اسطوره استقلال به عنوان پرافتخارترین مربی تاریخ شناخته شد
اشک های تیم استقلالی ها برای مرد بزرگ اسطوره استقلال منصورخان پورحیدری
پیشکسوت فقید استقلال در مصاحبه ای منتشر نشده عنوان کرده بود که من اگر محافظهکار یا ترسو بودم که آن همه قهرمانی نمیآوردم.
«منصور پورحیدری» را به عنوان پرافتخارترین مربی تاریخ اسقلال میشناسند و همچنین او را مردی مینامند که در مکتب «رایکوف» پرورش یافت و چند دهه پس از ترک ایران از سوی مرد صربستانی، همان تفکرات خاص را در استقلال پیاده کرد.
این سرمربی موفق، در سالهای پر فراز و نشیب سکانداری استقلال، همواره با این انتقاد که! فوتبال محافظهکارانه را به فوتبال متهورانه ترجیح میدهد روبهرو بود، همان انتقادی که در دهه ۵۰ منتقدان رایکوف بر زبان میآوردند.
در این گفتوگو به دنبال پاسخ همان سؤال تکراری هستیم.
* ورود «رایکوف» به تیم تاج سابق مصادف با روزهایی که شما سالهای آخر بازیگریتان را طی کرده و تشنه آموزش برای صعود به عرصه مربیگری بودید؛ میگویند شما با توصیه «رایکوف» قدم روی این شیروانی داغ گذاشتید؟
– بله، حتی آن روزهایی که هنوز بازی میکردم، هر فرصتی که نصیبم میشد سراغ رایکوف میرفتم و او را سؤالپیج میکردم. «رایکوف» جدا از تیم بزرگسالان، تیم جوانان را هم تحتنظر داشت لذا گهگاه دست مرا میگرفت و با خود به تمرینات تیم جوانان میبرد. بالاخره سال ۵۴ رسماً کارم را در کنار ایشان آغاز کردم.
* قطعاً شما نیز «رایکوف» را تأثیرگذارترین مربی خارجی تاریخ فوتبال ایران میدانید. بله، صددرصد همینطور بود؛ از نظر فنی و اخلاقی «رایکوف» خیلی به این فوتبال خدمت میکرد. این مربی با ورودش به ایران نحوه تمرینات را تغییر داد و در حقیقت سیستم را وارد فوتبال میکرد. البته بعدها «جکیچ» هم آمد که سرعت را وارد فوتبال ایران کرد. شما اگر فیلم بازیهای تیم ما در سال ۵۶ را پیدا کنید و ببینید متوجه میشوید که فاکتور سرعت به آن اضافه شده بود.
درباره «رایکوف» موضوع دیگر که خیلیها دلیل تأثیرگذاری او به فوتبال ایران میدانند، کشف چهرههای شایسته بود. رایکوف رضا نعلچگر را در سن ۱۲ سالگی دید و گفت این بازیکن بزرگ میشود و همانطور هم شد. خدا بیامرز «ناصر» را در زمین خاکیها دیده بود.
* این بحث که؛ رایکوف فوتبال محافظهکارانه را میپسندید قبول دارید؟
– محافظهکار نبود، منطقی بود. «رایکوف» آن زمان یعنی اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه به من که دفاع راست بودم و به عزت خدابیامرز «جانملکی» که دفاع چپ بود میگفت نفوذ کنیم. «رایکوف» مخالف حمله با چشمان بسته بود.
به نظر من تیمهای بزرگ اگر گل مفت نخورند بازیها را میبرند؛ در تمام دنیا اینگونه است. شما وقتی یک تیم بزرگ دارید و بیجهت گل میخورید، کارتان سخت میشود.
* درباره شما نیز طی سالهای حضورتان در استقلال این بحث محافظهکاری مطرح میشد.
من اگر محافظهکار یا ترسو بودم که آن همه قهرمانی نمیآوردم؛ این حرفها نادرست است. در فوتبال اروپا هم مثلاً یک تیم با دفاع کردن قهرمان میشود. اگر قرار باشد چشم بسته حمله کنیم که کار درستی انجام ندادهایم. میگفتند برای رایکوف و منصور پورحیدری برد با یک گل اختلاف، تفاوت چندانی با برد پرگل نداشت.
– حرفی غیرمنطقی است. مگر میشود تیم من مسیر گل زدن را مقابل خود باز ببیند و من بگویم یکی بس است و دیگر گل نزنید.
* بحث زود سیر شدن است.
– تعارف که نداریم، فوتبال یعنی نتیجه، من اگر آن تفکری که یک عده میگویند را داشتم این همه موفقیت کسب نمیکردم، نه در استقلال و نه در تیمملی. فقط باید یادآور شوم که با فوتبال احساسی مخالفم.
* مکتب رایکوف چطور روی شما تأثیر گذاشت؟
– خیلی، فلسفه مربیگری من همان فلسفهای بود که رایکوف و بعد از جکیچ داشتند.
* شما از آخرین روزهای زندگی رایکوف اطلاعاتی دارید؟
– بعد از جنگ یوگسلاوی، همه زندگی او نابود شد و باید در آن سن و سال از نو شروع میکرد. یک بار وقتی در امارات کار میکردم او را دیدم که سرمربی یک تیم دسته یکی کار میکرد؛ بعدها هم که رفت پیش دامادش در مکزیک.
* قطعاً از این مربی خاطرات فراوانی دارید، اگر خاطرهای هست که تا به حال جایی مطرح نکردهاید میشنویم.
– قبل از خاطره باید بگویم «رایکوف» دوبار دچار سانحه هوایی شده بود و به همین دلیل وقتی داخل هواپیما مینشست با دو دست دستههای صندلی را میگرفت و چشمانش را میبست و در آن حال که جرأت نداشت نزدیکش شود و حرفی با او بزند؛ البته در همان حال ما خیلی سر به سرش میگذاشتیم. نکته دیگر اینکه او جدا از بحث فنی، به مسائل پزشکی آگاهی داشت و در آن روزها که مثل امروز گذاشتن یخ روی منطقه آسیب دیده بدن ورزشکاران مد نبود، این مربی با فشار آب سرد و با شلنگ در واقع کار فیزیوتراپها را انجام میداد.
اما خاطرهای که تلخ هم هست و جایی نگفتهام به سالی برمیگردد که با «رایکوف» برای انجام یک بازی به مسجدسلیمان رفته بودیم. در آنجا سر و صدایی ما را متوجه خود کرد و سپس «رایکوف» را دیدیم که از شدت درد سنگ کلیه روی زمین افتاده و فریاد میزند و خودش را روی زمین میکشد.آن روز همه بازیکنان بالای سر او زار زار گریه میکردیم و باور نداشتیم «رایکوفی» که بمب روحیه بود آنگونه فریاد میکشد؛ واقعاً که آن لحظه بد هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود.