لغزش کلید واژه مشترک تری و گیگز است
این یادداشت در روز خداحافظی رایان گیگز منتشر شد که حالا در نزدیکی دوسالگی این اتفاق بازنشر می شود.
شهر شهرزاد برای او همان منچستر باقی میماند. رویش عشق او جایی دیگر خاک ندارد. آشنایی با او بر میگردد به آن نیمه نهایی دراماتیک برابر توپچی ها. اندیشه اخراج ویرا که از فولاد بود به ابریشمی به اسم رایان گیگز فرصت داد پروانگی کند. دنیس برکمپ پنالتی را مقابل پرواز اشمایکل از دست داد. همه چیز آن بازی انگلیسی بود. تصویر تراژدیک دنیس پس از آن پنالتی خود نمایشنامهای است مفصل. ویرا بعدها جلو کین نشست و اعتراف کرد که رایان را نمیشد متوقف کرد. او فقط آرسن ونگر را دریبل نزد. محکم توپ را به تور چسپاند. مثل یک اژدهای ولزی.
بعد از آن رایان، سرباز بزرگ رئیس شد. مثل مارک آنتونی برای ژولیو سزار. مثل هارون برای موسی. مثل گیگزی برای فرگی. مثل فارست گامپ برای جاودانگی تا نزدیکیهای ابدیت را دوید. ابدیت یعنی جایی که انگلیسی باشی و آلمانی را در نیوکمپ ببری.
عقربهها را که به جلو بزنیم، میرسیم به چمپیونزلیگ بارانی. روی نت درام. چشم کیهان همیشه به ثانیه آخر بازیها خیره میشد چون فرگوسن در این سیاه چاله، به سادگی دل اسکولز بازیها را بر میگرداند. این بار اما لندنیها مونیخی نبودند. در آخر رسید به جنگهای تن به تن پنالتی ها. تری لغزید تا گیگز با شیاطین به بهشت برود.
لغزش کلید واژه مشترک تری و گیگز است. خیلی دور تر از آبادیهای استنفوربریج و اولد ترافورد. قهرمانان بریتانیا درست مثل هوای آن حوالی هستند. گرگ و میش. مردهای مست کوچههایشان نمیدانند رگ غیرت را باور کنند یا بی غیرتی در قبال زن داداش یا معشوقه هم تیمی را. روزی گاسکوین ارباب دل انگلیسها بود اما برای شکفتن زیادی خسته بود. از سر بچگی تا روی تخت بیمارستان را مست کرد. با چشمان خیس گفت که تاتنهام خیانت بزرگی بود که در حق فرگوسن کرد. گاسکویین سوگلی رئیس نشد چون برای سوگلی بودن باید هوشیار بود. فصل گیگز خاکستری بود. هواداران یونایتد و شاید خیلی از تیمهای دیگر وی را ببخشند. کیست که نلغزیده باشد. آن هم در بریتانیا خیس. آن هم در مقابل جنس لطیفی به نام زن. هر چه بود او عشقش را به دلار نفروخت.
وفاداری گیگز شاید راهی باز کند برای ماندگاری یانوزای یا ده خیا در منچستر. کمی دشوار است که کاغذهای سبز رنگ نسل جدید را وسوسه نکند. احتمالا او مانند بت در باشگاه باقی خواهد ماند تا اگر روزی سکه نقره و طلا دل الماسهای شیاطین را لرزاند، به یاد بیاورند که بزرگ تر از آنها هم در باشگاه مانده است. شاهد هم شاید بایگانی پیراهن رایان باشد. در لحظه تردید برای آیندگان قرمز ها، او مانند کاغذ دیواری میشود در مغزشان. از موهای فر و در آوردن پیراهن تا شقیقه سفید، همه و همه در ذهن هواداران یونایتد باقی خواهد ماند چون او تنها یک بار لغزید و آن یک بار در اولد ترافورد نبود!
مرثیه ای بر عروج فرشته ی شیاطین
شهر شهرزاد برای او همان منچستر باقی میماند. رویش عشق او جایی دیگر خاک ندارد. آشنایی با او بر میگردد به آن نیمه نهایی دراماتیک برابر توپچی ها.