علی پروین خطاب به همه میگفت که گند زدید | اگر آن گلرها بودند پرسپولیس به این وضع وحشتناک دچار نمیشد!
دوبازیکن پرسپولیس دهه شصت ناگفته هایی از آن تیم را بر زبان آوردند.
وحید قلیچ و بهروز سلطانی دروازه بان های تیم پرسپولیس در دهه شصت در گفت و گویی دو نفره با مجله کیهان ورزشی شرکت کردند که متن صحبت های آنها و خاطرات شنیدنی شان را در زیر می خوانید:
آقا وحید، شما فوتبال را از کدام محله در تهران شروع کردید و چه کسانی مشوقتان بودند؟
وحید قلیچ: در محله ما (دولاب) یک زمین خاکی به نام قیایی وجود داشت که خیلی معروف بود. این زمین خاکی نبش خانه ما بود. برادر یا اقوام من فوتبالیست نبودند که بگویم به خاطر آنها به سمت فوتبال کشیده شدم و صرفا به جهت همان زمین فوتبال که در همسایگی ما قرار داشت، به فوتبال علاقهمند شدم. بعدازظهرها که در آن زمین تمرین میکردند، من پشت دروازه میایستادم و چون دروازهها، توری نداشت، هر توپی که از دروازه رد میشد، من شیرجه میزدم و آن را میگرفتم.
اشخاص مطرحی هم در آن زمین بازی میکردند؟
قلیچ: چند نفر از خوانندگان در آن زمین بازی میکردند. افرادی مثل حسن ستار، داریوش و ابی در آنجا بازی میکردند. اینها با قیایی (صاحب زمین) رفیق بودند و میآمدند بازی میکردند. مردم میآمدند و بازی آنها را تماشا میکردند. من هم میگفتم اگر بیایم بازی کنم، مثل آنها معروف میشوم.
وضع مالی خانواده شما چگونه بود؟
قلیچ: وضع معیشتی ما خوب نبود. پدرم راننده شرکت واحد بود. هر چه در میآورد، خرج ما میکرد – خدا رحمتش کند. به این صورت بود که من فوتبالیست شدم. چند تا کوچه بالاتر از ما هم یک زمین بسیار معروف به نام زمین استوار در محله عارف بود که آدم بسیار معروفی در آنجا با بچهها بازی میکرد. آقای علی پروین در آن زمین بازی میکرد که در اتوبان آهنگ، آن زمین به نام زمین علی پروین معروف شده بود. من به آن زمین میرفتم و بازیها و تمرینات را تماشا میکردم. علی آقا یک کفش کتانی چینی میپوشید و همه عاشقش بودند. محبوبیت آن موقع علیآقا، مثل رونالدوی الان بود و اگر او نمیآمد، مردم برای تماشا کردن نمیرفتند.
شما به کدام یک از فوتبالیستهای جام تختجمشید بیشتر علاقهداشتید؟
قلیچ: گلرهای خیلی خوبی در آن جام بازی میکردند. هر تیم دو گلر عالی داشت. مثلا به تیم دارایی که نگاه میکردم، میدیدم آقای مجید پهلوان افشاری دروازهبان این تیم است که دو متر قد دارد.
به کار دروازهبانی ناصر حجازی علاقهمند بودید؟
قلیچ: به کار گلری حجازی، زیاد علاقهنداشتم. خودم در آن زمان گلر نوجوانان برق شیراز بودم. در تیم جوانان هم گلری میکردم.
کار کدام یک از دروازهبانهای جام تخت جمشید مورد پسند شما بود؟
قلیچ: از گلرهای جام تختجمشید، یکی منصور قدمی، گلر صنعت نفت آبادان و یکی هم بهرام مودت، گلر پرسپولیس را خیلی دوست داشتم. یکی از گلرها که خیلی خوب کار میکرد ولی همیشه مظلوم واقع میشد، آقای هادی طاووسی بود. بعد از انقلاب هم یک مدت شاگرد ایشان بودم.
کیهان ورزشی: آقا بهروز، شما به چه صورت به فوتبال و کار دروازهبانی روی آوردید؟
بهروز سلطانی: من بچه خیابان ستارخان و هم محل جواد اللهوردی و بردیا مجدتیموری بودم. رشته اصلی من والیبال بود و علاقهای به فوتبال نداشتم. یک دوست داشتم به نام دکتر خوشرزم که فوروارد خیلی خوب تیم کیان بود. من به وسیله ایشان و برادرم که بازیکن تیم کیان بود، به رشته فوتبال رفتم و دروازهبان شدم.
آن موقع در کدام زمین بازی میکردید؟
سلطانی: خیلی زمین داشتیم. یک زمین در شهرآرا و یک زمین هم در تهران ویلا داشتیم. آقای اکبر خشکباری مرا دعوت کرد. آقایان مرتضی ایزدفر و اکبر فنایی هم بودند.
وضع اقتصادی خانواده شما به چه صورت بود؟
سلطانی: پدرم کارمند اداره برق «آلستون» و وضع درآمدی ما متوسط بود.
برادر (پرویز) بعد از فوتبال، رشته هندبال را ادامه داد و تا حد تیم ملی هم بالا رفت.
من فکر میکنم که تمرینات والیبال، به تمرینات دروازهبانی فوتبال نزدیک است و دروازهبانهایی که والیبال بازی میکنند، در کار گلری، موفقتر هستند. این افراد، دید خوبی دارند و با پرشهای خوب و بلند خودشان، بهتر دروازهبانی میکنند. آقای وحید قلیچ در تیم ملی جوانان بودند که من به آنجا دعوت شدم. به تیم ملی امید و تیم ارتشهاد دعوت شدم که برای مسابقات، به لیبی رفتم.
آقا وحید، چه شد که به تیم تهران جوان رفتید؟
قلیچ: من زمانی به تیم تهران جوان رفتم که میخواستم فوتبال را بیشتر نشان بدهم. این تیم مربی خوبی داشت به نام آقای حسین فکری که از بزرگان فوتبال ما بودند. یک بار ایشان را در ورزشگاه شماره ۳ دیدم که به من گفت بیا این بازیهای دسته یک را با ما کمک کن. گفتم آقا وضعیت من این جوری است. همان موقع یک اسکناس پانصد تومانی در آورد و به من داد. هنوز یادم نمیرود که یک اسکناس بزرگ بنفش رنگ به من داد و گفت فردا بیا سر تمرین ما! آقای فکری قبلا در زمین خاکی کار مرا دیده بود.
پانصد تومانی را گرفتید، اول کجا رفتید؟!
قلیچ: رفتم شاهآباد، یک ساندویچ خوردم و بعد هم رفتم سینما فیلم شعله را دیدم و ۲۵۰ تومان هم به مادرم دادم. از آن به بعد هر وقت که در کار گلری عالی بودم، آقای فکری یک پانصد تومانی به من میداد. از آن به بعد، به تیم تهران جوان آمدم و در جام اسپندی هم در تهران جوان بودم که تیم، چهارم شد و خیلی خوب بود. آنجا بودم که آقا جلال طالبی به من گفت به تیم دارایی بیا؛ در امجدیه یک سالن بادی بود که تمرینات دوومیدانی را در آنجا انجام میدادند و ایشان در آنجا با من تمرین گلری میکرد. یکم سال در تیم دارایی دروازهبان بودم. آقا مجید پهلوان افشاری گلر دارایی بود که به خارج رفت و من دروازهبان فیکس تیم شدم. بعد از دارایی هم به پرسپولیس رفتم. اینجا لازم است که چیزی را بگویم.
زمانی که من در پرسپولیس بودم، وحشت داشتم از اینکه یک دروازهبان مثل بهروز سلطانی از تیم کیان بیاید و بخواهد در پرسپولیس گلری کند. این قدر – ماشاءا… – ایشان خوب بود. ما با اینگونه گلرها کار میکردیم که اگر الان بودند، پرسپولیس به این وضع وحشتناک دچار نمیشد! در سرتاسر بازی تن آدم میلرزد که اگر یک توپ به سمت دروازه برود، گل میشود. یک توپ نصف و نیمه هم بیاید، توی گل میرود، چرا باید این جوری باشد؟ نباید این جوری باشد. من آقای طاهری را مقصر میدانم. آقای برانکو را مربی گذاشتهای، کار بسیار خوبی است، اما آن مربیای را که در کنار ایشان گذاشتهای چه طور؟ آیا او را میشناسی؟ آیا دروازهبانهایی را که در این یک سال برای تیم میگذارند، میشناسید که از کجا آوردهاند؟!
آقا بهروز، شما چگونه به تیم کیان رفتید؟
سلطانی: برادر و دوستانم مرا به کیان بردند. ما این تیم را از دسته دو به دسته یک آوردیم. من حدود یک سال با ناصرخان حجازی کار کردم. ناصرخان دنبال من آمده بود که از کیان به استقلال بروم. من در اوج کار دروازهبانی بودم و ناصرخان هم در آخر فوتبالش بود و چون همیشه از من حمایت میکرد و الگوی فوتبال من بود، به استقلال نرفتم.
با علیآقا پروین صحبت کردم و به پرسپولیس رفتم. دروازهبانی برای تیم ملی، سادهتر از گلری برای پرسپولیس بود. نزدیک به ۷، ۸ سال که با آقای قلیچ در این تیم بودم، هیچ مشکلی نداشتیم. گلر سوم هم نداشتیم. در خیلی از تیمهای آن زمان، هیچ فرقی بین دو گلر نبود و هیچ کدام ادعا نداشتند که اول هستند. ما، یکی در میان با هم کنار میآمدیم و درون دروازه میایستادیم. هیچ وقت در تمرینات که بودیم اختلافی با یکدیگر نداشتیم. اگر یک نفر از ما اشتباهی میکرد، نفر دیگر حامی او بود و اشکال او را جبران میکرد.
قلیچ: فامیلهای آقا بهروز در خارج از کشور بودند و لباسهای بسیار خوب ورزشی برای ایشان میفرستادند. آقا بهروز از آن لباسها به من میداد و میپوشیدم.
سلطانی: ما چندین سال در پرسپولیس بودیم ولی یک بار نشد که از کار یکدیگر بدگویی کنیم.
یکی از خوبیهای پرسپولیس، مدیریت آقای علی پروین بود. تفاهم در بین ما به شکل خوبی وجود داشت.
منصور رشیدی میگفت رقابت بین من و ناصر حجازی خیلی شدید بود ولی هیچ کنتاکتی بین ما نبود، اگر هم بود، به مطبوعات کشیده نمیشد.
قلیچ: اگر میگفتند ایشان توی دروازه باشد، من استقبال میکردم.
سلطانی: اکثر فوتبالیستها تحصیلکرده بودند. الان کمتر میبینیم که فوتبالیستها تحصیلکرده باشند. مسئولان ورزش و وزارت ورزش باید فرهنگسازی کنند. کشور جمهوری اسلامی باید روی فرهنگ ورزشکاران کار کند. مسئولان، باید روی ادب جوانان کار کنند. زمانی که در پرسپولیس بودم، آقا وحید بودند، آقایان دادکان، مایلیکهن، پنجعلی و… بودند. ما جوانتر بودیم و جلوی اینها شوخی نمیکردیم و احترام خاصی برای آنها قائل بودیم. الان بازیکنی با ۲۲ سال سن، به چشم من نگاه میکند و سلام نمیکند، ولی من به او سلام میکنم. این فرهنگسازی باید در جامعه فوتبال ما صورت بگیرد. الان اگر آقای دادکان در این اتاق وارد شود، من به احترام او بلند میشوم، آقای علی پروین این فرهنگ را به ما یاد داده است. الان ما در تیمهای پایه کار میکنیم به شاگردانمان یاد میدهیم که اگر بزرگتری وارد اتاق میشود باید جلوی او بلند شوند. ما اصلا به خاطر نداریم که مثلا آقای پنجعلی در مقابل مرتضی فنونیزاده یا در برابر ناصر محمدخانی حرکتی غیراخلاقی انجام داده باشد. خدا گواه است که ما ندیدیم در رختکن، کسی به یک نفر جسارت کند. با اتوبوس یا هواپیما میرفتیم و با هم شاد بودیم.
قلیچ: بهروز سلطانی عقاب آسیا بود.
سلطانی: من همیشه کار آقا وحید را قبول داشتم و هیچوقت از اینکه او درون دروازه باشد ناراحت نمیشدم. من ده سال از عمرم را با ایشان و علی پروین و پنجعلی و… بودم. در آن زمان، بیشتر از اینکه با خانوادهام باشم، با اینها بودم.
پرسپولیس در دهه ۶۰، پنج دوره به قهرمانی رسید که دیگر هم تکرا نشد، در آن مدت آقا بهروز و آقا وحید دروازهبانهای پرسپولیس بودند و تیمهم نتیجه میگرفت.
سلطانی: همان روزی که با خانمم نامزد شده بودیم، بازی کیان و پرسپولیس بود (سال ۶۰). خانم من با برادر و خانم برادرش به استادیوم آمده بودند و چون فوتبالی نبودند، وسط پرسپولیسیهانشسته بودند. پرسپولیسیها میخواستند اینها را بکشند! در بین نیمه بازی یک نفر را فرستادم که اینها را از آنجا، به جای دیگر ببرد.
تیم کیان، تیم بزرگی بود ولی آن روز مشخص شد که جای بهروز سلطانی در تیمهای بزرگتری همچون استقلال و پرسپولیس است.
سلطانی: مربی تیم کیان، اکبر خشکباری بود. پرسپولیس در آن بازی، تیم کیان را دست کم گرفته بود. ما تا هفته پنجم یا ششم درصدر جدول بودیم. در بازی مقابل پرسپولیس، یک گل ما میزدیم و یک گل هم آنها میزدند. در گل دوم هم که بازی مساوی شد، من رفتم بالا که توپی را که سانتر کرده بودند، جمع کنم، اما عباس کارگر از پشت پیراهن مرا پایین کشید و علی آقا گل زد. گل سومی که میخواستیم بزنیم به دیرک برخورد کرد. بعدا علیآقا با من صحبت کرد که به پرسپولیس رفتم.
مرحوم حجازی از کجا شما را میشناخت که گفت به استقلال بروید؟
سلطانی: من به تیم ملی دعوت شده بودم، سنم خیلی کم بود. آقایان نادر فریادشیران، کربکندی، منصور رشیدی، ناصر حجازی و کریم بوستانی هم بودند. خیلی گلرهای دیگر هم بودند. آقا وحید میداند وقتی که گلرها را برای تیم ملی دعوت میکردند، ۱۵ نفر میشدیم. روز آخری که اسامی را خط میزدند، من نفر آخر بودم که در هتل میامی فهمیدم خط خوردهام. حسن حبیبی به من گفت که قول میدهم دفعه بعد شما دروازهبان فیکس تیم ملی خواهی بود. با ناصرخان که آشنا شدم، از من خواست که هفتهای یک جلسه با ایشان کار کنم. من هم قبول کردم و به استادیوم آزادی میرفتم و با هم کار میکردیم و یک سال و خردهای طول کشید. مشکلاتی در کار فنی داشتم که با ناصرخان تمرین میکردم.
آقا وحید شما سه سال زودتر از آقا بهروز به پرسپولیس رفتید. در جام تخت جمشید هم بازی کردهاید؟
قلیچ: من در لیگ ۲ تخت جمشید درتیم بانک سپه بازی میکردم. سال ۵۹ گلر پرسپولیس شدم و تا ۱۲ سال در پرسپولیس بودم.
شما از قبل هم به پرسپولیس علاقه داشتید؟
قلیچ: از زمانی که بلیت استادیوم ۱۵ ریال بود و با داییام میرفتیم مسابقات را تماشا کنیم، من پرسپولیسی بودم.
علی پروین شما را به پرسپولیس آورد؟
قلیچ: من در تیم دارایی بودم و مقابل پرسپولیس بازی کردیم که ۱-۱ مساوی شدیم. اتفاقا شب عروسی برادرم بود. من در آن بازی، خیلی خوب گلری کردم. بعد از بازی ساکم را برداشتم خواستم سوار پیکان قراضهام شوم. یک نفر از طرف آقای پروین آمد سراغ من و گفت که علیآقا گفته فردا به نمایشگاه امید در عارف بیا که با تو کار دارد. من به نمایشگاه رفتم و علیآقا به من پیشنهاد داد و گفتبه پرسپولیس میآیی؟ مربی پرسپولیس هم آن زمان، عمو مهراب – خدابیامرز- بود. به من گفت که بعدازظهر در زمین خاکی استوار بازی داریم. علیآقا خودش یک تیم داشت. گفت ما برای این بازی، اسم تو را رد میکنیم، تو بیا برای ما بازی کن! این بازی مقابل تیم پتروشیمی بود که تیم اصلی خودشان را داده بودند. اکبر فراهانی در تیمشان بازی میکرد و علی صدیقی گلرشان بود.
من رفتم برای آنها گلری کردم که کارم خیلی خوب بود و ۱- صفر بردیم. علیآقا با تعجب و خنده به من گفت: تو، زمین خاکی باز هم هستی؟! گفتم من در زمین آسفالت هم همینجوری بازی میکنم. گفت فردا بیا فلان جا، با تیم ارتش بازی داریم. تیم ارتش میخواست به لیبی برود.گفت ما باید جلوی بنیصدر با این تیم بازی کنیم. آن زمان آقا بهروز در تیم ارتش بود. من در رختکن بودم که دیدم وازگن صفریان، کوروش شهبازیفر و مهدی اسلکخانی درآنجا نشستهاند که هر سه نفرشان گلر بودند. عمو مهراب که ارنج را روی تخته نوشت، اسم من به عنوان گلر بود.
آقا بهروز در تیم مقابل شما بود؟ شاید اولین باری که شما دو گلر مقابل هم بودید، همان بازی بود.
سلطانی: انگار که یک تیم ملی داشت به لیبی میرفت. پرویز مظلومی، ناصر محمدخانی و… بازی میکردند. این بازی در ورزشگاه قصر فیروزه، انتهای نیروهوایی بود.
قلیچ: آن بازی، صفر- صفر تمام شد. ما دو نفر در آن روز عالی بازیکردیم. اصلا یک چیز افسانهای بود! بنیصدر به هر کدام از ما یک ساعت رولکس هدیه داد. همان موقع رولکس را بردم دادم به علیآقا و ۷۰۰ تومان گرفتم.
آقا بهروز، شما سه سال بعد از آقا وحید به پرسپولیس رفتید.
قلیچ: من دو سال تنها بودم و گلر دوم نداشتیم. ریاضتی (عکاس) گلر دوم ما بود که در تیم جوانان گلری میکرد.
در این مدت مصدوم نشدید؟
قلیچ: اصلا مصدوم نشدم. در جام وحدت من به تنهایی دروازهبان بودم و قهرمان شدیم.
آن سه نفر دروازهبان چه کار کردند؟
قلیچ: کوروش شهبازیفر بعدا آمد ولی آن دو نفر دیگر نیامدند.
چرا گلر ذخیره در کنار شما نیاوردند.
قلیچ: لازم نبود. بعد گفتند که میخواهند بهروز سلطانی را از کیان بیاورند.
آقا بهروز، درباره نحوه آمدنتان به پرسپولیس بگویید.
سلطانی: در تیم ارتش که بودم بازیکنان بسیار خوبی در حد تیم ملی در آن بازی میکردند و ما، در ارتشهای جهان دوم شدیم. بعد از بازیهای ارتش دوباره به کیان برگشتم و آنجا بود که آقای پروین به من پیشنهاد داد و من هم پذیرفتم.
شما وحید را میشناختید؟
سلطانی: دقیقا ایشان را میشناختم.
قلیچ: بهروز آنقدر شخصیت بالایی داشت که من در مقابلش راضی بودم به پرسپولیس بیاید. اگر کسی غیر از او بود، راضی نمیشدم.
سلطانی: دل شیر میخواست که کسی بتواند در دروازه پرسپولیس بایستد، خیلی سخت بود. هر گلری که بعدا به پرسپولیس آمد نتوانست جوابگو باشد.
قلیچ: من مربی دروازهبانها بودم و دو سال با عابدزاده کار کردم.
سلطانی: تعداد تماشاگران پرسپولیس خیلی زیاد است. در زمان ما ۶۰ هزار نفر ما را تماشا میکردند و کافی بود که شما یک اشتباه کنید! ما، در پرسپولیس اشتباه نداریم! هر کس گلر پرسپولیس باشد و اشتباه کند، یعنی خداحافظ! شما نمیتوانید گل مفت بخورید. اگر به تمام بازیهای ما در دهه ۶۰ نگاه کنید، یک بار گل مفت نخورده بودیم.
قلیچ: یک بار یادم میآید که آقا بهروز از تیم اکباتان یک گل بد خورد و بعد از آن خودش نمیآمد و ما رفتیم به زور او را آوردیم.
سلطانی: همه تیمها میخواستند از پرسپولیس ببرند. الآن هم تیمهای امید، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان مختلف میآیند که فقط از پرسپولیس ببرند و فشار میآورند. ما هم در ۱۵ دقیقه اول تکلیفشان را روشن میکردیم.
شما غیر از فوتبال، مجبور به انجام کارهای دیگری هم بودید تا تامین معاش کنید؟ این کار برای شما سخت نبود؟
سلطانی: کلا کارکردن در پرسپولیس سخت بود. گلهایی که ما میخوردیم یا از روی نقطه پنالتی بود و یا اینکه ۲، ۳ گل جلو بودیم و بعضی از بازیکنان، بازی را خیلی جدی نمیگرفتند.
اولین باری که برای پرسپولیس بازی کردید، کی بود؟
سلطانی: بازی مقابل بانک ملی بود. من و آقا وحید، یکی در میان در بازیها شرکت داشتیم. ناصر محمدخانی که در اوج بازیهایش بود هیچ وقت فکر نمیکرد که همیشه به طور فیکس بازی کند. زمانی که علی پروین مربی ما بود، کسی نمیتوانست ادعا کند به طور فیکس در همه بازیها هست.
غیر از دروازهبان، در پستهای دیگر هم تغییر بازیکن داشتید؟
سلطانی: در پستهای دفاع راست و هافبک تغییر داشتیم.
قلیچ: در دفاع راست سعید نعیمآبادی و انصاریفرد را میگذاشت، یا عباس کارگر را میگذاشت.
سلطانی: عباس کارگر بازیکن تیم ملی بود، روی نیمکت مینشست!
آیا علی پروین طوری بازیها را تنظیم میکرد که آقای سلطانی در مقابل استقلال باشد؟
سلطانی: نه، این جوری نبود. ما از آلمان آمده بودیم. من، ناصر محمدخانی و حمید درخشان به آلمان رفته بودیم که برای «بیلهفلد» بازی کنیم. وقتی که به ایران آمدیم آقا وحید را جلوی استقلال گذاشته بودند.
قلیچ: در دقیقه ۱۵ بازی، زانوی غلام فتحآبادی به دهان من خورد و مصدوم شدم. آقا بهروز به جای من آمد.
سلطانی: علی پروین این حرفها سرش نمیشد که یک بازیکن بگوید من میخواهم فیکس بازی کنم. علیآقا شرایط بازی مقابل حریف را تشخیص میداد و بر مبنای آن، بازیکنان را به یکدیگر ترجیح میداد. علی پروین در کار فوتبال، روانشناس بود.
قلیچ: یک روز در زمین شماره ۲ امجدیه تمرین میکردیم، آقا بهروز ۱۰ دقیقه دیرتر رسید. قرار بود که فردا با استقلال بازی کنیم. تا آقا بهروز وارد زمین شد، جمعیت فریاد زد: صل علی محمد، سلطانیمون خوش آمد. چند دقیقه این شعار را میدادند. علیآقا داشت به من توپ میزد و به من گفت که این چیزها رو نگاه نکن، فردا تو توی دروازه هستی!
یادتان هست که کدام دربی بود؟
قلیچ: صفر- صفر مساوی شدیم. برف زیادی آمده بود و هوا خیلی سرد بود. علیآقا به من گفته بود ۵۰ هزار تومان به تو میدهم اگر این بازی را خوب گلری کنی. من هم خیلی عالی گلری کردم. بعد از بازی از بس که هوا سرد بود، سونا را روشن کرده بودند و همه، آنجا لباس عوض میکردند. من وارد شدم، دیدم علیآقا نشسته بود. گفتم اگر ممکن است، ۵۰ تومان مرا محبت کنید! گفت ۵۰ تومان؟! گفتم آره، گفت این ۳۰ تومان! فردا هم بیا ۲۰ تومان بگیر! الان ندارم… ولی دلش سوخت و ۵ تومان به من داد.
سلطانی: علی پروین مدیر و روانشناس بود. راز موفقیت او هم در مدیریتش بود. الان بعضیها میروند مدرک مدیریت میگیرند اما در خونشان مدیریت وجود ندارد. مدیریت، ژنتیک است. علیآقا هم در خونش مدیریت وجود داشت و به خاطر همین، موفق بود.
چرا تماشاگران پرسپولیس همیشه روی سکوها نیمخیز بودند؟
سلطانی: چون هر لحظه تیم ما بوی گل می داد.نیمخیز اشتباه است بلکه تمام خیز بودند! من، زیر ۶۰، ۷۰ هزار نفر جمعیت برای تماشای بازی پرسپولیس را ندیدم. الان وقتی که ۱۰ هزار نفر جمعیت را میبینم غمم میگیرد. ما یک بازی در بندر لنگه داشتیم. شهر کوچکی در شمال این بندر لنگه وجود دارد به نام «بستک» که دور آن کوه است. طرفداران پرسپولیس که در این شهر زندگی میکنند به علی پروین گفتند اجازه بده تیم ما با شما بازی کند. ما به بستک رفتیم که با آنها بازی کنیم. یک زمین خاکی داشتند که ۲۰۰۰ تا الاغ در کنار آن پارک شده بود! از روستاهای اطراف آمده بودند و ۵، ۶ هزار ماشین هم دور زمین بودند. زنها و بچهها هم برای دیدن بازی ما آمده بودند. پرسپولیس آن زمان این طور محبوبیتی داشت. وقتی که به شمال میرفتیم در یک روز، چهار تا بازی میکردیم. علی پروین هم هیچ وقت آنها را ناامید نمیکرد. مثلا وقتی که در لشتنشاء با ما بازی میکردند، از لاهیجان هم یک عده سراغ ما میآمدند که با آنها بازی کنیم؛ آنها که میرفتند، از کلاچای میآمدند و میگفتند با ما هم بازی کنید. در یک روز چند بار بازی میکردیم. مردم به پرسپولیس علاقه داشتند. بچههای ما از لحاظ شخصیتی مشکلی نداشتند- البته الان هم ندارند.
ما یک مدیر خوبی داشتیم که همه او را دوست داشتند. ما با علی پروین در شوخی کردن آزاد بودیم اما وقتی که جدی میشد، نفس در سینه حبس میشد و صدای مگس را میشنیدیم. ما کسانی را مثل آقای دادکان داشتیم که مثلا در لباس پوشیدن الگوی ما بودند. علیآقا همیشه به ما میگفت که از بزرگترهای خودتان الگو بگیرید. خودش هم همیشه مرتب لباس میپوشید. اصلاً کسی را نداشتیم که در رختکن موهایش را سشوار بکشد.
پرسپولیس دهه ۶۰ اکثراً در ۱۵ دقیقه اول بازی گل میزد و برای دروازهبانهای شما اطمینانی حاصل میشد که به نفع شما بود.
قلیچ: الآن دو تا توپ روی دروازه پرسپولیس میآید که اگر دروازهبان یکی از آنها را بگیرد، گلر برتر هفته میشود!
سلطانی: مرتضی فنونیزاده بازیکن شوخی بود که مثلاً وسط بازی جوک میگفت و ما میخندیدیم. مردم میدیدند که ما گل نزدهایم ولی داریم میخندیم و تعجب میکردند. مرتضی خیلی شوخ بود. ما هیچ وقت گل مفت نمیخوردیم. باید خودشان را میکشتند تا به ما گل بزنند.
قلیچ: آقا بهروز، شما در بازی مقابل شاهین ۱۵ تا سانتر گرفتی. کریم باوی میزد و من میگرفتم.
سلطانی: وقتی که به یک تیم گل میزدیم آنها هم حمله میکردند ولی گل بد، به ندرت میخوردیم.
قلیچ: سال ۶۵ با ماشینسازی بازی داشتیم. سعید نعیمآبادی توپ را گرفت. من به او گفتم سعید، توپ را به من بده، آن زمان پاس رو به عقب آزاد بود. توپ را به من پاس داد و از لای پایم توی گل رفت. بازی بعدی را هم در تبریز، خودم توی گل بودم.
سلطانی: من هم یک بار توپی را که فکر میکردم اوت میشود، به دروازهام رفت. چند تا فوروارد مثل کریم باوی و صمد مرفاوی بودند که خیلی دروازهبانها را آزار میدادند. کریم باوی خیلی خطرناک بود.
شما در کنار تمرینات و مسابقات ورزشی مشغول کار هم بودید.
قلیچ: من تا ساعت ۲/۵ بعدازظهر در آژانس مسافربری کار میکردم و ناهار و میوهام را در ماشین میخوردم.
وقتی که پس از باخت ها با مردم مواجه میشدید نمیترسیدید یا خجالت نمیکشیدید که شما مواخذه کنند؟!
قلیچ: ما اصلاً باخت نداشتیم. یا اول بودیم یا دوم.
سلطانی: پنج سال ما قهرمان تهران شدیم.
شما چه کار میکردید؟
سلطانی: من کارمند سازمان نقشهبرداری بودم. از طرف سازمان ورزش مرا برده بودند.
در یکی از تصاویر قدیمی شما با کیف سامسونت به رختکن میرفتید.
قلیچ: مهندس نقشهبردار بود. مهندس پرواز بود.
سلطانی: از سر کار میآمدم و به رختکن میرفتم. ما سوءاستفاده نمیکردیم. یا سر کار بودیم، یا دانشکده بودیم. تمرینات ورزشی را هم جدی میگرفتیم و مرتب حاضر میشدیم. علی پروین مو را از ماست میکشید. هفتهای یک بار برای تمرین به تپههای داودیه میرفتیم و دو دسته میشدیم و باهم بازی میکردیم. تمرینات بدنسازی و شوت کاشته داشتیم. پنجشنبه و جمعه هم بازی داشتیم.
قرارداد پولی هم با شما بستند؟
قلیچ: هر وقت که پول میخواستیم از علی آقا میگرفتیم. میگفت بعداً بیا بده، اما بعداً در کار نبود! یک بار علی آقا یک پیکان به من داد و گفت پولش را به صورت قسطی به من بده و برو با آن کار کن. پیکان را گرفتم و با آن کار کردم و دو ماه گذشت و من قسط آن را ندادم. یک روز رفتم سوار ماشین شوم، دیدم که ماشین سرجایش نیست. گفتم دزد ماشین را برده و به کلانتری رفتم. کلانتری نزدیک نمایشگاه علی اقا بود. بعد رفتم پیش علی آقا و گفتم که ماشین را دزدیدهاند. علی آقا گفت آن طرف خیابان را نگاه کن. دیدم که ماشین در آن جا پارک شده است! به من گفت فکر کردهای که ماشین را همین جوری به تو میدهم که ببری؟ این، دو تا سوئیچ دارد؛ پاشو برو، تو جنبه ماشین نداری. من هم رفتم پیش مامان نصرت- خدابیامرز- گفتم این ماشین وسیله درآمد و زندگی من است و خرج زندگیام را درمیآورم. مامان نصرت به نمایشگاه علی آقا زنگ زد و گفت این وحید که آمد، سوئیچ ماشین را به او بده، وگرنه شب به خانه نیا، اگر هم آمدی، من تو را نبینم. من هم با پرروئی به نمایشگاه رفتم. علی آقا گفت رفتی پیش مامان نصرت کار خودت را کردی؟ گفتم من مجبور شدم. گفت اگر این بار اقساط ۵ هزار تومانی را ندهی، خودت میدانی! ولی من باز هم اقساطم را ندادم!
آقا بهروز، شما چهجوری پول میگرفتید؟
سلطانی: حسن علی پروین و شخصیت او به چند چیز بود. من مدیر یک مجموعه ورزشی بودم. یک نفر در استخر ما غرق شد (سال۶۴). ناجی غریق استخر متهم شد. مسائل قضایی و حقوقی پیدا کردیم. مراسم ختم مرحوم در ۲۰ متری جوادیه بود. من به علی آقا تلفن زدم و گفتم به آنجا بیا؛ اگر شما بیایی، ما برای ناجیمان رضایت میگیریم. در مسجد ۲۰ نفر آدم نشسته بودند که چند نفر از این تعداد همراهان من بودند. مداح داشت میخواند. وقتی که علی آقا آمد، خیابان جوادیه بسته شد و پلیس آمد. مسجد پر از جمعیت شد و جای سوزن انداختن نبود. آخر مجلس که شد، صاحب عزا گفت آقا من رضایت میدهم. این آقا را از اینجا بردارید ببرید. هرجا که کار ما گیر میافتاد، علی پروین کلید ما بود. از لحاظ مالی هم هر وقت کم داشتیم، به ما میداد.
از تیم کیان به پرسپولیس آمدید، چیزی به شما دادند؟
سلطانی: بله، همان وقت ده هزار تومان به من داد. هر وقت گیر میکردیم، گره ما را بازمیکرد. کارهایی برای ما میکرد که ارزش بیشتر برای ما داشت تا کارهای مادی.
قلیچ: اگر به اینها پانصد تومان میداد، به من هزار تومان میداد.
سلطانی: هزار تومان نمیداد، به ایشان ده هزار تومان میداد. ایشان را خیلی دوست داشت.
درست میگفتند که علی پروین گاها در ختکن فحاشی هم میکرد؟
سلطانی: وقتی که پرسپولیس بد بازی میکرد، علی آقا قرمز میشد و همه حساب کار خودشان را میکردند. علی پروین خطاب به همه میگفت که گندزدید. اگر مثلاً حرفی هم به آقا وحید میزد به خاطر این بود که بچه محل او بود و قبلاً با او شوخی داشت ولی آدم بددهنی نبود.
آقا بهروز شما چند تا دربی بازی کردی؟
سلطانی: من در دربی بازی کردم. دو باخت، دو مساوی و یک برد داشتیم.
درباره آن دربی که ۱۲۰ هزار نفر آمده بودند و شما باختید صحبت کنید.
سلطانی: مردم ازدحام کرده بودند و جمعیت زیادی آمده بود. حراست چندبار ما، و استقلالیها را خواست و صحبت کرد. خیلی تحت فشار بودیم. وقتی که وارد استادیوم و زمین شدیم، دیدیم که تا بالای پروژکتورها آدم نشسته است. ما داشتیم سکته میکردیم. چند بار نزدیک بود بازی قطع شود. پشت تیر دروازه ما، ۳ هزار نفر جمعیت نشسته بود. در آن بازی به هیچ وجه به ما توهین نکردند و چیزی به طرف ما پرتاب نکردند. طرفداران استقلال و پرسپولیس شعار خودشان را میدادند. وقتی که توپ پشت دروازه ما میرفت، مردم آن را به من میدادند، اما هیچ اتفاق بدی نیفتاد و حتی یک شن هم به ما نزدند، درحالی که اگر یک جرقه کوچک زده میشد، همه ما میمردیم.
آن گلی را که شما خوردید، خیلی جای انتقاد داشت! بعد از آن گل، علی آقا دفاع شما را عوض کرد و فصل بعدش مرتضی فنونی زاده را آورد.
سلطانی: پرویز مظلومی خیلی عالی کار کرد. من در ضلع شمال دروازه بودم. معمولاً وقتی که سرمیزد، باید سمت چپ من میزد. من خودم را به سمت چپ متمایل کردم. پرویز روی هوا مکث کوچکی کرد و دید که من به سمت چپ تمایل دارم، درست مخالف من زد.
قلیچ: من چون قدم کوتاهتر است و استحکامم روی زمین بیشتر است، اگر بودم، توپ را میگرفتم. در آن بازی من روی نیمکت بودم.
یک بازی دیگر هم ۳-صفر شدید که انگار بهترین برد شما در دربی بود.
سلطانی: ناصرخان- خدابیامرز- توی دروازه بود و خیلی از توپها را گرفت ولی باختند. در یک بازی باید از اول، عزم را جزم کرد که به پیروزی رسید. در بازی اخیر استقلال و پرسپولیس، از اول بازی، تیم پرسلپویس عزم بردن را داشت و به هدفش هم رسید.
شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس آمد ولی شما چگونه او را پذیرفتید؟
قلیچ: وقتی که علی پروین قبول میکرد، بقیه همه قبول میکردند.
حضور شاهرخ در پرسپولیس، اختلافی ایجاد نکرد؟
سلطانی: مسائلی وجود داشت که قابل مطرح کردن نیست.آنچه که قابل مطرح کردن است، این بود که ما ۹ نفر بازیکن تیمملی داشتیم و برای ما مشکل نبود. شاهرخ اخلاق خوبی هم داشت و با همه مهربان بود.
آقا وحید، شما چند تا دربی بازی کردید؟
قلیچ: من این حرف را قبول ندارم که مثلاً یکی میگوید ۱۴ بازی دربی را بوده است درحالی که ۵ سال در این تیم بوده است!
در کدام دربی، بهتر بازی کردید؟
قلیچ: یک بازیای بود که ۱-۱ شدیم و من پنالتی مجید نامجومطلق را گرفتم. من یک بار پنالتی امیر قلعهنویی را گرفتم و یک بار هم پنالتی محمدرضا شکورزاده را گرفتم. قلعهنویی خواست پنالتی بزند، اول توپ را برداشت؛ من هم به او متلکی گفتم که روحیهاش خراب شود و نتواند گل بزند و توپش را گرفتم. هوا بارانی بود. توپ محمد شکورزاده را هم گرفتم. او مشهور به محمد کیگان بود. همیشه من جلوی استقلال خوب بازی میکردم.
یک بار فقط بد بودم که ۲-صفر باختیم. یک گل را عباس سرخاب زد و گل دیگر را صادق ورمزیار از راه دور زد. در دو بازی جلوی صمد مرفاوی باختیم که هر دو بازی ۱- صفر بود.
آن بازیای که ثانیه ۳۰ شما گل خوردید، همان بازی ۲- صفر بود؟
قلیچ: بله، در آن بازی، بد گل خوردم. من آن روز کاپیتان پرسپولیس بودم. صبح آن روز به سلمانی رفتم و موهایم را مرتب کردم. رفتم میدان محسنی، یک نفر پرسپولیسی بود که به خاطر من صبح زود جمعه مغازه را باز کرده بود که موهایم را بزند.
کیهان ورزشی: آقا بهروز، شما ضربههای کنار دروازه را میزدید، یک پشتک هم میزدید؟
سلطانی: خیلی کم؛ از کارهای دوران جوانی است.
در پرسپولیس هجومی، گلر تیم هم میخواست گل بزند!
سلطانی: در بازی با هما، ۳، ۴ بازیکن ما مصدوم شدند. علی آقا به وحید گفت تو برو توی دروازه و به من هم گفت پیراهن قرمز بپوش. ده دقیقه که از بازی گذشت به من گفت برو توی زمین؛ من هم رفتم. در زمین آزادی بازی میکردیم و حمید درخشان سانتر کرد. من هم با سر زدم توی گل. آنجا متوجه شدم وقتی که فوروارد گل میزند، چه لذتی میبرد. وقتی که به خودم آمدم، دیدم که ۳۰ هزار نفر ایستادهاند و مرا تشویق میکنند. تازه فهمیده بودم که گل زدم!
تا به حال به آقا وحید گل زدهاید؟
سلطانی: او هم به من گل زده، من هم به او گل زدهام.
: تماشاگران استقلال و پرسپولیس به بازیکنان مقابل احترام میگذاشتند.
سلطانی: ما با بازیکنان استقلال مثل اصغر حاجیلو یا چنگیز و… دوست بودیم. در تیمهای دیگر هم که بازیکن ملی داشتند، با آنها رفت و آمد داشتیم. مثلاً در یک رستوران من و یک بازیکن استقلال باهم غذا میخوردیم. بعضیها که میدیدند، تعجب میکردند ولی این حرفها نبود.
در یک بازی که استقلال ۲- صفر جلو افتاده بود، مهدی فنونیزاده و شاهرخ بیانی گفتند به خاطر علی اقا گل نزنیم، آن دربی به چه صورتی بود؟!
سلطانی: این حرف مرتضی درست نیست. چند وقت پیش پرسپولیس چهار تا گل به استقلال زد. اگر میخواست، هشت تا گل هم میزد.
دروازهبانی ناصر حجازی را قبول داشتید؟
سلطانی: ناصر حجازی به ندرت شیرجه میزد. من با او کار کرده بودم. ناصر، زاویهبندیهای دروازه را یاد میداد. ناصر در کل بازیهایش به اندازه انگشتان دو دست شیرجه نزده بود.
قلیچ: به نظر من، منصور رشیدی بهتر از ناصر دروازهبانی میکرد.
سلطانی: وقتی که من به عنوان دروازهبان تیمملی انتخاب شدم و به چین رفتم، ناصر حجازی، کربکندی، بوستانی و… به چین نیامدند، فهمیدند که یک حریف بزرگ دارند. منصور رشیدی آمد و رزرو من شد. آقای یاوری مربی ما بود. یک سری بازیهای دوستانه بود که تیمملی در کشور چین انجام داد. ناصر، جایگیری مناسب میکرد و زاویه را خوب میبست و با عقل گلری میکرد. ناصر به ندرت شیرجه میزد.
آیا دعوت شدن بهروز سلطانی به تیمملی، باعث شد که شما را به تیمملی دعوت نکنند؟
قلیچ: اصلاً این جوری نبود. من خودم باعث شدم که به تیمملی دعوت نشوم. در زمان آقای راغفر که رئیس فدراسیون فوتبال بود، برای جام دیوار بزرگ به چین رفته بودیم. جلال طالبی مربی ما بود. من از تیم ژاپن، ۵ گل بد خوردم. آقای راغفر به من گفت چرا گل خوردی؟ من هم از روی جوانی، جواب سربالا به او دادم. از آن موقع به بعد برای تیمملی انتخاب نشدم، تا زمانی که علی پروین رأس کار آمد و من دعوت شدم.
زیاد هم در تیمملی بازی نکردید.
قلیچ: شما در این مملکت یک یا چند بازی بکنی، فرقی نمیکند.
بعضیها میگفتند در آن زمان اگر بحث ۲۷ سالهها را مطرح نمیکردند و آنها بازنشسته نمیشدند، شما هم موقعیت رشد پیدا نمیکردید.
سلطانی: فقط از سایه ناصر حجازی بیرون آمدیم ولی بقیه دروازهبانهای کهنهکار بودند. من الآن هم میگویم که گلری برای پرسپولیس، سختتر از دروازهبانی برای تیمملی است. ناصر حجازی هم همیشه از من حمایت میکرد.
دروازهبانی مثل حجازی که از جامجهانی آمده بود، برایش خیلی سخت بود که با این طرح روبهرو شود.
سلطانی: الآن دروازهبان با سن ۳۵ سال، کار میکند. این طرح شامل حال علی پروین هم شد.
آقا بهروز، شما لباسهای زیبایی برای دروازهبانی داشتید. یک لباس شوماخری هم داشتید. بعد از ناصرخان، شما در بین گلرها، خیلی خوشپوش بودید، در یک بازی، آقا وحید یک پولیور پوشیده بود!
قلیچ: من هر چه میپوشیدم، بهم میآمد! من یک پولیور داشتم که سر تمرین و بازی و در خیابان آن را میپوشیدم! علی آقا میگفت لااقل سر تمرین این را نپوش! خب لباس نداشتم و نمیدانستم چه کار کنم.
سلطانی: من چند تا رفیق در آلمان داشتم که برایم لباس میفرستادند. یکی از این دوستانم، سمیر سعید، دروازهبان تیمملی کویت بود که مرحوم شد. در یک تصادف فوت کرد. باجناق من کویتی است. من هم زیاد به کویت میرفتم و با سمیر سعید آشنا شدم. هر وقت به کویت میرفتم، برایش پسته میبردم او هم برایم بهترین کاپشن و لباس را میفرستاد. اکثر لباسهای ورزشی من از آلمان میآمد یا مسیر سعید برایم میفرستاد. یک نفر هم همیشه اینها را برمیداشت و به من نمیداد! مثلاً اگر از دستکش یا لباسی که از خارج برایم فرستاده بودند، خوشش میآمد و به او نمیدادم، به نحوی، آن را به دست میآورد که من متوجه نشوم! یک جفت دستکش آبی داشتم که به او ندادم ولی یک روز در زمین خاکی دیدم در دست وحید است و دارد بازی میکند!
شده بود که از ناصرخان لباس گلری بخواهید؟
سلطانی: نه، سایز من با او یکی نبود. به هیچ کس لباس نمیدادم. تنها کسی که از من لباس میگرفت، وحید بود.
شما در تیمملی دوران آقای چراغپور هم بودید؟
سلطانی: بله، ما به کشورهای اتحاد شوروی رفتیم. آقای چراغپور اخلاق بسیار خوبی داشت ولی یک سری بودند که سوءاستفاده میکردند. ایشان مربی فهمیده و دانایی بود.
شما تا چه زمانی در تیمملی بودید؟
سلطانی: من تا سال ۷۰ که به آلمان رفتم در تیمملی بودم. حدوداً دو سال در آرمنیا بیلهفلد و در دسته ۲ کلن آلمان بازی کردم.
در تیمملی به حق خودتان رسیدید؟
سلطانی: بهترین فوتبالیستهای ما در دهه ۶۰ بودند. در دهه ۷۰ هم به عابدزاده و علی دایی و… میرسیم. در زمان ما گلرهای خیلی خوبی بودند که همه اسامی به خاطرم نیست. حافظ طاحونی، احمد سجادی، قاسم خورشیدی و… از دروازهبانهای خوب آن زمان بودند. من با آقا وحید که به تیمملی جوانان یا امید دعوت شده بودیم، ۱۵ نفر دروازهبان بودیم.
خیلیها انتظار داشتند که بهروز سلطانی جای ناصر حجازی را بگیرد. چرا اینگونه شد؟
سلطانی: آن زمان در فوتبال پول نبود. چهقدر ما دو نفر زمین میخوردیم! در تمام بدنمان جای زخم است. هر کس ما را میدید، حالش به هم میخورد. من دنبال مدرک تحصیلیام رفتم و دنبال شغلی بودم که بتوانم زندگی کنم. من در تیمملی که بودم، کمترین گلها را خوردم.
کدام مسابقه، بهترین بازی شما بود؟
سلطانی: بازی با هند بود. ما میتوانستیم قهرمان شویم ولی داوران سر ما را بریدند.
کیهان ورزشی: درباره بازی های سنگاپور صحبت کنید همان بازی ای که ابراهیمی سرمربی تیم شما را بیرون کشید و برای پنالتی ها حافظ طاحونی را به میدان برد.
سلطانی: مرا عوض کردند و حافظ طاحونی را درون دروازه گذاشتند. من نظرم این است که باید به تصمیم مربی احترام گذاشت. یکی دو روز قبل از بازی در تمرین پنالتی را گرفته بود و ناصر ابراهیمی او را به جای من گذاشت ولی در بازی که پنالتی زدند، او خلاف جهت حرکت کرد. من برای ناصر ابراهیمی خیلی احترام قائل هستم ولی فکر میکنم که آن موقع اشتباه کرد. ایشان یکی از بهترین مربیانم بود.
اقای مایلیکهن در زمان بازی کردن تیم و زمانی که در کنار آقای پروین بود چه نقشی داشت؟
قلیچ: یک بازی با برق شیراز داشتیم که هفته قبلش، مایلیکهن یک سیلی به صورت سعید نعیمآبادی زده بود. ما داشتیم بازی میکردیم و من هم با دفاعم صحبت میکردم. مایلیکهن هم روی نیمکت نزدیک من نشسته بود. مایلیکهن به من اعتراض کرد که چرا این قدر با مدافع حرف میزنم. من هم جوابش را دادم و بعد از بازی داخل رختکن شدیم که سمت من آمد چون می دانست جلوی علی آقا چیزی نمی گویم، یک نگاه به علی آقا کردم و او هم زیر چشمی ندا داد و خلاصه من به مایلی کهن حمله کردم و سر همان موضوع تا حالا با من حرف نمی زند.
سلطانی: مایلیکهن خیلی حساس بود. آدم باشخصیت و جدیای بود. مایلیکهن تعصب خاصی به تیم داشت و علی آقا هم به او احترام میگذاشت.
بعد از آقای دادکان، آقای مایلیکهن کاپیتان شد. در پرسپولیس کاپیتان شدن ساده نبود. بعد از او، محمد پنجعلی کاپیتان شد و بعد هم آقای درخشان کاپیتان شد. من حتی کاپیتان تیمملی شدم اما در پرسپولیس کاپیتان نشدم!
عباس کارگر بعد از آن همه بازی، کاپیتان نشد اما الآن خیلی راحت کاپیتان میشوند، شما کاپیتان نشدید؟
قلیچ: من بعد از صد تا بازی کاپیتان شدم. من ۱۷۹ بار برای پرسپولیس بازی کردم. پسر برادر محمدخانی در پادگان تیر خورده بود و من برای اینکه به او روحیه بدهم تا فوت برادرزادهاش را موقع بازی فراموش کند، بازوبند کاپیتانی را در بازی مقابل استقلال به او دادم که ببندد. هفت، هشت بازی گذشت و من دیدم که ناصر بازوبند را میبندد و به زمین میرود. در بازی مقابل نساجی قائمشهر وقتی که ناصر خواست با بازوبند به زمین برود، به او گفتم: ناصرجان، من به خاطر روحیه دادن، بازوبند را به تو دادم، الآن هشت تا بازی است که داری آن را به بازویت میبندی! بازوبند را از او گرفتم و به دستم بستم.
چرا بهروز سلطانی، محمد مایلیکهن، کارگر جم و سید علیخانی در پایان سال ۶۸ از پرسپولیس جدا شدند. چه علتی داشت؟
سلطانی: مسئله تحصیلاتم و مسافرتم به آلمان باعث جدا شدنم از پرسپولیس بود. از آلمان که آمدم، به خاطر عقب ماندن از درس، دنبال ادامه تحصیل رفتم. دوباره یک نیم فصل در تیم دارایی بازی کردم و این تیم را به جایگاه سوم رساندم. جمشید شاهمحمدی، مصطفی قنبرپور و… بودند. مرحوم حاجینصرالله بود. در کل فوتبالم، پول خوبی که گرفتم، یک نیم فصل برای دارایی بازی کردم.
شما هم از تیم پورا پول خوبی گرفتید. کدام گلر به جای شما آمد؟
قلیچ: محمود خوراکچی و نادر باقری آمدند.
سعید عزیزیان هم گلر خوبی بود ولی در آن مقطع که به پرسپولیس آمد، بد آورد.
قلیچ: سعید عزیزیان با من بود. من میخواستم به ژاپن بروم و کار کنم. سیصد هزار تومان دادم که مرا به ژاپن ببرند. روز آخر گفتم بروم سر تمرین پرسپولیس! علی آقا گفت حالا که اومدی، لخت شو بازی کنیم. من لخت شدم، سعید اون ور بود و من هم این ور، سه دقیقه نگذشته بود که ما دیدیم یه چیزی گفت: بوم…! فرامرز میرزایی، نازکنی، درشتنی، بچهنی! همه را شکست! علی آقا به من گفت کجا میخوای بری؟ گفتم سیصد تومان از شما گرفتم که به ژاپن بروم. علی آقا گفت سیصد تومانی که به تو دادم، مال خودت، ۴۵ تومان دیگر هم میدهم ولی نرو و این جا بمان. اون پول را هم گرفتم و خوردم.
احمد عابدزاده بعد از شما آمد و سبک تازه ای از گلری را نشان داد.
سلطانی: سن ما به حدی رسیده بود که نسبت به بقیه بزرگتر بودیم.
احمدرضا که آمد، من رفتم سراغ ادامه تحصیل و فوتبال را ول کردم.
کار احمدرضا را قبول داشتید؟
سلطانی: مگر میشود قبول نکرد؟ کار او عالی بود.
قلیچ: من بعد از آقا بهروز، عابدزاده را قبول داشتم.
بهترین بازی شما در برابر کرهجنوبی بود؟
سلطانی: بله.
قلیچ: یک جوان ۲۳ ساله توانست به آن زیبایی گلری کند، خیلی مهم بود.
سلطانی: حمید درخشان در دقیقه ۴۲از وسط زمین یک شوت زد و توپ توی گل رفت. مرحله یکچهارم نهایی بود. مربی ما آقای یاوری و کمکش، آقای ابراهیمی بود. کره تیم خیلی خوب و قویای داشت که نیمه دوم روی سر ما ریختند. یک نفر بازیکن قدبلند داشتند که ما آرزو میکردیم او را عوض کنند. دیدیم او را عوض کردند و یک نفر را آوردند که ۵ سانت از او بلندتر بود!
آقا وحید، بهترین بازی شما کدام مسابقه بود؟
قلیچ: من بازی بد نداشتم. من در تیم پورا بودم که با فوتبال خداحافظی کردم.
برای شما بازی خداحافظی گذاشتند؟
قلیچ: بله، برای من بازی خداحافظی گذاشتند. با تیم گدایان نیجریه بازی داشتیم!
با تیم بوکوحرام بازی کردم!(با خنده)
الان به فدراسیون فوتبال وارد میشوید، یک ورزشکار نمیبینید. اگر ورزش را به اهل ورزش بسپارند، همه این مسائل در آن مطرح و اجرا میشود. از فوتبالیستهایی که میخواهند خداحافظی کنند، قدردانی میشود و برای آنها بازی خداحافظی میگذارند. اگر حرمتها را نگه دارند، به کسی بیاحترامی و جفا نمیشود.
آقا بهروز، شما از دوران جنگ هم خاطرهای دارید؟
سلطانی: آقای مهدی اربابی سرپرست ما بود. ما داشتیم به آبادان میرفتیم که راننده اشتباه کرده بود و داشت ما را به سمت بصره میبرد! همه ماشینها استتار کرده بودند ولی ماشین ما برق میزد! عراقیها شوکه شده بودند که ما چه نقشهای در سر داریم! بچههای سپاه جلوی ما را گرفتند و گفتند میخواهید همه شما کشته شوید؟! با عجله دور زدیم و برگشتیم.
آقا وحید شما به جبهه نرفتهاید؟
قلیچ: من با علی آقا به جبهه مریوان رفتم. به قروه، مریوان، سنندج رفتیم و در همه این شهرها بازی کردیم. نیروهای سپاه جلو میرفتند و ما پشت سرشان میرفتیم و بازی میکردیم.
محمد پنجعلی به جبهه رفته و جنگیده است؟
قلیچ: نه بابا، چه جبههای؟ رفته توی آشپرخانه سیبزمینی پوست کنده، گفته من آر-پی-جی دستم گرفتم! آقا پنجی مزاح کرده که شما بخندید، به دل نگیرید!
سلطانی: محمد پنجعلی، یکی از با معرفتترین بچههای ما بود که آدم کمککنی است. جا دارد که در این جا از او قدردانی کنیم. مرتضی فنونیزاده آدم با معرفتی بود. بچههای پرسپولیس همه خوب بودند. آقایان ضیاء عربشاهی، درخشان، عباس کارگر و… همه خوب بودند.
بهترین دروازهبان تاریخ ایران از نظر شما چه کسی بود؟
قلیچ: از نظر من، بهروز سلطانی بود.
شما از لحاظ فنی چه کسی را قبول دارید؟
سلطانی: من آن زمان اول وحید قلیچ و بعد از او، آقای عابدزاده را قبول داشتم. ناصر حجازی را هم قبول داشتم.
در خط حمله چه کسی را قبول دارید؟
سلطانی: صمد مرفاوی خیلی خطرناک بود.
قلیچ: کریم باوی و صمد مرفاوی برای دروازهبانها سخت بودند.
یعنی از علی دایی هم بهتر بازی میکردند؟
سلطانی: کریم باوی و صمد مرفاوی برای دروازهبانها مثل سم بودند.
خاطره جالبی از یکدیگر به یاد دارید؟
قلیچ: تمرین میکردیم و آخر تمرین، علی آقا میگفت که چه ساعتی به استادیوم بیایید، چون هتلی در کار نبود. همه ما، ماشینهایمان را زیر تونل استادیوم میبردیم. همه پیکان داشتیم. تمرین که تمام شد، آقابهروز نیامد. مثل اینکه با باجناقش یک کار شخصی داشت و دیر آمد. وقتی که آمد، همه رفته بودند و فقط من آن جا بودم، چون همیشه ده دقیقه اضافه کار میکردم و شوت میزدم. آقا بهروز آمد و از من پرسید که وحید، تمرین تمام شد؟ من گفتم که همهاش ۲۰ دقیقه بود. علی آقا هم گفت فردا ساعت ۴/۵ بیایید امجدیه! بهروز گفت که ما امجدیه بازی نمیکنیم. گفتم علی آقا این جوری به ما گفته! اون موقع هم تلفن همراه نبود که زنگ بزند و بپرسد و بهروز رفت امجدیه. ما داشتیم گرم میگردیم که بدیدیم بهروز، ساک به دوش آمد و با عصبانیت به من گفت که تو گفتی امجدیه! خلاصه من رفتم توی دروازه. آن روز با سعدآباد بازی داشتیم.
سلطانی: اولا این را بگویم که وحید بچه بامعرفتی است. یک بار به سفارت آلمان رفته بودم. یکی از کارکنان آن جا به من پریده بود پرسپولیسی هم بود. من میخواستم به طرف اعتراض کنم که چرا برای ویزا گرفتن من مانعتراشی کرده بودی، دیدم که طرف نیست. وحید او را برده بود و به حسابش رسیده بود!
بهترین گلر در فوتبال امروز ایران چه کسی است؟
سلطانی: دروازهبانی، پست حساسی است و به همین خاطر یک مربی بالای سر دو سه نفر دروازهبان میگذارند، در حالی که بقیه افراد هم که تعدادشان بیشتر است با یک مربی کار میکنند. این قدر دروازه، مهم است که یک نفر مربی دارد. الان هم به گردن تیمها افتاده، وگرنه مثل قدیم بدون مربی کار میکردند. الان آقای اخباری، گلر تراکتورسازی خوب کار میکند. آقای مظاهری در ذوبآهن خوب کار میکند.
قلیچ: الان به تعداد انگشتان دستمان، گلر خوب نداریم.
سلطانی: سوشا مکانی گلهای بد هم میخورد ولی درون دروازه پرسپولیس ایستادن، کار خیلی سختی است. آقای قلیچ، ۱۲ سال دروازهبان پرسپولیس بود. من ۸ سال بودم. احمدرضا عابدزاده هم خوب بود و توانست دوام بیاورد، ولی خیلی از افراد به عنوان دروازهبان پرسپولیس آمدند که نتوانستند دوام بیاورند و رفتند. الان هر کسی ادعا میکند که من دروازهبان پرسپولیس بودهام. کسانی که بیشتر از یک سال دوام نیاوردند و نتوانستند مدت زیادی به کار دروازهبانی در این تیم ادامه دهند. دروازهبانهای قدیم، شایستگی خودشان را نشان میدادند و به خاطر همین هم، ثبات و پایداری در کارشان داشتند.
علیرضا حقیقی دروازهبان خوبی است. سوشا مکانی هم میتواند خوب باشد. مهدی رحمتی گلر خوبی بود، ولی من فکر میکنم آخر دروازهبانیاش است. اگر شما بازیهای خارجی را نگاه کنید، میبینید توپی را که به سجاف دروازه شوت میزنند، دروازهبان شیرجه میرود، ولو اینکه نتواند آن را بگیرد. دروازهبان موظف است که در این حالت شیرجه بزند. من برای آقای رحمتی خیلی احترام قائل هستم اما چهار تا گلی که به این صورت خورده، اصلا تماشا میکرد ولی باید میرفت. من فکر میکنم که هر سالی که میگذرد، باید ساعتهای تمرینیاش بیشتر شود.
خیلیها میگویند رحمتی بهترین گلر امروز فوتبال است. نظر شما آقا وحید چیست؟
قلیچ: به خاطر اینکه رحمتی رقیب جدی ندارد. هر کس هم که زیاد گلری کند، کارش خوب میشود. سوشا هم – همان طور که آقا بهروز گفت – میتوانست خوب باشد، اگر مربی خوبی داشت. مربی دروازهبان باید از لحاظ روحی هم بتواند کار کند.
الان پرسپولیس باید چه کار کند که خیالش از بابت دروازه راحت باشد؟
سالهاست که دروازهبانی در پرسپولیس متزلزل است.
قلیچ: تا زمانی که به این فکر هستند که بروند از فلان تیم یک دروازهبان بیاورند، به همین صورت است. باید چند مربی خوب دروازهبانی بنشینند فکری اساسی برای دروازه پرسپولیس کنند.