مهدی قائدی حالا گام در راه پیام صادقیان گذاشته است

نصرالله عبداللهی سرپرست تیم فوتبال استقلال در یک مصاحبه گفته:

«مهدی قائدی علاوه بر بی‌احترامی به قوانین، توهین به پیراهن استقلال و کشیدن خمیازه در بازی‌ها، به سرمربی تیم هم فحاشی کرده بود که از دید ما پنهان نماند!»

و ما به عنوان رسانه ها و پل ارتباطی بین اهالی فوتبال و جامعه، از خجالت آب شدیم وقتی کلمه به کلمه حرف های عبداللهی را خواندیم.

وقتی قائدی در دقیقه ۶۴ بازی با استقلال خوزستان از هفته دوم لیگ برای استقلال وارد زمین شد تا اولین بازی اش را انجام بدهد، یک اتفاق خاص رخ داد. تمام آنهایی که آن روز ورزشگاه بودند، با چشم های خود، شروع یک ستاره را دیدند. آغاز راه یک بازیکن که می توانست جای خالی علی کریمی، مجید نامجومطلق و همه هافبک های تکنیکی ایران را پر کند.

برای مهدی قائدی چه خواب هایی دیدیم؛ می رود اروپا، بهترین بازیکن ایرانی شاغل در لیگ های معتبر می شود، همه رکوردها را می شکند، ستاره می شود و… همه در بوشهر فکر می کردند قائدی، نیمار این شهر است و به جایی می رسد که روی یک دستمال، ۴ نفر را دریبل می زند اما بازیکنی که قرار بود نیمار شود، قدم در راهی گذاشت که سابقا پیام صادقیان آن را پیموده بود.

قائدی باید یک افتخار برای ایران می شد اما همین ابتدای کارش، هنوز اتفاقی برای زندگی حرفه ایش نیفتاده، وارد حاشیه شد. پیراهن به زمین می کوبد، خمیازه می کشد، با دمپایی به محل تمرین می رود، به مربی اش فحش می دهد و استقلال را یک تنه به سخره گرفته است. دقیقا همان رفتارهای زشتی که پیام صادقیان انجام می داد و دیدید که سرنوشتش به کجا کشید.

یک روز علیرضا منصوریان قول داد از این ستاره جوان محافظت کند اما حالا باید از منصوریان بپرسیم واقعا چه کردی با این بازیکن که تا این حد جسارت پیدا کرده و با نام و اعتبار و آبروی دست نیافتنی تیم فوتبال استقلال بازی می کند. بازیکنی که هرگز حتی سایه ای از ستارگان بی شمار آسمان آبی این باشگاه هم نشده و نمی شود، حالا راه قلدرمآبی را فراگرفته و می خواهد این طور پیشرفت کند، غافل از اینکه همین جا، می تواند پایان راه حرفه ای و فوتبال مهدی قائدی باشد.
منصوریان به این بازیکن چه آموزشی داده که امروز قائدی پیراهن عزیز تیم فوتبال استقلال را به زمین می کوبد، به شفر آلمانی توهین می کند و روی نیمکت، بی ملاحظه خمیازه می کشد؟ آقای منصوریان! لااقل در مورد این بازیکن بیا و پاسخگو باش…