بالا
ورود به حساب کاربری
ثبت نام کنید
ارسال این مطلب برای دوستان

پاشازاده : در رختکن می گفتیم نباید ۴ یا ۵ گل بخوریم ؛ از فرط هیجان یکی از عوامل فدراسیون می رقصید ؛ خوشحالم که در حماسه ملبورن نقش داشتم

پاشازاده : خدا را شکر می‌کنم که من هم قسمتی از این نوستالژی بودم و به آن افتخار می‌کنم

نویسنده : Parsfootball Multi media
تعداد نظرات کاربران : ۰ نظر
تاریخ انتشار : سه شنبه 7 آذر 1396 | 9:04
پاشازاده : خدا را شکر می‌کنم که من هم قسمتی از این نوستالژی بودم و به آن افتخار می‌کنم

مهدی پاشازاده ، زمانی سیم خاردار تیم ملی ایران بود. درخشش او در استقلال و تیم ملی از یاد هیچ ایرانی فوتبالی پاک نخواهد شد.

خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام :

مهدی پاشازاده ، زمانی سیم خاردار تیم ملی ایران بود. درخشش او در استقلال و تیم ملی از یاد هیچ ایرانی فوتبالی پاک نخواهد شد. مهمترین اثر او در تاریخ فوتبال ایران، بازی مرگ و زندگی مقابل استرالیا بود که در کنار سایر ستاره‌های پارسی روز سختی را گذراند اما در نهایت به افتخار بزرگی رسید.

لژیونر اسبق فوتبال ایران  خاطرات ۸ آذر ۱۳۷۶ را ورق زد که چکیده آن تقدیم شما می‌گردد:

فردا سالگرد یک نقطه عطف در فوتبال ایران است!

بله. اتفاق خاصی بود که ماندگار شد در تاریخ فوتبال ایران و شاید هم تکرار نشدنی باشد. لطف خدا، محبت مردم، غیرت و تلاش بچه ها، این اتفاق را به وجود آورد و خدا را شکر می‌کنم که من هم قسمتی از این نوستالژی بودم و به آن افتخار می‌کنم. در مورد بازی بارها و سال‌ها صحبت شده است. آن هیجانات، آن اتفاقات… هر اتفاق آن روز خودش می تواند یک داستان و یک کتاب باشد. ۱۰ دقیقه اول بازی، پاره شدن تور دروازه توسط آن آدم عجیب و غریب، توپی که من از روی خط دروازه بیرون کشیدم، گلی که خداداد زد و … همه این‌ها مثل یک رویاست اما حقیقت داشت. همه آن اتفاقات حقیقت داشت. کنار هم قرار گرفتند تا یک حماسه به وجود بیاید.

شما به جز آن توپی که با سر بیرون کشیدید، چند سیو دیگر هم داشتید.

بله. توپی که با سر بیرون آوردم معروف ترین بود اما خب ۲-۳ تای دیگر هم بود. مثلا توپی بود که تکل زدم و اگر از من رد می شد به مهاجم استرالیا می رسید و با عابدزاده تک به تک می شد. خیلی بدنم را کشیدم. تکنیک خاصی می خواست که باید در لحظه آخر خودم را پرتاب می کردم و خدا را شکر که توانستم این کار را انجام بدهم و توپ را دفع کنم.

بعد از آمدن جیمی جامپ با عابدزاده صحبتی نداشتید که به هم روحیه بدهید؟

چرا. صحبت زیاد شد در همان چند دقیقه. بزرگترهای تیم سعی کردند جو را آرام تر کنند تا به خودمان بیاییم و از آن کُپ اولیه خارج شویم که این اتفاق هم افتاد و ما بعد از آن توانستیم عملکرد بهتری داشته باشیم.

بین دو نیمه، در رختکن واقعا چه جوی حاکم بود؟

حقیقتش ترسیده بودیم. گفتیم بیشتر گل نخوریم چون بد می‌شود! نگذاریم به ۴ و ۵ برسند! بعد از اینکه به زمین رفتیم و کمی از نیمه دوم گذشت جرات پیدا کردیم. تسلط بهتری پیدا کردیم و به خودمان گفتیم می‌توانیم و این اتفاق وقتی ثابت شد که گل اول را زدیم و دیدیم می‌شود این کار را انجام داد. پس از آن همین طور بهتر و بهتر شدیم تا اینکه گل دوم را هم زدیم.

و هیجانات ورزشگاه خوابید و هیجانات شما بالا رفت!

صد در صد. در آن زمان (پس از گل دوم) ما جرات خیلی بیشتری داشتیم و سعی کردیم با تمام وجودمان از دستاوردمان محافظت کنیم. واقعا مانند جنگ بود. مانند اینکه از مرز یک کشور محافظت می‌کنید!

یا شاید هم مانند فتح یک کشور!

شاید اما بیشتر به نظر من حفاظت از مرزهای کشور خودمان بود. فتح کردن برای آن‌ها بود. برای ما دفاع از مملکت مان بود. از ناموس مان…

در رختکن در مورد سیگار ویرا (سرمربی تیم ملی ایران) صحبت نکردید؟!

(می‌خندد) چرا. بعد از بازی خیلی اتفاقات دیگری افتاد. در رختکن، در دبی و… که در مورد آن‌ها همیشه صحبت می‌کنیم. همیشه آن خاطرات با ما هست.

یکی از آن خاطرات؟!

…رقصیدن فردی که اصلا باورمان نمی‌شد! یکی از عوامل فدراسیون آنقدر هیجان زده بود که در رختکن می‌رقصید. (می‌خندد) اصلا باور کردنی نبود و ما تعجب کرده بودیم اما این اتفاق افتاد! یا استقبال از ما در فرودگاه که ۲ساعت طول کشید تا از سالن خارج شویم و به اتوبوس برسیم! و همینطور جمعیتی که به خانه ما آمده بود! وقتی به خانه‌مان رسیدم جمعیت زیادی را دیدم و واقعا شوکه شدم! همه این‌ها برایم خاطراتی قشنگی هستند.

بعد هم که به تهران رسیدید با شکل خاصی مورد استقبال قرار گرفتید. سوار هلی کوپتر شدید و…

خود آن هلیکوپتر هم خاطره‌ای شد. یک ساعت طول کشید تا سوار آن بشویم. آنقدر مامور حفاظتی در کنار ما بود که هلیکوپتر سنگین شده بود و هرکسی مقام بالاتری داشت بقیه را بیرون می‌کرد (می خندد)! گذشته از شوخی هلیکوپتر خیلی سنگین شده بود و چندین بار خلبان سعی کرد هلیکوپتر را از روی زمین بلند کند اما به علت سنگینی نتوانست! کار خطرناکی بود اما به هر زحمتی بود بالاخره توانستیم به استادیوم آزادی برسیم و آن استقبال واقعا خودجوش و بزرگ را دیدیم. واقعا برایم زیبا و خاطره انگیز شد. مردم با تمام وجودشان شادی می‌کردند و این برای ما واقعا ارزش زیادی داشت.

سال‌ها از این اتفاق رویایی می‌گذرد، آیا در جامعه کمرنگ نشده است؟

نه. از تمام مردم تشکر می کنم. هنوز هم به خاطر آن بازی به ما احترام می گذارند و محبت می کنند. آن خاطرات را همیشه برایم زنده می کنند. باور کنید هفته‌ای نیست که مردم حداقل ۳-۴ بار در مورد آن توپی که با سر بیرون کشیدم، با من صحبت نکنند! اینکه آن بازی هنوز هم برای مردم ایران زنده است و برای هم تعریف می‌کنند برای من خیلی ارزش دارد. از این بابت خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم که در این خاطره و نوستالژی بزرگ مردم و کشور ایران، نقش داشتم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.