بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

مصاحبه ای خواندنی با یکی از سلاطین بارسلونا ؛ ژاوی چگونه قلب ها را تسخیر کرد؟!

ژاوی : آن زمان مردم عادت داشتند که مرا، سرطان بارسا بنامند

نویسنده : پارس فوتبال دات کام
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 فروردین 1397 | 22:39
ژاوی

ژاوی هرناندز گفت: آن زمان مردم می‌گفتند که ژاوی و اینیستا نمی‌توانیم کنار هم بازی کنیم.

خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام :

ژاوی به فوتبال چگونه نگاه می‌کند؟ در زمین چه می‌خواهد؟ چطور به یکی از هافبک‌های بنام تاریخ تبدیل شد؟

ژاوی ، اسطوره بارسلونا مصاحبه‌ای تخصصی و بسیار جالب با مجله SO FOOT انجام داده است. ژاوی که خودش یکی از بهترین هافبک‌های تاریخ است، در این مصاحبه نقطه نظراتش پیرامون مربی‌گری و بعضی از اشتباهات عجیب و در عین حال، رایج بازیکنان را بر می‌شمارد. آن دسته از هوادارانی که دوست دارند بدانند ژاوی چگونه ژاوی شد، مطمئنا این مصاحبه را از دست نخواهند داد.

در سال‌های اخیر فوتبال روی جنبه‌های فیزیکی بیشتر تمرکز کرده تا جایی که بهبود آن دشوار است. تنها چیزی که برای بهتر کردن فوتبال باقی مانده، IQ فوتبالی بازیکنان است.

کاملا موافقم. شما باید نبوغ و خلاقیت بازی را بیشتر کنید و تمرکز باید روی استعداد باشد. این واضحا به نگرش مربیان بستگی دارد اما امروزه ۶۰ ٪ از زمان جلسات تمرینی به تمرینات فیزیکی اختصاص پیدا می کند و تنها ۴۰ ٪ به بخش فنی و کار با توپ. به بیان دیگر، ۰٪ از زمان تمرین به مفهوم فوتبال و تفسیر آن اختصاص پیدا می کند. شما نمی‌توانید با صرفا انگیزه وارد زمین بازی شوید. که بگویید یالا، ایول! بله این کمک می‌کند اما همه چیز نیست. هوش و ذهن، مهم ترین چیزی است که برای آینده فوتبال باید روی آن کار شود.

کار کردن روی فاکتورهای ذهنی فوتبال چگونه ممکن است؟

فوتبال ورزشی است که باید نگاه کنید و ببینید در اطراف شما چه خبر است و بهترین راه حل ممکن را پیدا کنید. اگر با دیگران ارتباط نداشته باشید و همکاری نکنید، چیزی نمی‌دانید و کاری هم نمی‌توانید انجام بدهید. چیزی به نام فضا-زمان در فوتبال وجود دارد که باید درک شود و اگر شما به عنوان یک بازیکن نمی‌دانید این فاکتور چیست و حتی به آن فکر هم نکرده اید، اوضاع پیچیده خواهد بود. در فوتبال امروز چه چیزی تفاوت را رقم می‌زند؟ استعدادها. استعداد چیست؟ توانایی کنترل کاری که خودتان در زمین می‌کنید و کاری که دیگران می‌کنند. چون شما به جز پا، با فکرتان هم بازی می‌کنید. من عاشق یوسین بولت هستم. او ورزشکار بزرگی است. به لحاظ فیزیکی کسی نزدیکش هم نیست. کی سریع‌تر از او می‌دود؟ هیچ کس. اما با تمام احترامی که برایش قائلم، او هرگز در زمین فوتبال تفاوت را رقم نخواهد زد.

چرا؟

چون ما نمی‌توانیم تیزهوشی و نبوغ فوتبالی را با قابلیت‌های فیزیکی جایگزین کنیم. غیرممکن است. ( ژاوی در این لحظه بلند می‌شود و به کنار دوستش ماتیاس می‌رود). اگر من توپ را به شما پاس بدهم و ماتیاس از این سمت به آن سمت برود، شما – به عنوان کسی که می‌خواهد به ماتیاس پاس بدهد – باید قبل از اینکه او به محل مورد نظر برسد، او را آنجا ببینید. ساده است، نه؟ نگاه کردن یعنی شرایط را تجزیه تحلیل کنید تا تصمیم بهتری بگیرید. وقتی سرتان را بالا می‌آورید، در حال بازتاب هستید، نورون های مغزتان را فعال کرده‌اید. ساده تر بگویم. اگر من به تو پاس بدهم و بگویم: توپ را پاس بده و ماتیاس دوباره آن را به تو می‌دهد، آن وقت تو دیگر فکر نخواهی کرد و فقط جزئی از مکانیزم خواهی بود.

ولی بعضی از مراکز تمرینی معتقدند تکرار یک حرکت مشابه به بی نقصی میل می‌کند.

شوکه کننده است. اگر مربی بگوید: ژاوی ! توپ را به ماتیاس پاس بده؛ او هم به خاویر پاس می‌دهد؛ خاویر به ژاوی ، ژاوی به ماتیاس و دوباره و دوباره و دوباره. چه فایده‌ای دارد؟ این چه چیزی را بهتر می‌کند؟ شاید مهارت پاس دادن را. اوکی. ولی چه زمانی مغز را فعال خواهیم کرد؟ ما سفت و سخت به اصول اولیه مکانیزم فیزیکی چسبیده‌ایم! گاهی در طول تمرینات از یک بازیکن خواسته می‌شود که بدون هیچ دلیل مفیدی، ۱۰ متر را بدود. به شما می‌گویند که پس از پاس دادن توپ باید سریع استارت بزنید اما کجا؟ چرا؟ دویدن خوب است اما هوشمندانه دویدن بهتر است.

آیا بازیکنان حداقل سعی می‌کنند بفهمند مربیان چرا آنها را وادار به چنین کارهایی می‌کنند؟

من شخصا همیشه این خواست و اراده را دارم. حتی نامش را کنجکاوی می‌گذارم. تا بفهمم در زمین چه خبر است.چرا؟ چطور؟ کجا؟ این‌ها سوالاتی است که من همیشه از خودم می‌پرسم و وقتی هم که مربی شوم به طرح چنین سوالاتی ادامه خواهم داد. همه ما تفکرات مشابهی نداریم. فوتبالیست‌هایی حرفه‌ای هستند که نمی‌دانند در زمین چه خبر است. چرا؟ پاسخ ساده است. چون برای گسترش استعدادشان و درک اتفاقاتی که در زمین رخ می‌دهد، تمرین داده نشده‌اند.

اما ژان پیاژه – روان شناس سوئیسی – معتقد است هوش و نبوغ یعنی کاری که در شرایطی غیرعادی و ناشناخته انجام می‌دهیم.

نه با این حرف موافق نیستم. هوش و ذکاوت یعنی قابلیت واکنش نشان دادن و سازگار شدن با مشکلی که هرگز با آن مقابله نکرده بودید. اینکه بدانید در وضعیتی که تاکنون هرگز تجربه‌اش نکرده‌اید، چه کار باید کنید، نبوغ خالص است. این در زندگی هم صادق است و در فوتبال هم همین است. “این جدید است و آن را نمی‌شناسم. اما تلاش می‌کنم تا از آن خارج شوم.” نمایش دنی آلوز در سمت راست در بین خطوط در برنابئو عالی بود. همیشه این نگرش و گمان را داشتیم که او همه جا هست. دنی بازیکن شگفت انگیزی است. فوق العاده. اما حقیقتا او با پاهایش بازی نمی‌کند؛ با مغزش بازی می‌کند. مثل وراتی. او چگونه بازی می‌کند؟ با هوش و نبوغش. وراتی کوتاه است و سرعت آنچنانی هم ندارد اما باهوش است. خیلی شبیه من بازی می‌کند. وراتی اگر با فکر و ذهنش بازی نمی‌کرد، نمی توانست فوتبال بازی کند.

روزی که برای اولین بار در لاماسیا، اینیستا را دیدید، آیا به همه گفتید که اگر او موفق نشود، احمق است؟

آندرس خاص است. او استعدادی غیرعادی دارد. او نمی‌توانست ناکام شود. امکان نداشت. یک اینیستای دیگر هم در بارسا بود. نامش را همیشه در خاطرم خواهم داشت. ماریو روساس. اگر بازی او در ۱۵، ۱۶ یا ۱۷ سالگی را می‌دیدید، می‌گفتید: «وقتی این بازیکن به تیم اول برسد، نیوکمپ از خود بی خود می‌شود!». او مخلوطی از لادروپ و مسی بود. واقعا بود. بسیار سختکوش و رقابتی بود؛ دریبل زنی عالی بود؛ دو پا بود. همه چیز داشت اما به جایی نرسید و این مرا شوکه کرد. شاید او به اندازه کافی حرفه‌ای نبود یا ذهنیتی قوی نداشت. هرگز نمی‌فهمیم. دوره نوجوانی مقطعی حیاتی در زندگی است. شخصیت شما هنوز به طور کامل شکل نگرفته و هنوز خام هستید و اشتباه کردن آسان است. مملو از تردیدها هستید: آیا می‌توانم برای بارسا بازی کنم؟ آیا سطح لازم برای بازی در دسته اول را دارم؟ آیا به تیم ملی می‌روم. اگر ذهنی آرام و باثبات و یک خانواده که از شما حمایت کنند، می توانید همه این مشکلات را پشت سر بگذارید. این شانس را داشتم تا همواره حمایت خانواده را با خودم داشته باشم. آندرس هم همین طور. اما بازیکنانی هم هستند که زندگی پر هرج و مرج و والدینی عجیب و پیچیده دارند. وقتی حمایت کسی را نداشته باشید یا نتوانید به کسی تکیه کنید، کار سخت می‌شود.

خیلی مطمئن حرف می‌زنید. اما قبل از جام بردن‌هایتان با بارسا و اسپانیا شما هم تردیدهای زیادی داشتید. چگونه از بازیکنی که کسی به او اعتقادی نداشت به یک نقطه مرجع در دنیای فوتبال تبدیل شدید؟

کنار گذاشتن تردیدها یکی از وظایف بازیکنان است. امروز بازیکنی کار آزموده و بالغ هستم اما به عقب که نگاه می‌کنم، سختی‌های زیادی هم متحمل شدم. یادم است که زمانی در سال ۲۰۰۵ در حال ریکاوری بودم که بعضی از مردم به من می‌گفتند: لعنتی، مصدومیت‌های تو روی اعصاب است! معمولا جواب می‌دادم: ولی نه. درباره چه حرف می‌زنید؟ بدون این – نیش و کنایه‌ها – هرگز نمی‌فهمیدم که باید بیشتر از این از خودم مراقبت کنم. قبل از آن یک بار هم به سالن بدنسازی نرفته بودم. برنامه بدنسازی هم نداشتم. برایم سخت بود. زانویم به من می‌گفت: هی عوضی! به سالن بدنسازی می‌روی چون اگر به روال سابق ادامه بدیم، نمی‌توانیم زیاد بازی کنیم. این، درسی برای ادامه زندگی‌ام بود. پویول، والدز و من در ابتدای فوتبال مان زیاد سختی کشیدیم. دوران پیچیده‌ای در بارسا داشتیم.

منظورت از سختی‌هایی که در ابتدای دوران حضورت در بارسا کشیدی چیست؟

آن زمان مردم عادت داشتند که مرا، سرطان بارسا بنامند. که توانایی بازی برای این تیم را نداشتم. که با من، بارسا هیچ وقت قهرمان اروپا نمی‌شود. می‌گفتند که ژاوی و اینیستا نمی‌توانیم کنار هم بازی کنیم. زوج اینیستا-ژاوی در زمین غیرممکن بود تا زمانی که رایکارد و لوئیس آراگونس روی کار آمدند. این آنها بودند که ژاوی و اینیستا را برای اولین بار در کنار هم بازی دادند. به ژاوی و اینیستا باور داشتند و ما هم کاری کردیم که به خودشان افتخار کنند. خوشبختانه جام بردیم که اگر نمی‌بردیم، ما را می‌کشتند! فوتبال همین است. باید این را در ذهنتان داشته باشید که وقتی فوتبالیست حرفه‌ای شدید، در معرض همه انتقادها قرار می‌گیرید. نکته جالب درباره فوتبال این است که همه فکر می‌کنند آن را درک می‌کنند. کسانی که فکر می‌کنند فوتبال را درک می کنند، بسیارند اما تنها کاری که می‌کنند، فقط و فقط انتقاد است. به همین خاطر است که داشتن ایده‌هایی شفاف، حیاتی است.

آیا به خاطر همین ایده‌های شفاف و روشن است که مارادونا شما را استاد فوتبال نامید؟

این حیرت آور است، نه؟ که اسطوره و الگویی چون مارادونا این حرف را درباره شما بزند. اما من نابغه فوتبال نیستم. من فقط شاگرد مدرسه کرایوفم و یوهان، فوتبال را در یک جمله خلاصه کرد: فوتبال باید با فکر بازی شود. باید از ذهن و مغزم استفاده می‌کردم تا فوتبال بازی کنم. من ام باپه نیستم. او چطور بازی می‌کند؟ می‌دود؛ توپ را جلو می‌برد؛ حریف را دریبل می‌زند. من پاهای ام باپه را ندارم اما از مغزم استفاده می‌کنم تا بقیه چیزها را جبران کنم. ۱۱ ساله بودم که به بارسا آمدم و از همان روز اول مجبور شدم تا دلیل همه کارهایم را بدانم. اگر همه اتفاقاتی که در زمین می‌افتد را درک نکنیم، نمی‌توانیم فوتبال بازی کنیم. فوتبال، مقوله‌ای بسیار عمیق‌تر از تماس پا با توپ است. هر واکنش، هر سوال یک دریچه و نگاه جدید را معرفی می‌کند. چرا از ما می‌خواهند به هم فضا بدهیم؟ یا بازی را باز کنیم؟ چون منطق همین را می‌گوید. تصور کنید که من می‌خواهم توپ را به هم تیمی ام پاس بدهم اما حریف بین ما قرار گرفته و می‌خواهد توپ را هم بگیرد. اگر فضای کافی میان من و هم تیمی‌ام وجود داشته باشد، حریف شانسی ندارد. من این طور فکر می‌کنم: « اگر اون به سمت من بیاد، من توپ رو به فلانی پاس می‌دهم». و بوم! توپ همین حالا هم در آن مسیر است. وقتی در فضایی محدود قرار داشته باشیم، به راحتی می‌توانیم توپ را از دست بدهیم. و این همان چیزی است که کرایوف می‌خواهد. وقتی توپ را نداریم، باید چه کنیم؟ از بالا و با فشار، دفاع کنیم. چرا؟ تا حریف را با بستن فضاها نابود کنیم. هر چه فضای کمتری به حریف بدهیم، شانس کمتری برای رسیدن آنها به دروازه ما وجود دارد. فوتبال چیست؟ فضا-زمان.

صادقانه بگویید. شما برای درک فوتبال چه می‌کنید؟

وقتی توپ را دارم باید چکار کنم؟ به دنبال فضای خالی بگردم تا برای واکنش نشان دادن زمان بخرم. وقتی توپ را ندارم چه؟ فضا را از حریف بگیرم تا به آنها اجازه یافتن راه حل را ندهم. اگر این دو کار انجام شود، حریف در یک فضای بسته، محکوم به اشتباه در فاز فضا-زمان است. او – حریف – فضای کمتری برای حرکت دارد پس زمان کمتری هم برای فکر کردن دارد. این خلاصه کار است اما برای عملی کردن همه این دستورات، باید بسیاری از جزئیات را به درستی انجام بدهید. مثلا اگر توپ روی خط طولی زمین به من برسد، باید جوری بایستم که فرصت دیدن زمین و تماشای اتفاقات درونش را داشته باشم. اگر به سمت هواداران یا امتداد خط طولی نگاه کنم، چه فایده ای دارد؟ این خیلی ساده است اما هنوز هم بازیکنانی را می‌بینم که این کار را می‌کنند. اما چطور می‌توانید این گونه باشید و پشت تان را به زمین کنید؟ نه، نه، نه. شما باید نگاهی همه جانبه به زمین بازی داشته باشید. اگر توپ را بگیرم و تلاش کنم تا خودم را در جایی قرار بدهم که زمین را ببینم، همه اتفاقات را می‌بینم. اطلاعات فضاهای موجود را می‌گیرم و برای فکر کردن و تصمیم گرفتن، زمان می‌خرم. با عقل جور در می‌آید، نه؟ اما هنوز هم بازیکنانی هستند که وقتی توپ را می‌گیرند، خودشان را در وضعیتی پیچیده قرار می‌دهند. مثل گوشه پرچم کرنر. اما چرا؟ شما در نهایت مجبور خواهید شد به طرف زمین بچرخید اما زمانی ارزشمند را تلف می کنید.از دست دادن زمان در فوتبال مثل از دست دادن طلاست.

از نظر خودت، بزرگ ترین کیفیتت چیست؟

مثل هر کسی من هم مطمئنا خصوصیاتی ذاتی دارم. به لحاظ تکنیکی، بد نیستم. اما بزرگ ترین کیفیتم، تیزهوشی است.

فوتبال این روزها پر شده از آمار و ارقام…

وقتی می‌بینم این دستگاه های GPS را به ما می‌بندند، خنده‌ام می‌گیرد. چون وقتی کار تمام می‌شود، آمار به آنها می‌گوید: از ۱۰۰ پاسی که این بازیکن داده، ۸۰ پاس صحیح و دقیق بوده است. اوه! جدی؟ و از کجا می‌دانید ان ۸۰ پاس، پاس‌های خوبی بوده است؟ می‌دانید این دستگاه ها چطور کار می‌کنند؟ برای آنها فقط لحظه ای که بازیکن توپی که من برایش فرستادم را کنترل می‌کند، اهمیت دارد. این از نظر GPS یک پاس خوب است. بله، بازیکن توپ را به خوبی کنترل کرده اما چهار بازیکن حریف پشت سرش هستند. پس نه. این پاس بدی بوده است. پاس خوب، جای دیگری بوده. به کسی که یارگیری نشده بود. GPS دیگر این چیزها را تشخیص نمی‌دهد. اگر از نظر آمار فقط همین که از شر توپ خلاص شوید و با پاس دادنش به یکی دیگر، او را به دردسر بیندازید، پاس خوبی داده‌اید، نه من فایده‌ای در آمار نمی‌بینم. این مسئولیت را دارم که توپ را از دست ندهم اما این مسئولیت را هم دارم که هم تیمی‌ام – با پاس بد من – توپ را از دست ندهد. تفاوت بین تیم‌های بزرگ و متوسط در کیفیت شبکه‌ای پاس‌هاست. مشکل این است که آمار، هیچ گاه جای احساسات را نمی‌گیرد. آمار به شما القا می‌کند که مودریچ مقابل پاری سن ژرمن بد بازی کرد. ببخشید؟ بله. او چندین توپ را از دست داد اما او فضا کسب کرد، هم تیمی‌اش را در موقعیت بهتری قرار داد و به حریف ضربه زد. مشارکت و نقش او در بازی، غیرقابل محاسبه است. اگر نمی‌خواهید مسئولیت از دست دادن توپ را بر عهده بگیرید، مثل مودریچ یا اینیستا بازی کنید. توپ را حفظ کنید؛ فضا به دست بیاورید و ببینید کجای زمین بازیکنی خالی وجود دارد. همیشه یک بازیکن آزاد در زمین وجود دارد. می‌دانید چرا؟ چون همیشه راه حل پاس دادن به دروازه بان وجود دارد. وقتی بازی شروع می‌شود، ۱۱ به ۱۱ است اما وقتی توپ در اختیار شماست، حریف با ۱۰ بازیکن به دنبال گرفتن آن است نه ۱۱ بازیکن – دروازه بان درون دروازه‌اش می‌ماند – . پس همیشه یک بازیکن خالی هست. هر کسی غیر از این بگوید، دروغ گفته. اخیرا مردم وقتی بازی‌های سیتی را می‌بینند، هوش از سرشان می‌پرد. مثل اینکه به خودشان می‌گویند: یا خدا! آنها واقعا خوب بازی می‌کنند. اما آنها خوب بازی می‌کنند چون گواردیولا زندگی و روزهای عمرش را وقف پیدا کردن راه حل‌هایی برای بهتر شدن بازی تیم و بازیکنانش می‌کند.

بخش دوم این مصاحبه طی ساعات آتی منتشر خواهد شد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.