بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

همرنگ جماعت در فحش دادن شدم ؛ به ناحق در خروج باشگاه پرسپولیس را نشانم دادند

مهدی هاشمی نسب:آدم دربی‌باز باید اعتماد به نفس و وجود داشته باشد

نویسنده : خبرگزاری فوتبال ایران
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 اسفند 1396 | 11:18
سید مهدی هاشمی‌ نسب - سیدمهدی هاشمی‌نسب - مهدی هاشمى‌نسب - مهدی هاشمی‌ نسب - مهدی هاشمی نسب - مهدی هاشمی‌نسب

مهدی هاشمی نسب که شاید هنوز هم خیلی ها بخواهند بدانند طرفدار چه تیمی است زیر بار این نرفت که لیوان آبی و یا قرمز را بردارد.

خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام :

مهدی هاشمی نسب که شاید هنوز هم خیلی ها بخواهند بدانند طرفدار چه تیمی است زیر بار این نرفت که لیوان آبی و یا قرمز را بردارد.

مهدی هاشمی نسب در جریان مصاحبه گفت که پرسپولیسی تیر بوده و بعد هم گفت که هنوز دوست داره تیمی ببره که آخرین تیم اوبوده. یعنی او تلویحا گفت که امروز استقلالی است و دوست دارد استقلال برنده باشد اما در طول مصاحبه حاضر نشد که از این ترکیب کلمه به صورت صریح استفاده کند. مصاحبه او را می خوانید.یکی از برنامه‌های ویژه نود برای دربی ۸۶ مصاحبه با مهدی هاشمی نسب بود . مصاحبه ای که هرچند بارها محتویاتش را در روزنامه ها و سایت ها گفته شده بود اما شنیدنش از زبان هاشمی نسب جذابیت دیگری داشت.

حساسیت دربی

مهدی هاشمی نسب:

قبل از دربی تا زمانی که به زمین نیامدی خوب هستی و می‌گویی خوب کار می‌کنی ولی وقتی از پله‌های ورزشگاه آزادی بالا می‌روید، همه چیز تغییر می‌کند.

ویژه مثل بازی ۲-۲

مهدی هاشمی نسب:

زمانی که در استقلال بودم و دربی بازی می‌کردم که نگو؛ فکرش را هم می‌کنم، معده‌ام درد می‌گیرد؛ مخصوصا آن دربی ۲ بر ۲ و گلی که بهروز(رهبری‌فرد) زد.

من در دربی دنبال گم شده بودم

مهدی هاشمی نسب:

– برای بعضی‌ها هم مهم نیست در دربی خوب یا بد باشند و یا به برد و باخت برسند، اما من دنبال گمشده‌ای در دربی بودم و همیشه استرس داشتم.اصلا دوست ندارم آن دوران برگردد.

دهه وحشتناک شصت

مهدی هاشمی نسب:

دهه ۶۰ پرسپولسیی تیر و وحشتناک بودم؛ مثلا شب‌هایی در حیاط ۱۰ متری خانه‌مان می‌خوابیدم و با ستاره‌های آسمان برای خودم شماره ۸ درست می‌کردم که یکدفعه می‌دیدم صبح می‌شود.در دهه ۶۰ همیشه استقلال، پرسپولیس را می‌برد؛ خواهرم که استقلالی بود را همیشه می‌زدم.

– دربی جای خیلی خوبی برای انتقام گرفتن است.

بین عشق و نفرت یک مو هست

مهدی هاشمی نسب:

– مهم نیست که مثلا با افتخار بگویم طرفدار کدام تیم(استقلال) هستم؛ بین عشق و نفرت یک مو هست. وقتی حق با من باشد، اهل گذشت نیستم و حلال نمی‌کنم.

هنوز درگیر دربی هستم

مهدی هاشمی نسب:

– استرس و تنش دربی‌ها ۱۷ سال گذشته همراهم بوده است؛ ممکن است الان هم بیرون بروم حواشی ایجاد شود و درگیری به وجود بیاید.- پرسپولیس و استقلال در مقایسه با پدر و مادر هیچ چیز نیست.

همرنگ جماعت در فحش دادن شدم

مهدی هاشمی نسب:

– در نخستین بازی‌ام در دربی، حرف‌هایی بین بازیکنان رد و بدل می‌شد که هنگ کردم؛ می‌گفتم این‌ها تیم ملی هم‌بازی هستند اما در ادامه فهمیدم باید مثل آنها باشم؛ دیدم چه حرف‌هایی بین بازیکنان رد و بدل می‌شود؛ ما هم همرنگ جماعت شدیم و البته درس پس می‌دادیم.

گل‌هایم در دربی چه مزه ای داشت

مهدی هاشمی نسب:

بعد از دربی‌ای که گل اولم را زدم، حسی نداشتم ولی وقتی صبح که از جلوی کیوسک روزنامه فروشی رد شدم، گفتم روزنامه من است یا روزنامه ورزشی!؛ تازه فهمیدم دیروز روز بزرگی بود که گل زدم؛ گفتم خدایا اگر می‌شود دوباره طعمش را بچشم.

– چهار ماه بعد، فینال جام حذفی به استقلال خوردیم؛ یک پنالتی به دست آمد که گفتم من قبلا دو گل در دربی زده بودم، الان هم پنالتی را بزنم که یا گل می‌شود یا سومین گلم را می‌زنم.

– هشتم اسفندماه، آخرین دربی من با پرسپولیس بود که گفتم خدایا کمک کن یک گل دیگر بزنم که این اتفاق افتاد و با پیراهن پرسپولیس گل زدم.

گل به پرسپولیس

– متاسفانه به ناحق در خروج باشگاه پرسپولیس را نشانم دادند.

مهدی هاشمی نسب:

– بعد از اینکه به استقلال رفتم، در دربی آنقدر فشار و استرس روی من بود که در دقیقه ۲۰ پاهایم گرفته بود؛ از آن گل که در استقلال به پرسپولیس زدم، هیچ‌چیز یادم نمی‌آید؛ مهم هم نبود بعد از آن دو یا پنج گل دیگر بخوریم؛ آن گل، انتقامم از چند نفر و چند نفر دیگر بود؛ شاید ۲۰ نفر هم نشوند ولی تر و خشک با هم سوختند.

– پس از آن گل که به پرسپولیس زدم، اوضاعم خیلی بدتر شد؛ مثلا پشت چراغ قرمز، شیشه‌های ماشین پایین می‌آمد یا در اتوبان تهران- کرج با سه نفر دعوا می‌کردم.

– آدم دربی‌باز باید اعتماد به نفس و وجود داشته باشد.

عزت دست خداست

مهدی هاشمی نسب:

– الان فکر می‌کنم، می‌بینم هدفم در آن زمان این بود به پدر، مادر و خانواده‌ام کمک کنم؛ در خانه وقتی به مادرم نگاه می‌کنم، بغضم می‌گیرد؛ اینکه الان در خیابان به من می‌گویند یاغی مهم نیست چون خلوت من را نمی‌بینند؛ عزت دست خداست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.