ژستهای دلبرانه بزرگترین دشمن برنامه نود برای دوربین ؛ این مجری تبهکار همانی نبود که میخواست به شما بازیکن قالب کند؟
امیر قلعهنویی گمان میکند افکار عمومی حافظه ضعیفی دارند!
افکار عمومی همیشه حافظه ضعیفی دارند، اما نه اینقدر که امیر قلعهنویی گمان میکند! مردی که این هفته روبهروی دوربین برنامه نود نشست و با همکاران عادل فردوسیپور گل گفت و گل شنفت، در تمام این سالها جدیترین منتقد برنامه نود بوده است؛
افکار عمومی همیشه حافظه ضعیفی دارند، اما نه اینقدر که امیر قلعهنویی گمان میکند! مردی که این هفته روبهروی دوربین برنامه نود نشست و با همکاران عادل فردوسیپور گل گفت و گل شنفت، در تمام این سالها جدیترین منتقد برنامه نود بوده است؛ یک معارض عصیانگر که در حمله به نود هیچ مرزی باقی نگذاشت و برای اینکه مصاحبههای تندش علیه فردوسیپور همچنان «تیتر یک» باقی بماند، هر روز هیزم تازهتری بر این آتش افزود. امروز اگر عادل «مافیا» بود و کمر به قتل فوتبال ایران بسته بود، فردا باید به برادرش هم اتهام دلالی میزدی تا همچنان در بورس باقی بمانی. قلعهنویی همه این کارها را کرد و گفت تا آخر عمرش سمت این برنامه نمیرود، دوشنبهشب اما تندیس مزین به لوگوی همین برنامه را به دست گرفت و عاشقانه اصطلاحی را که عادل در مورد زمان گلزنی تیمهای او ابداع کرده، به زبان آورد؛ قلعهتایم!
دو- بزرگترین دشمن نود در دهه نود، یکشبه تبدیل به «جایزهبگیر» این برنامه شد و به بهانه انتخابش به عنوان بهترین مربی دیماه، برای دوربین نود ژستهای دلبرانه گرفت. البته امیر قلعهنویی دو روز قبلتر هم نشان داده بود کلا هیچ چیز از او بعید نیست؛ همان زمانی که بعد از چند سال کشمکش با مهدی رحمتی و اظهار نظر در مورد «نقاب» او، ناگهان کاپیتان استقلال را بوسید و به خبرنگاران گفت: «مهدی برایم مثل هوتن، پسرم میماند!» البته که صلح و آشتی هیچ اشکالی ندارد و عقبنشینی از مواضع غیراصولی قابل ستایش هم هست، اما آیا حالا اجازه داریم از امیر بپرسیم چطور شش سال تمام هرچه از دهانش درآمد در مورد فردوسیپور گفت؟ نه که حالا دلمان برای عادل سوخته باشد، اما نکته اینجاست که قلعهنویی در تمام این مدت میلیونها مخاطب جدی و پیگیر نود را لشکر فریفتگانی میپنداشت که در جهل و تباهی به سر میبرند و بالاخره یک روز میفهمند گول چه اهریمنی را خورده بودند.
در تمام این سالها امیر قلعهنویی خودش را تنها دشمن «شیطان» میدانست که یکتنه علیه امپراطوری ابلیس قیام کرده و پنجه در پنجه فردوسیپور انداخته است. او به دفعات عادل را با بدمن تجاوزگر فیلمفارسی «بت» مقایسه کرد که سالها به اشتباه از سوی مردم مورد ستایش قرار میگرفته، اما آخر فیلم همه فهمیدهاند که او چه دیو بدسگالی بوده است! این دوشنبهشب اما همان مردم فریبخورده نگونبخت با چشمانی گرد شده پای تلویزیون نشستند و قهرمان واقعی را دیدند که خودش را به یک جایزه مجهول فروخت و نزدیک بود به خاطر لطفی که عادل در حقش کرده، اشک شوق هم بریزد.
این مجری تبهکار مگر همانی نبود که میخواست به شما بازیکن قالب کند؟ که چون پول به او نمیدادید با شما دشمنی میکرد؟ که لقب «عمروعاصی» را دم و دقیقه بر سرش میکوبیدید؟ که نوکر اجنبی و خودفروخته بود؟ که آمده بود با برنامهاش فوتبال را از بین ببرد و افکار عمومی را از مشکلات واقعی جامعه مثل فقر و فساد و فحشا منحرف کند؟ که به «قرآن» قسم خوردید اکر برنامهاش نبود فوتبال ایران مثل ورزش کشتی از آُسیا فراتر میرفت؟ پس چه شد استاد؟ نکند او که میکروفونش آلوده بود، تندیس و جایزهاش پاک است و ما خبر نداریم؟
راستی حواستان باشد عادل این تندیس را با پول برادر دلالش نخریده باشد یک وقت؛ همان که میگفتید کارهای بازیکنان دورگه را انجام میدهد! کاش حداقل میدانستیم فردوسیپور قبل از اهدای این تندیس دوش گرفته یا نه؛ چون هنوز فراموش نکردهایم امیرخان قلعهنویی روزی در مورد صاحبان میکروفونهای آلوده گفته بود:
«آنها مسلمانان عمر و عاصی هستند و ماهی یک بار هم حمام نمیروند.» شاید هم تندیس مربی برتر قلعهنویی را در سونا و جکوزی به او دادهاند و خیالش جمع است که مشکل نجس و پاکی ندارد!
سه- یکی از بزرگترین و تاریخیترین مشکلات جهان سوم، همین افراط و تفریط است؛ همین صفر و صدی و سیاه و سفید دیدن همه چیز. طبعا عادل فردوسیپور و برنامهاش در تمام این سالها اشکالات، کمبودها و کجرویهای فراوانی داشتهاند که تمام آنها قابل نقد بوده، اما یکی مثل امیر قلعهنویی چنان در این مسیر زیادهروی کرد و چنان کور و بیمنطق پیش رفت که حالا حرفی برای گفتن ندارد و ناچار است با یک لبخند آبکی، صلح ناگهانیاش با دشمن سیاهدل را جشن بگیرد. وضع رقتبار امروز قلعهنویی که خاموش و بیصدا سپر میاندازد و عقبنشینی میکند، میتواند درس عبرت خوبی برای علی کریمی جوان باشد؛ هماو که امروز هر ۱۰دقیقه یک بار یک مطلب جدید علیه فردوسیپور منتشر میکند و به مجری نود تهمتهای آنچنانی میزند، اما دور نیست زمانی که ور دل عادل بنشیند و با او دل بدهد و قلوه بگیرد. این خط و این نشان!