غلط ترین نوع مشاوره در استقلال منصوریان ؛ ساختن دشمنهای فرضی عمق فاجعهی منصوریان
منصوریان در انتخاب دستیاران هرگز صحیح عمل نکرد
علیرضا منصوریان میتوانست با یک عذرخواهی ساده از نتایج ضعیف استقلال در ۷ هفته سیاهی که در لیگ هفدهم رقم خورد به غائله پایان دهد و در کمال احترام از استقلال جدا شود.
منصوریان اما در آخرین جلسه رسانهایاش تنها به دلیل ماجراهایی که در برنامه نود هفته پیش رخ داد، عذرخواهی کرد و هیچ اشارهای به ضعفهای بیکران تیمش در بخش فنی نداشت و از ابتدای مصاحبه عریض و طویلش به حاشیهها زد و آسمان ریسمان کرد. منصوریان از یک ساعت و نیم گفت وگویی که با اصحاب رسانه داشت همچون هزاران دقیقهای که در استقلال بود هرگز استفاده درستی نبرد و دایم در حاشیهها شناور شد.
سرمربی استقلال در آخرین نطقش اصرار داشت خود را تنهاترین مربی تاریخ باشگاه استقلال لقب دهد. با او موافقیم. آری، منصوریان تنهاترین مربی تاریخ باشگاه استقلال بود اما نه به آن تعابیر و ادلهای که قصد داشت به شنوندها و بینندهها القا کند. با منصوریان در تنهاییاش هم عقیدهایم. او تنها بود اما نه به دلیل بی میلی مدیران استقلال در روزهای منتهی به بازی با ذوبآهن برای ادامه فعالیتش در استقلال و فشارهایی که بر استعفایش وجود داشت و ایضا شاید اتفاقات برنامه نود، بلکه به علت نداشتن مشاورانی کارکشته و آزموده که در روزها و لحظات بحرانی سیاستمداری به خوردش دهند و طریق درست را نشانش دهند یا او را گاهی مهار کنند یا گاهی با شتاب به جلو فرابخوانندش. منصوریان همواره از یک فن بیان و ریزه کاریهای سیاستمدارانه در نحوه گفتار رنج میبرد. انگار او هرچه میگفت از سوی همراهانش تایید میشد، که این غلط ترین نوع مشاوره است.
علاوه بر این منصوریان در انتخاب دستیاران نیز هرگز صحیح عمل نکرد و با بنا قرار دادن اصل رفاقت به سراغ چالشهای بزرگ استقلال رفت، در حالی که فضای کار در استقلال بسی متفاوتتر از آن چیزی است که در نفت تهران رقم میخورد. منصوریان در چنان حصاری گرفتار آمده بود که پیشترها نیز امیر قلعهنویی در آن گیر کرد و در نهایت عطای کار در استقلال را به لقایش بخشید. علیرضا منصوریان اینطور دریافته بود که مربیگری تنها همان زوایایی است که خود میبیند. او چنین میپنداشت که کسب موفقیت فقط از همان راهی میسر است که خود میاندیشد یا نزدیکترین افراد برایش ترسیم میکنند. برای منصوریان استقلال را چنان ساخته بودند که در آخرین اظهارات باز هم به هیولای درون اشاره کرد. این توهمی بود که از بدو ورود ذهن سرمربی استقلال را سخت درگیر خود کرده بود و عجبا که تا آخرین لحظه نیز برهمان مدار استوار بود؛ مدار بی منطقی و دهان بینی.
ساختن دشمنهای فرضی در حقیقت عمق فاجعهای بود که همواره و در همه حال برای اول مرد نیمکت استقلال پدید آوردند و در این ایام هیچ عاقله مردی در کنار وی نبود که او را از سلطه این افکار مشوش خارج کند، بیدارش کند و او را با حقیقتهایی که پیرامونش وجود دارد عجین سازد. منصوریان همواره و در همه حال درگیر این تصورات غلط بود و امروز اگر میبینیم سیاهترین استقلال تاریخ به دستان او رقم خورده، دلیلش همین هاست. متاسفیم که دیگر نمیتوانیم برای مردی که سال ۷۴ وقتی از تیم پارس خودرو راهی استقلال شد و با تکنیک کوچه، خیابانیاش که برخاسته از آموزههای ناب محله عباسی تهران بود، کف بزنیم. متاسفیم که دیگر نمیتوانیم ستایشگر علی منصور باشیم و برایش تمام قد بایستیم. حال مشتی خاطره تلخ، اظهارات تند و نقدهای گزنده از مردی در ذهن باقیمانده که در کمرکش بازیهای لیگ برتر و پیشترها لیگ آزادگان همواره یاور استقلال بود.
ای کاش منصوریان پیش از آنکه میخواست این ماجراجویی بزرگ و مخاطره آمیز را تجربه کند قدری فکر میکرد. ای کاش علیرضا منصوریان اندکی استقلال را برانداز میکرد؛ از راس تا ذیلش بخصوص همراهان و هم قطارانش را و بعد تن به این ریسک بزرگ میداد. ای کاشهای ما در مواجهه با مردی که یقینا یکی از استقلالیترین استقلالیهای روزگار است کم نیست. علیرضا منصوریان را اما هنوز دوست داریم. او هنوز ذهنمان را درگیر میکند. با یادگاریهایی که به زمان بازیگری در استقلال داشت نه این دوران تلخی که به زمان مربیگری رقم زد. با او هنوز میشود خاطره بازی کرد. این یک سال و ۷ هفته را فراموش میکنیم. فقط به خاطر تو…