الکس فرگوسن: قهرمانی در لیگ اولویت همیشگی ما بود؛ به جای تغییر کردن، تیم را شبیه خودم کردم
منبع : طرفداری
طرفداری | سر الکس فرگوسن به مناسبت راهیابی به تالار مشاهیر لیگ برتر انگلیس، مصاحبهای خواندنی با تیم رسانهای آن سازمان داشته است.
به گزارش سایت رسمی منچستریونایتد، پر افتخارترین سرمربی تاریخ مسابقات لیگ برتر، در جریان این مصاحبه درباره موارد گوناگونی از جمله کسب ۱۳ قهرمانی در لیگ طی سالهای فعالیتش در اولدترافورد صحبت کرده است.
- پیوستن به منچستریونایتد
من هشت سال و نیم را در آبردین سپری کرده بودم و آنها فوق العاده بودند. یک باشگاه بزرگ، در شهری بزرگ. اما زمان به چالش کشیده شدن من فرا رسیده بود. من قبل از آن به پیشنهاد تاتنهام، آرسنال، وولورهمپتون و دو پیشنهاد رنجرز دست رد زده بودم. ولی به نظرم منچستریونایتد فرق داشت. رییس باشگاه پرسید آیا میخواهم بروم و من گفتم: «بله». من هرگز در انگلیس کار یا مربیگری نکرده بودم و حتی سابقه بازی در آنجا را نداشتم. به نظرم همین یک آزمونی برای من بود. آنها در لیگ از آخر دوم بودند و انگیزه و تمرکز اصلی من، معطوف به قهرمانی در لیگ بود.
- ورود اریک کانتونا در سال ۱۹۹۲
وقتی اریک آمد، شبیه به نزول مسیح بود. بازیکنان عاشقش بودند؛ جوانتر ها هم همینطور. عاشق وجهه، خودباوری و شخصیتش. همیشه به یاد دارم که در اولین بازی، در بین دو نیمه بازی با منچسترسیتی به طور تعویضی وارد زمین شد و پاسی ۵ متری فرستاد که بهترین پاس ۵ متریای محسوب میشد که در عمرم دیده بودم! بازیکنان بزرگ اینطور هستند؛ آنها میتوانند یک کار ساده را، بزرگ جلوه دهند. او عامل خودباوری باشگاه را دگرگون کرد و ما به شایستگی قهرمان لیگ شدیم.
- موفقیت پایدار در لیگ برتر
وقتی اولین جام قهرمانی لیگ برتر را به دست آوردیم، برای ما راهگشا شد. مهمترین چیز، رقابت بر سر لیگ است؛ این چیزی است که موجب رضایت همه در باشگاه میشود. ما در هر دوره، برای قهرمانی در لیگ تلاش کردیم. ما در آن بازه حدودا ۱۸ ساله، همیشه به قهرمانی در لیگ نزدیک بودیم. ۵ بار دوم شدیم و سال بعد به قهرمانی رسیدیم.
- آخرین قهرمانی در فصل ۱۳-۲۰۱۲ و بازنشستگی
در ماه دسامبر تصمیم خودم را گرفته بودم. میخواستم خداحافظی کنم و تنها همسرم و پسرانم از این موضوع خبر داشتند. ما این موضوع را پنهان نگه داشتیم چون میخواستم قهرمان لیگ شوم و این روشی عالی برای پایان دادن به کار به عنوان یک برنده بود. راستش را بخواهید، به نظرم جذب رابین فن پرسی که در آن فصل ۲۹ گل زد، ما را قهرمان لیگ کرد. او فوق العاده بود. او در آن جلوی زمین عطش خاصی داشت و گلی که روی پاس وین رونی مقابل استون ویلا به ثمر رساند و موجب قهرمانی ما شد، از آن بهتر نمیشد.
- قدرت رهبری و انتظارات از بازیکنان
خب، رهبری اساسا توانایی سرمربی برای درونی کردن شخصیت خودش در تیم است. هر بار که آنها پیراهن یونایتد را بر تن میکردند، مقابل انتظارات من بازی میکردند و آن، کسب پیروزی بود. وظیفه شما، خوشحال به خانه فرستادن هواداران است. به نظرم بازیکنان قدردان رهبری هستند که سختکوش باشد و نظم را رعایت کند. من هرگز تغییر نکردم و این به عنوان یک رهبر، مهم است. آنها میدانستند که من هر روز، همان آدم قبل هستم. ارتباط داشتن اهمیت زیادی دارد و باعث شد باشگاهی قدرتمند بسازیم. من به بازیکنان وفادار بودم و آنها هم هر گاه که مشکلی داشتند، میتوانستند سراغ من بیایند و به من اتکا کنند.
- تعهد نسبت به بازیکنان جوان
من به تاریخ باشگاه نگاه کردم؛ این که چگونه سر مت بازبی تیمش را از بازیکنان جوان ساخت و این همان چیزی بود که من به آن اعتقاد داشتم. این کار را در سنت میرن و آبردین انجام دادم و منچستریونایتد هم باشگاهی عالی برای بازسازی با تمرکز بر بازیکنان جوان بود. متمرکز شدن دغدغه مربیان به طور خاص روی تیم اصلی را درک میکنم چون در این حرفه، نتایج حرف اصلی را میزنند و برای حفظ شغلتان باید برنده شوید. من چنین نگرشی نداشتم. در سطح تیم پایه، خبری از شکوفایی نبود و من متوجه شدم که ما به اندازه کافی استعدادیاب نداریم.
چیزی که واقعا کمک کرد، تیم پایه اریک هریسون بود. اریک مربی فوق العادهای بود که نه تنها بازیکن پرورش میداد، بلکه از آنها انسانهای خوبی میساخت. آنها در تمریناتشان منظم و سرسخت بودند. به ویژه در بازیکنان بومی میتوان به برادران نویل، نیکی بات، پل اسکولز، رایان گیگز و سپس دیوید بکام که از لندن آمد، اشاره کرد. زمانی را یادم میآید که به برایان رابسون (کاپیتان تیم) گفتم: «فکر میکنم تیم پایه بتواند شما را شکست بدهد». روبو خشمگین شد. گفت: «بگو به اینجا بیایند!». خلاصه یک بازی ترتیب دادیم و من به اریک (هریسون) گفتم: «لباس یونایتد را تنشان کن و یک تیم تشکیل بده». آن روز، در زمین تمرین تگرگ میبارید. تیم اصلی برنده شد ولی مسابقه عالی بود و دوره خیلی خوبی بود.
- روابط در باشگاه
وقتی پس از به ثمر رساندن گلهای لحظات پایانی رختکن تیم را میدیدی، فوق العاده بود. بازیکنان همانند مدیران و سایر عوامل باشگاه روی سر و کول هم میپرند. این باعث میشود ارزشش را داشته باشد. وقتی در انتهای مسابقه رختکن را در آن حالت ببینی، هر کاری که در فوتبال انجام میدهی برایت ارزشمند میشود. حالا فرض بگیرید در روز یکشنبه قهرمان لیگ یا یک جام شده باشیم؛ در آن صورت دوشنبه مختص به تمامی عوامل تیم بود. بازیکنان برای آنها غذا و نوشیدنی سرو میکردند چون آنها به اندازه هر بازیکنی، برای من اهمیت داشتند. واقعا باشگاه فوق العادهای شکل گرفته بود.
- رقابت با آرسنال و آرسن ونگر
شناختی از او نداشتم. آرسن در ژاپن حضور داشت. تصمیم بزرگی از جانب دیوید دین (نایب رییس آرسنال) بود؛ تصمیمی خوب. او در آرسنال سرمربی موفقی بود و زمانی که به کارنامهاش نگاه کنید، رسیدن به نیمکت آرسنال جای تعجب ندارد. اما این که از ژاپن به آنجا آمد مرا غافلگیر کرد چون پیش خودم گفتم: «این دیگر کیست؟» اما آرسن، به طور فوق العادهای باشگاه را دگرگون کرد. بازی کردن مقابل آرسنال سخت بود؛ آنها تیمی بودند که ما باید شکستش میدادیم. نگاه من همیشه به آینه بغل بود تا ببینم چه کسی از پشت سر در حال نزدیک شدن به ماست.
- رابطه با ونگر پس از بازنشستگی
ما رابطه فوق العادهای داریم. جالب است چون ما در دوران مربیگری در ارتباط نبودیم. او کار خودش را میکرد و من هم کار خودم را. شکی نیست که هر دوی ما به دنبال برنده شدن بودیم و این در تقابل تیمهای ما با یکدیگر نمایان بود. اما در طول سالیان و زمان برگزاری اجلاس فیفا در سوییس، من و آرسن در رستوران کوچکی که او شناخت خوبی از آن دارد، با هم شام میخوریم. از هم صحبتی با او لذت میبرم. آرسن واقعا مرد جالبی است ولی هنوز هم انتخاب کردن نوشیدنی، با من است!