پرسپولیس قهرمان نشد توی دلم عروسی برپا شده بود! ؛ خانواده همسرم به شدت پرسپولیسی هستند
حنیف عمرانزاده: دوست نداشتم پرسپولیس دوم شود چه برسد به قهرمانی
مدافع سابق استقلال گفت: پرسپولیس که باخت توی دلم عروسی بود، اما جرأت شادی نداشتم.
حنیف عمرانزاده مدافع سابق استقلال یکی از فوتبالیستهای خوش مصاحبه کشورمان است که هر چه در فکرش می گذرد را به زبان میآورد. بیشیله پیله بودن عمرانزاده او را به بازیکن محبوبی نزد هواداران و همبازیانش تبدیل کرده بود. با حنیف گپ و گفتی داشتیم که در ادامه می خوانید.
* کجایی آقاحنیف؟
حنیف عمرانزاده گفت:
فعلاً دو ساعتی است در ترافیک هستم. نمیدانم چرا تا یکخورده باران میبارد تمام اتوبانها و خیابانها قفل میشوند. یا خشکسالی داریم یا باران میآید سیل راه میافتد. انصافاً آدمهای جالبی هستیم. (خنده)
* بازی پرسپولیس و کاشیماآنتلرز را تماشا کردی؟
حنیف عمرانزاده گفت:
هم بازی رفت و هم برگشت.
* ته دلت دوست داشتی پرسپولیس قهرمان شود؟
دوست داشتم پرسپولیس دوم هم نشود چه برسد به قهرمان!
* چرا؟
حنیف عمرانزاده گفت:
مگر وقتی استقلال بازی دارد پرسپولیسیها برای موفقیت تیم ما دعا میکنند؟ یادتان نیست وقتی به السد باختیم چگونه شادی میکردند؟
* اما از شما توقع میرود در یک بازی ملی طرف نماینده کشورمان باشید.
حنیف عمرانزاده گفت:
بحث ملی شامل حال استقلال و پرسپولیس نمیشود. فقط اگر جلوی تیم عربستانی بازی داشته باشند دعا میکنم برنده شوند. مگر در اروپا وقتی رئالمادرید با لیورپول بازی داشت هواداران بارسلونا برای تیم هموطن دعا میکردند؟ یا هواداران منچستریونایتد و منسیتی در بازی بینالمللی دنبال برد تیم کشورشان هستند؟ حساب فوتبال مشخص است. آنهایی که حس رقابت نداشته باشند فوتبال برایشان صرفاً یک سرگرمی است.
* بعد از گلهای کاشیماآنتلرز به پرسپولیس شادی هم کردی؟
حنیف عمرانزاده گفت:
نه! جرأتش را نداشتم.
* چطور؟
بازی را در منزل پدر همسرم تماشا میکردیم و خانواده همسرم به شدت پرسپولیسی هستند. اصلاً رویم نمیشد بخواهم جلوی آنها حرف یا دستی بزنم. حساب کنید خواهر کوچک همسرم مشغول گریه بود! من چطور میتوانستم شادی کنم؟ اما توی دلم عروسی برپا شده بود!
* چطور حاضر شدند دخترشان را به توی استقلالی بدهند؟
حنیف عمرانزاده گفت:
بحث زندگی با فوتبال جداست. در این مدت مشغول ارشاد همسرم بودهام تا او را متوجه مسیر درست کنم و خوشبختانه فعلاً کمی استقلالی شده، اما امیدوارم خیلی زود مثل خودم طرفدار دوآتشه استقلال شود.
* زنذلیل هستی؟
من خانوادهدوست هستم، حالا هرکس یک تعبیری دارد.
* این هفتهها که استقلال نتایج خوبی نمیگیرد چه احساسی داری؟
حنیف عمرانزاده گفت:
مسلماً ناراحت هستم و میدانم همه اعضای باشگاه، تیم و هواداران هم ناراحت هستند. مدیریت قبلی در فصل نقل و انتقالات عملکرد خیلی ضعیفی داشت و نهادی هم وجود ندارد که بخواهد با آنها برخورد کند تا درسی شود برای مدیران آینده همه باشگاهها تا بدانند اگر به یک تیم مردمی و احساسات هواداران آن تیم صدمه بزنند باید پاسخگو باشند. استقلال فصل قبل از هفتههای نهم و دهم پوست انداخت و همه را ترکاند، امیدوارم بچههای باغیرت تیم روی دور خوشاقبالی بیفتند و از بازی بعدی بردهای متوالی استقلال آغاز شود.
* مهرداد میناوند سر به سر شفر گذاشته، از شوخی او اطلاع داری؟
حنیف عمرانزاده گفت:
فعلاً من و مهرداد سر ضبط برنامه تلویزیونی مدال همکار شدهایم! هدف او کریخوانی است.
* یعنی تو مجری تلویزیون میشوی؟
شاید هم شدم! فکر میکنید خیلی ضعیف عمل کنم؟
* تیتر یک مصاحبهات را دیدیم که گفته بودی قلعهنویی به تو گفته رد دادهای.
حنیف عمرانزاده گفت:
قبل از تمرین استقلال من و فرزاد حاتمی لاستیک را برمیداشتیم و از روی فنس به سمت زمین چمن مصنوعی پرتاب میکردیم تا به اصطلاح مشخص شود زور بازوی چه کسی بیشتر است؛ از قضا عکاس خبرورزشی در نقطهای نشسته و راحت مشغول عکاسی از ما بود. فردای آن روز آقای قلعهنویی عکسها را دیده بود و آمد سروقت من و فرزاد گفت دیروز چهکار میکردید؟ ما گفتیم لاستیک پرت میکردیم ببینیم کداممان پرتاب قویتری داریم که امیرخان گفت: بسه دیگه با این شوخیها تیم را به خاک و خون میکشید!
* مگر در روز پرتاب لاستیک مربیان کنار زمین نبودند؟
حنیف عمرانزاده گفت:
قبل از شروع تمرین بود و همه داخل رختکن و اتاق مربیان بودند.
* از قلعهنویی خاطره خاصی داری که تا به حال نگفته باشی؟
حنیف عمرانزاده گفت:
قبل از یک بازی استقلال در آسیا لباس آوردند داخل هتل آکادمی تا بپوشیم و برویم زمین شماره ۲ کمپ یک عرقگیری مختصر انجام بدهیم، من پیراهن را پوشیدم هم تنگ بود و هم فقط تا بالای ناف شکمم را پوشش میداد. رفتم داخل جعبهها را گشتم تا پیراهن بزرگتر پیدا کنم که پیدا کردم، پوشیدم و راهی زمین شدم و دستم هم یک نسکافه بود، امیرخان کنار زمین گفت چرا دیر آمدی پاسخ دادم لباسی که به من دادند کوچک بود، اما یکهو گفت برگرد برو تو اتاقت، من هم لیوانی که دستم بود را انداختم زمین و رفتم سمت هتل آکادمی که ستار همدانی آمد دنبالم و گفت: امیرخان میگه بدو برو سر تمرین. فکر کنم به او گفته بودند لباس برای حنیف کوچک بوده و داشته دنبال لباس بزرگتر میگشته است. در کل من خودم قلعهنویی را دوست دارم و الان هم دلم برایش تنگ شده و میدانم تا مرا ببیند یک جمله بامزه نثارم میکند. (خنده)
اینجور وطن فروش پیدا میشه ها
چرا زن پرسپولیسی گرفتی حالا؟!
دوباره از غار زدی بیرون!
مطمئنی تو دلت عروسی بوده؟ جای دیگه ات نبوده؟!!
تو عروسی دعوا و چاقوکشی که نشده؟ سالمی؟!!!!!!!!!!!!
از افتخارات باشگاه بزرگ پرسپولیس اینه که دشمناش کلا نخود مغزن!!!!!!!!
بیچاره زن وبچه اش!!
وطن فروش بی غیرت
از کیسه همان برون تراود که در اوست