۰۰ پله را بالا می رفتی و من این پله ها را بالا می رفتم و باز هم تیم نتیجه نمی گرفت و فردا می آمدند و یک کار دیگر می کردند. بله چنین اتفاقاتی در مشهد رخ می داد.

با این که خلافش اثبات می شد ولی هنوز به استفاده از جادوگر اصرار داشتند؟

خیلی اعتقاد داشتند.

نتیجه ای هم دیدند؟ مثلا پیش آمده بود که توپی ناگهانی وارد دروازه شود یا خلاف آن اتفاق بیفتد؟

نه این گونه نبود. ما لحظه های آخر با سلام و صلوات در لیگ ماندیم. یعنی اگر پیام، استقلال را در مشهد می برد ما قطعا سقوط می کردیم. حتی با وجود این که هر هفته می دیدند اتفاقی نمی افتد، باز هم به استفاده از جادوگر اصرار داشتند.

چه کسی بیشتر از همه این اصرار را داشت؟

نمی دانم ولی کار اصلی را تدارکات تیم انجام می داد.

از جنجال های ابومسلم سراغ جنجال های پرسپولیس بیاییم. در آن فصل که افشین قطبی حضور داشت، گفته می شد که لپ تاپ شکسته و افشین افشین قطبی ناراحت شده و حتی گریه کرده است. چه کسی مقصر آن اتفاق بود؟

در آن فصل اتفاقات عجیب و غریبی در پرسپولیس افتاد. آقایان استیلی، مرزبان و کاشانی قهر کردند و رفتند ولی افشین قطبی همچنان به کارش ادامه می داد. آقای کاشانی به دلیل این که اعضای کادر فنی با یکدیگر مشکل داشتند قهر کرده بود. حتی یک بار من به همراه کریم باقری و چند بازیکن دیگر به سراغ حبیب کاشانی رفته و از او درخواست بازگشت به تیم را کردیم. باید بگویم که آقای قطبی هیچ اعتقادی به دستیاران خود نداشتند. نه فقط در مورد شخص استیلی یا مرزبان، بلکه کلا به داشتن کمک مربی اعتقاد نداشتند. در واقع می گفت فقط چیزی که در ذهن من است باید اجرا شود. یعنی ۱۱ بازیکنی که قرار بود در مسابقه حضور یابند را به گوشه ای می برد و با آن ها کار می کرد. بقیه بازیکنان که همه بی انگیزه بودند را تحویل آقای و استیلی مرزبان می داد. این در حالی بود که پرسپولیس در آن سال توسط آقایان استیلی و مرزبان بسته شده بود. پس از شروع فصل ما دو هفته برای برگزاری اردو به کیش رفتیم که انتقادات زیادی به آن سفر وارد شد ولی روزی ۳ جلسه تمرین می کردیم. ساعت ۴ صبح لب ساحل تمرین می کردیم. ساعت ۱۰ به سالن وزنه می رفتیم. پس از آن به سالن فوتبال رفته و ساعت ۶ بعد از ظهر نیز در زمین تمرین اصلی المپیک کیش تمرین می کردیم. در واقع ۱۴ روز بدنسازی سخت را انجام دادیم و دیدید که چه بازی هایی را پس از دقیقه نود با پیروزی پشت سر گذاشتیم که از آن برد ها می توان به بازی ها برابر استقلال اهواز، برق شیراز، سپاهان و… اشاره کرد. ما به بسیاری از تیم ها بعد از دقیقه نود گل می زدیم. یادتان می آید که در بازی با ابومسلم در تهران، سه گل از حریف عقب بودیم ولی در نیمه دوم سه گل را جبران کردیم و حتی اگر بازی چند دقیقه دیگر ادامه داشت، گل برتری را نیز می زدیم. واقعا از لحاظ بدنی در آن فصل تیم آماده ای بودیم. کاپیتان های همه تیم ها از جمله محمد نصرتی، حسین بادامکی، علیرضا نیکبخت واحدی، مهدی واعظی، عباس آقایی، حسن رودباریان، حسین کعبی و… در آن فصل به پرسپولیس آمده بودند. بنابراین از لحاظ فنی نیز مانند بدنی تیم خوبی بودیم که نتیجه اش با وجود این که ۶ امتیاز از تیم کم کردند، منجر به قهرمانی شد. در مورد لپ تاپ همه می دانند که کار چه کسی بود ولی خب پس از آن اتفاق آقای مرزبان از پرسپولیس اخراج شدند. این اتفاق گردن شیث رضایی، علیرضا نیکبخت واحدی، مسعود زارعی و محمدرضا مامانی افتاد ولی بعید می دانم کار این ۴ شخص باشد. در واقع بازیکنان آن قدر جرات نداشتند که داخل اتاق مربی رفته و این کار را انجام دهند.

با وجود این حواشی مختلف، اتفاقات عجیب و غریب و کسر ۶ امتیاز در نهایت آن تیم قهرمان شد. کمی عجیب نبود؟

باید بگویم مدیریت خوبی داشتیم. آقای کاشانی کار سختی داشتند ولی به بهترین شکل ممکن پرسپولیس را در آن فصل مدیریت کردند. ما چند هفته مانده به پایان لیگ با ۴ گل از استقلال اهواز شکست خوردیم که آن مسابقه آخرین بازی ام برای پرسپولیس بود ولی اجازه ندادند جوی منفی در تیم شکل بگیرد. همچنین مدیریت باشگاه پاداش های فوق العاده ای برای بازیکنان در نظر می گرفت. در مورد باخت به استقلال اهواز بگویم که پس از مسابقه لیدرهای پرسپولیس به داخل رختکن آمدند و شروع به شکستن وسایل و زدن حرف های رکیک کردند. خیلی جالب بود که آقای کاشانی فقط نظاره گر این اتفاقات بود. حتی پس از آن فکر کردیم که شاید این کار، کار آقای کاشانی بوده است. پس از آن روز با پرواز به تهران باز می گشتیم و آقای مجید جلالی، سرمربی وقت استقلال اهواز همراه مان بود. زمانی که در فرودگاه بودیم، جلسه ای میان بازیکنان و آقای کاشانی برگزار شد که همان جا باخت مقابل استقلال اهواز را فراموش و روی بازی بعد تمرکز کردیم.

پرسپولیس یک مسابقه خاطره انگیز با بایرن مونیخ برگزار کرد. از آن مسابقه بگویید.

البته من در آن مسابقه بازی نکردم ولی در رختکن تیم حضور داشتم. در آن مسابقه اتفاقات جالبی رخ داد. پژمان نوری، مامور مهار میشائیل بالاک روی ضربات ایستگاهی بود. آقای پروین به نوری گفت که پژمان به این پسر بچسب و او را ول نکن. روی کاشته ای که در نیمه اول به گل بایرن مونیخ منجر شد شیث به پژمان گفت که من بالاک را مهار می کنم. ما اصلا نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد ولی توپ تبدیل به گل شد. شیث دست هایش را بالا برد و گفت توپ یک ضرب وارد دروازه شده است و بالاک ضربه سر نزد زیرا من او را مهار کرده بودم. پس از آن که فیلم مسابقه را تماشا کردیم، دیدیم که بالاک دور و برش را نگاه می کند و می بیند هیچ کس مامور مهار او نیست و توپ را گل می کند. این اتفاق آن قدر سریع افتاد که شیث متوجه نشد که بالاک گل زده است. داوود سید عباسی نیز مامور مهار زی روبرتو بود. داوود به آقای پروین گفت که زی روبرتو بازیکن دریبل زنی است و برای مهار او چه کاری انجام دهم. علی آقا نیز به او جواب داد که عقب عقب حرکت کن و داود نمی دانست که تا کجا عقب برود!

سال های زیادی در پرسپولیس حضور داشتی. اگر خاطره جالبی از آن سال ها دارید برایمان بگویید.

یکی دو اتفاق افتاد. اکنون که به آن ها فکر می کنم دردآور هستند. من دو بار کاپیتان پرسپولیس شدم که هر دو بار، بازی پرسپولیس مقابل سپاهان در اصفهان بود. یک بار آقای دنیزلی از من خواست بازوبند کاپیتانی را ببندم ولی به خاطر بازیکنان بزرگی که در تیم داشتیم، خجالت کشیدم. در آن زمان فرشید کریمی کاپیتان پرسپولیس بود و در بازی با سایپا اخراج شدند. آن مسابقه همان بازی ای بود که علیرضا حقیقی پنالتی علی دایی را مهار کرد. آقای کریم باقری نیز مصدوم بودند. آقای دنیزلی از من خواست که تو بازوبند کاپیتانی را ببندی ولی من به او گفتم که خجالت می کشم زیرا بازیکنان بزرگی در زمین مانند پژمان نوری، علیرضا نیکبخت واحدی و… در زمین حضور داشتند. این در حالی بود که ۲۱-۲۲ سال سن داشتم و عضو تیم ملی المپیک بودم. بار دوم نیز این اتفاق در اصفهان رخ داد. همان مسابقه ای که آن اتفاق دردناک برای آن سرباز رخ داد. در آن مسابقه آقای استیلی گفت که کاپیتان تیم تو هستی ولی خودشان بازوبند را به من دادند و گفتند که به بازوی پژمان ببند.

بهترین هم بازی یا دوست شما در سال های حضورتان در پرسپولیس چه کسی بوده است؟

تا وقتی ابراهیم اسدی در پرسپولیس بود، او دوست صمیمی ام بود. پس از ابراهیم اسدی، با شیث رضایی دوست بودم. در آن زمان در تیم زوج می ساختند. مثلا می گفتند دفاع راست باید با هافبک راست هم اتاق باشند. البته من با شیث سال های زیادی هم اتاق بودم. تیم ملی نوجوانان، تیم ملی جوانان، تیم ملی امید و سال ها در پرسپولیس با شیث هم اتاق بودم. البته در حال حاضر رابطه آن چنانی با یکدیگر نداریم.

به نظرتان شیث رضایی در فوتبال حیف شد؟

با احترام به تمام مدافعان راست پرسپولیس از جمه مهدی مهدوی کیا و ابراهیم آشتیانی، شیث بهترین مدافع راست تاریخ پرسپولیس بود. البته من بازی همه اسطوره های پرسپولیس را ندیده ام ولی چون سال ها با شیث در پرسپولیس بودم و مقابل مدافعان راست زیادی بازی کردم، با اختلاف می گویم او بهترین مدافع راست تاریخ پرسپولیس است.

یک مدت هر اتفاقی می افتاد می گفتند تقصیر مهرزاد معدنچی است. در این خصوص چیزی است که بگویید؟

بله در یک دوره این اتفاق رخ داد. مثلا مهرزاد در زمین حریف توپ را لو می داد و همان توپ وارد دروازه پرسپولیس می شد. با این که پسر خیلی خوبی بود ولی شانس همراهش نبود.

آیا این اتفاق برای شما نیز در پرسپولیس رخ داده است؟

نه خدا را شکر برای من چنین اتفاقی نیفتاد. طرفداری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.